< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

91/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

نظرات علما ـ روايات ناامني
محور بحث ما اوضاع جهان بعد از حضرت مهدی عليه‌السلام است که از یک نگاه خود بحث مستقلی است و از نگاهی دیگر، ادامه بحث سابق است. بحث سابق جریان یاجوج و ماجوج و اینکه اینها فساد در جهان به راه می‌اندازند و اینکه این واقعه در چه زمانی است؟ آیا بعد از ظهور حضرت مهدی عليه‌السلام است یا قبل از آن؟ اگر این واقعه قبل از ظهور حضرت باشد از علائم ظهور است ولی اگر بعد از ظهور باشد، معنایش این است که جهان را دوباره فساد پر می‌کند و این خلاف روایات متواتر و خلاف مسلماتی همچون؛ یملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا، است.
اکنون ببینیم از روایات عامه مخصوصا روایاتی که امثال کعب، تبیع و... نقل می‌کنند، و نیز از روایات اهل بیت عليم‌السلام چه استفاده می‌شود؟
مرحوم مجلسی در کتاب شریف بحارالانوار، ج 53 ص 145 باب 30 بحثی را تحت عنوان؛ خلفاء المهدي صلوات الله عليه و أولاده و ما يكون بعده عليه و على آبائه السلام، بیان می‌کنند. ایشان بعد از نقل چند روایت، مطالبی را بیان می‌کنند. در پاورقی بیاناتی از مرحوم مفید، مرحوم مرتضی و مرحوم حر عاملی ذیل این روایات نقل شده که بیان می‌کنیم. پس روال بحث این است که ابتدائا روایات فريقین سندا و دلالة ارزیابی شود و در انتها به جمع بندی مطالب گفته شده پرداخته شود.
قبل از ورود در بحث ابتدا برخی نظرات علما را نقل می‌کنم، و بعد از آن نگاهی به روایات عامه می‌اندازیم.
نظرات علما:
مرحوم سید مرتضی در باب این موضوع می‌فرمایند: انا لا نقطع بزوال عامة التکلیف عند موت المهدی ع؛ ما بعد از رحلت حضرت قطع نداریم به اینکه تکالیف برداشته می‌شود. بل یجوز ان یبقی بعده ائمة؛ امامان و پیشوایانی بعد از حضرت خواهند بود که زمام امور جهان را به دست می‌گیرند و اداره می‌کنند. یقومون بحفظ الدین و مصالح اهله؛ از دین و مصالح دینداران محافظت می‌کنند.
آیا لازمه این کلام اینست که بگوئیم تعداد ائمه ما بیش از 12 تاست!؟ و لا یخرجنا ذلک عن التسمیة بالاثنی عشریة؛ حال این امامان بعد از حضرت مهدی عليه‌السلام چه کسانی هستند؟ باید تفسیر شود که یا رجعت است یا اینکه اولاد حضرتند و یا افراد صالح هستند که از عهده این مسئولیت بر می‌آیند. این عقیده، ما را از اعتقاد به 12 امام خارج نساخته زیرا آنچه که خواسته از ما اینست که، علم و یقین به امامت این 12 امام داشته باشیم. و لا يخرجنا هذا القول عن التسمية بالاثني عشرية لأنا كلفنا بأن نعلم إمامتهم إذ هو موضع الخلاف و قد بينا ذلك بيانا شافيا فيهم‌؛ از این بیان استفاده می‌شود که پایان عمر شریف حضرت مصادف با اول هرج و مرج نیست و این خلاف فرمایشاتی است که از پیامبر اکرم ص به طور قطع رسیده است. پس روایاتی که اوضاع جهان بعد از حضرت را آشفته بیان می‌کنند جاي تأمل است و باید ببیینیم که از کجا آمده است؟
مرحوم حر عاملی نیز در کتاب الایقاظ بابی را تحت عنوان: فی انه هل بعد دولة المهدی عليه‌السلام دولة ام لا؟ مطرح می‌کند.
مرحوم شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه می‌فرمایند: لیس بعد دولة القائم عليه‌السلام لأحد دولة؛ دیگر حکومت و حاکمیتی بعد از حضرت نیست الا ما جائت به الروایة من قیام ولده؛ مگر روایاتی که حاکمیت را بعد از حضرت از آن فرزندان حضرت می‌داند. و لم یرد علی القطع و الثبات؛ که این هم به طور قطعی نیست. و اکثر الروایات؛ مضمون بیشتر روایات این است که، انه لم یمض مهدی الامة الا قبل القیامة بأربعین یوما؛ یعنی رحلت مهدی عليه‌السلام تقریبا مقارن است با قیام قیامت. یکون فیه الهرج و علامة خروج الاموات؛ دیگر عالم، عالم تکلیف نیست، بلکه شروع عالم مکافات است.و قیام الساعة للحساب و الجزاء؛ اینکه در متن از ارشاد نقل می‌کنند در ؟[1]
مرحوم طبرسی در اعلام الوری می‌فرمایند:
جائت الروایة الصریحة انه لیس بعد دولة المهدی عليه‌السلام دولة؛ بعد از حکومت حضرت دیگر حکومتی نیست. الا ما ورد من قیام ولده و لم ترد به الروایة علی القطع و الثبات و اکثر الروایات[2] أنه لن يمضي من الدنيا إلا قبل القيامة بأربعين يوما؛ يكون فيها الهرج و علامة خروج الأموات و قيام الساعة و الله أعلم.‌ ‌ رفتن حضرت مصادف با آخر دنیا و اول قیامت است.
متاسفانه اين مساله مورد بحث که «اوضاع جهان بعد از ظهور» است، در کتب مخالفین به گونه دیگری ترسیم شده است و به قول برخی از نویسندگان معاصر جرم و گناهی است که کعب در ترسیم آینده جهان مرتکب شده است. و عجیب است که همین روایات را که خود کعب می‌گوید از اسرائیلیات و از کتب آسمانی یعنی تورات محرَّف است، کلامش را امثال بخاری، مسلم و دیگران به عنوان روایت در کتابشان نقل کرده‌اند.
روايات:
اکنون به چند روایت که در جلسات قبل درباره یاجوج و ماجوج از جلد سوم کتاب معجم احادیث امام مهدی عليه‌السلام اشاره شده بود، مجددا اشاره می‌کنیم:
اولین روایت: در صفحه 279 مضمونش این بود: بینا الناس کذلک؛ بعد از اینکه به برکت حضرت عیسی عليه‌السلام نه حضرت مهدي!! وضعیت همه مردم خوب شد، در چنین حالتی که بهترین حالات است، اذ اتاهم الصریخ ان ذوالسویقتین قد غزی البیت یریده؛ ندائی سر داده می‌شود که بیت الله الحرام را هدف گرفتند. در این میان حضرت عیسی عليه‌السلام با عده ای از نیروها به طرف بیت الحرام حرکت کرده اما در میان راه فوت می‌شوند سپس، یبقی عجاج من الناس یتسافدون کما تتساند البهائم؛ دیگر حاکمیت و قانون، حاکمیت و قانون بهائم می‌شود.
اینرا کعب نقل میکند و متاسفانه این مطلب در کتابهای دسته اول عامه مثل احمد و ترمذی، ابن ماجه و حتی عبدالرزاق هم نقل می‌شود. یعنی همان حرفهائی که کعب از تورات نقل می‌کند. البته از شیعه حتی یک نفر آن را نقل نمی کند. خلاصه این روایت اینکه بعد از حضرت عیسی عليه‌السلام دوباره هرج و مرج می‌شود.
روایت دوم: مجددا از کعب در صفحه 275: یبقی الناس بعدهم؛ بعد از قبض روح شدن حضرت عیسی عليه‌السلام، ماة عام لا یعرفون دینا و لا سنة؛ به مدت صد سال بعد از حضرت عیسی عليه‌السلام زمام حکومت به دست مردم غیر متدین است. یتهارجون تهارج الحمیر؛ وضعیت، وضعیت حیوانات است؛ علیهم تقوم الساعة؛
این مطلب با روایات متعددی که از اهل بیت عليم‌السلام رسیده و همچنین روایاتی که به تواتر از جانب حضرت رسول ص رسیده که: یملئ الارض قسطا و عدلا، که در زمین حاکمیت قسط و عدل است، چگونه قابل جمع است که شما آن را نقل می‌کنید؟ این به نوعی تکذیب رسول الله ص است. اگر این قبیل روایات از پیامبر (ص) و اهل بیت عليم‌السلام درست است پس روایات کعب جعلی است، آنها را رد کنید. مگر اینکه امثال روایت اول را بتوانيم توجیه کنیم و بگوئیم مربوط به دوران قیامت است. اما به هر حال روایت دوم را نمی توان توجیه کرد. آیا صد سال مردم بدون دین و آئین و شریعت می‌مانند؟!
روایت سوم:در صفحه 296 نیز شبیه همان مساله را نقل می‌کند که: فاذا رفعت هذه الاشیاء من الارض؛ وقتی هجر اسماعیل، مقام ابراهیم، تابوت موسی و... از زمین برداشته شد، فقد اهلها خیر الدین و الدنیا؛ در آن هنگام مردم هستند در حالی که خیری در دنیا و امور دینی آنها نیست، یعنی اوضاع همان اوضاع قبل خواهد بود. راوی این روایت عکرمه است. او کسی است که تفکر نصب و خوارج[3] را به آفریقا برد. و با تبلیغات خود مردم را منحرف می‌کرد. او همان کسی است که می‌گوید: آیه انما یرید الله... فقط راجع به نساء النبی ص است.
روایت چهارم:در صفحه 318 باز به همین مضمون است، و يتحصن ابن مریم عليه‌السلام و اصحابه حتی یکون راس الثور و راس الجمل خیر من ماة دینار الیوم؛ دوباره نا امنی برمی گردد و حتی خود حضرت عیسی عليه‌السلام هم دچار ناامنی می‌شود و جای امنی پیدا نمی کند. جالب اینکه در کتب اهل سنت روایات نقطه مقابل اینها نیز نقل شده است، روایاتی که غالبا از پیامبر (ص) نقل شده است بر خلاف این روایات است که به پیامبر (ص) هم نسبت داده نشده است.
روایت پنجم:را در صفحه 301 معجم را نگاه کنید. این روایت را زید بن اسلم از کسانی که به خانه وحی حمله کرد نقل می‌کند که ما فعلا وارد اين بحث نمی شویم. او در اینجا روایت می‌کند که بعد از بین رفتن یاجوج و ماجوج، یا معشر المسلمین الا ابشروا فان الله قد کفاکم و عدوكم؛ از دژها و مخفيگاه‌ها بیرون می‌آیند یسرحون مواشيهم؛ احساس امنیت می‌کنند. فما یکون لها رعی الا لحومهم...از این روایت استفاده می‌شود که امنیت بعد از رحلت حضرت مسیح برقرار است.
روایت ششم:نیز در صفحه 306 هم به همین معناست: لیحجن البیت و لیعتمرن بعد یاجوج و ماجوج؛ راهها امن می‌شود، برنامه حج و عمره شروع می‌شود. و مسلمانها از باقی مانده غنائم باقيمانده از یاجوج و ماجوج سالها به عنوان هیزم یا چیز دیگر استفاده می‌کنند. و این به معنای وجود امنیت هست.
روایت هفتم:مناقض با روایات قبل است: یبعث الله و یبقی شرار الناس تقوم علیهم الساعة؛ و به همین منوال است سایر روایات.
به هر حال روایاتی که نقل می‌کنند متعارض است. و کعب که در نقل این روایات عمده و اساس است، انصافا ظلم بیّنی و آشكار از او صادر شده و باید چنین شخصی و روایاتش را کنار گذاشت. در بحث دجال یکسری روایات تخریبی از او و شاگردانش شنیده شد که آنها را در بین مسلمانان منتشر کردند. جالب اینکه او قبل از خطبه نماز جمعه یکساعت اجازه داشت صحبت کند، در دورانی که ابوذر را ساکت کرده بودند و حق صحبت نداشت. ابوذری که از پیامبر اکرم ص پشتوانه تصدیق دارد، مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ ذَا لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَر؛ شمشیر بر گردنش می‌گذاشتند که اگر حرف بزنی گردنت را می‌زنیم و او 12سال مجبور بود که روایتی نقل نکند. در همین اوضاع کعب الاحبار با مجوز رسمی در خطبه نماز جمعه که همه باید حاضر باشند چنين فرهنگ را اشاعه می‌داد. او حتی در دوران بعد، که خلافت سومی بود، دو ساعت این سنخ اکاذیب را در نماز جمعه نقل می‌کرد که: بعد از حضرت مهدی عليه‌السلام مردم می‌مانند بغیر علم و لا کتاب منیر و حجر الاسود برداشته می‌شود و مردم بدون کتاب و روشنگر باقی می‌مانند. خلاصه او تصوراتی که در اسرائیلیات بود آنها را با بشارات نبوی مخلوط کرد، که به بخشی از اینها قبلا اشاره کردیم.
راجع به جریان دابة الارض و اشراط الساعة ببینید چه می‌گویند! ابن حماد هم که ظاهرا پشتوانه این پروژه است هرچه از این اکاذیب نقل شده در همان مرحله اول در کتاب او ثبت شده است. ابن حماد از کعب و کعب هم از پیامبر ص، کعبی که پیامبر (ص) را ندیده و در زمان خلیفه دوم اظهار اسلام کرده ولی با این حال بعض صحابه از او از پیامبر (ص) حدیث نقل می‌کنند. عجیب است کسانی که خود شاگرد پیامبر (ص) بودند روایات را از کسی که اصلا پیامبر (ص) را ندیده نقل می‌کنند و بعد هم توجیه می‌کنند که روایت اکابر عن اصاغر است.
روايت هشتم:
المنصور مهدی عليه‌السلام یصلی علیه اهل السماء والارض و طیر السماء؛ همه بر او درود می‌فرستند. یبتلی بقتال الروم؛ امتحان وآزمایش سختی در پیش دارد. و الملاحم عشرین سنة؛ بیست سال جنگ حضرت مهدی عليه‌السلام با روم طول می‌کشد در حالی که کل جنگ های حضرت 8 ماه ذکر شده است. یعنی کسی که موید بالملائکة است و از هر طرف مورد عنایت خداوند است در یک جبهه بیست سال از عهده یک جنگ بر نمی آید، ثم یقتل شهیداو در آخر هم شهید می‌شود. فی ملحمة العظمی هو و الفان معه کلهم امیر؛ 2هزار نفر از سرداران و از امرای ارتش همه در رکاب حضرت در جبهه اروپا کشته می‌شوند. فلم یصب المسلمون بمصیبة بعد رسول الله اعظم منها؛ بله مصیبتی بالاتر از شهید شدن حضرت و یارانش نیست ولی نه در این جبهه. و ما می‌دانیم اصل این قضیه تماما جعلیات کعب است.
نکته دیگر که مربوط به بحث نیست، مساله فوت یا شهادت امام عليه‌السلام است. اینجا می‌گوید که حضرت یقتل شهیدا؛ ولی ظاهرا در هیچ روایتی از روایات ما این معنا نیامده است، نمی خواهیم مقام شهادت حضرت عليه‌السلام را انکار کنیم چون کسی که در محبت به حضرت مهدي حتی اگر در رختخواب و بستر خود بمیرد، مات شهیدا، چه رسد به رحلت خود حضرت؛ لکن بحث در این است که آیا در جریان ترور و عملیات نظامی و جنگ حضرت به شهادت می‌رسند یا اینکه یموت موتا، که روایات ما یموت موتا دارد. اما بحث شهادت و... از کعب الاحبار است غالبا.



[1]. رجعت با قيام حضرت مهدي ع دو مقوله است برخي رجعت را مقارن با ظهور حضرت مي‌دانند و مي‌گويند برخي ائمه مقارن با آن رجعت خواهند داشت مثلا امير المومنين ع له کرات به کرات رجعت مي‌کند. و يا پيامبر اکرم ص و امام حسين ع که در ظهور حضرت مهدي ع رجعت مي‌کنند. به هر حال در ارتباط با رجعت روايات مفصل است و بنده در گذشته در حدود 20 جلسه در ارتباط با رجعت بحث کردم آنهم نه اينگونه که همه مباحث سندي و دلالتي بحث شود زيرا بحث رجعت بحث گسترد ه ايست که زمان زيادي مي‌برد ولي به هر حال اصل آن از اعتقادات شيعه است و تفصيلات آن بحث ديگري است.
مرحوم مجلسي در همين جلد 53 از کتاب بحار در بحث رجعت مي‌فرمايند: دويست روايت صريح در ارتباط با رجعت داريم. اعلم يا اخي اني لاظنک ترتاب بعد ما مهدت و اوضحت لک في القول بالرجعة التي اجمعت الشيعة عليها في جميع الاعصار و اشتهرت بينهم كالشمس في رابعة النهار حتى نظموها في أشعارهم و احتجوا بها على المخالفين في جميع أمصارهم و شنع المخالفون عليهم في ذلك و أثبتوه في كتبهم و أسفارهم منهم الرازي و النيسابوري و غيرهما و قد مر كلام ابن أبي الحديد حيث أوضح مذهب الإمامية في ذلك و لو لا مخافة التطويل من غير طائل لأوردت كثيرا من كلماتهم في ذلك.. و كيف يشك مؤمن بحقية الأئمة الأطهار ع؛ کسي که اعتقاد به دوازده امام دارد چطور شک کند در رواياتي از آنها به تواتر رسيده است. فيما تواتر عنهم في قريب من مائتي حديث صريح رواها نيف و أربعون من الثقات العظام؛ بيش از50 نفر از علماي موثق احاديث رجعت را در بيش از 50 کتاب نقل کرده‌اند. و العلماء الأعلام في أزيد من خمسين من مؤلفاتهم كثقة الإسلام الكليني و الصدوق محمد بن بابويه و الشيخ أبي جعفر الطوسي و السيد المرتضى و النجاشي و الكشي و العياشي و علي بن إبراهيم و سليم الهلالي و الشيخ المفيد و الكراجكي و النعماني و الصفار و... اگر نقل اين 50 نفر از علما در 50 کتاب مختلف تواتر نيست، پس تواتر چيست؟ و إذا لم يكن مثل هذا متواترا ففي‌اي شي‌ء يمكن دعوى التواتر مع ما روته كافة الشيعة خلفا عن سلف‌؛ سپس جمله جالبي را ايشان بيان مي‌کند. و ظني أن من يشك في أمثالها فهو شاك في أئمة الدين؛‌ کسي که در اين قبيل روايات با اين پشتوانه شک کند، او شک در ائمه اطهارع دارد. و لا يمكنه إظهار ذلك من بين المؤمنين؛ حال کسي که در ائمه اطهار شک دارد، چه کار مي‌کند؟ فيحتال في تخريب الملة القويمة بإلقاء ما يتسارع إليه عقول المستضعفين و تشكيكات الملحدين‌؛ اينها شبهاتي را مطرح مي‌کنند که مستضعفين باور کنند. يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ. پس وقتي شيخ مفيد مي‌فرمايند: بعد از حکومت حضرت ديگر حکومتي نيست، لازمه اش انکار اصل رجعت نيست، چون ممکن است که رجعت مقارن ظهور باشد. و مي‌دانيم که مساله مقارنت رجعت با ظهور از خصوصيات رجعت است نه اصل رجعت که از ضروريات است. بحارالانوار ج 53 ص 122
[2]. اشاره به کلام سيد مرتضي.
[3]. ميزان الاعتدال.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo