< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

90/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

سُلَيم بن قيس و كتاب او
عرض شد که اصل سلیم بن قیس یکی از اصول معتبره ماست و با توجه به اینکه روایات متعددی در ارتباط با امام زمان روحی فداه در این کتاب آمده و ما هم به مناسبت صیحه آسمانی و محل ظهور حضرت از این کتاب روایاتی را نقل کردیم، ناچار شدیم که خود کتاب و مولف آن را ارزیابی کنیم. و به این نتیجه رسیدیم که سه اشکال اساسی بر این کتاب وارد شده که دو اشکال در ارتباط با متن و یک اشکال در رابطه با سند است. نتیجه این شده که برخی مدعی اند که این کتاب موضوع و مجعول است. البته این قبیل ادعاها واقعا اگر مقرون به دلیل محکم نباشد، بی اساس است.
مرحوم استرآبادی مطلبی را در ارتباط با دو اشکال متنی فرمودند، به این بیان که، این نسخه ای که من دارم از کتاب سلیم بن قیس در این نسخه این مطلب هست که عبدالله بن عمر بوده که پدرش را وعظ کرده نه محمد بن ابی بکر لذا مشکلی از این حیث وجود ندارد، چون در جنگ بدر واحد 12 یا 13 سال داشته و بعد از دورانی که می‌خواست پدرش را وعظ کند در 23 هجری جوان بوده است.
و قال الميرزا في رجاله الكبير: إن ما وصل إليّ من نسخة هذا الكتاب، المذكور فيه أن عبد الله بن عمر وعظ أباه عند الموت و أن الأئمة ثلاثة عشر مع النبي ص، و شي‌ء من ذلك لا يقتضي الوضع (انتهى).[1]
اما اشکال دوم که درباره تعداد ائمه گفته اند مراد مع النبی ص بوده است، زیرا پیامبر اکرم ص نیز علاوه بر دارا بودن مقام نبوت، مقام امامت را نیز داراست.
سپس مرحوم خوئی می‌فرماید:
و قال الفاضل التفريشي في هامش النقد: قال بعض الأفاضل: رأيت فيما وصل إلّي من نسخة هذا الكتاب أن عبد الله بن عمر وعظ أباه عند موته و أن الأئمة ثلاثة عشر من ولد إسماعيل و هم رسول الله ص مع الأئمة الاثني عشر و لا محذور في أحد هذين (انتهى). و أني لم أجد في جميع ما وصل إليّ من نسخ من هذا الكتاب إلا كما نقل هذا الفاضل و الصدق مبين في وجه أحاديث هذا الكتاب من أوله إلى آخره فكان ما نقل ابن الغضائري محمول على الاشتباه.
سپس آقای خوئی می‌فرماید: أقول: و مما يدل على صحة ما ذكره صاحب الوسائل و الفاضلان التفريشي و الأسترآبادي: مرحوم خوئی درصدد تثبیت جواب و ردّ اشکال دوم درباره ائمه هستند لذا به نقل از مرحوم نعمانی در کتاب غیبت از کتاب سلیم بن قیس چندین روایت نقل می‌کند که تبیین این می‌کند که اگر گفته شده ائمه ثلاثة عشر یعنی با پیامبر اکرم ص، در اینجا به دو سه روایت درباره تعداد ائمه ع اشاره می‌کنیم:
روایت اول: أن النعماني روى في كتاب الغيبة بإسناده عن سليم بن قيس في كتابه:... يا أيها الذين آمنوا... في هذا ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهداء على الناس. فقام سلمان - رضي الله عنه - عند نزولها فقال يا رسول الله ص: من هؤلاء الذين أنت شهيد عليهم و هم شهداء على الناس... فقال رسول الله - ص -: عنى الله بذلك ثلاثة عشر إنسانا: أنا و أخي عليا و أحد عشر من ولده (الحديث).[2]
روایت دوم: نعمانی به سندش از کتاب سلیم بن قیس:
و بهذا الإسناد عن عبد الرزاق بن همام قال حدثنا معمر بن راشد عن أبان بن أبي عياش عن سليم بن قيس الهلالي قال لما أقبلنا من صفين مع أمير المؤمنين ع نزل قريبا من دير نصراني إذ خرج علينا شيخ من الدير جميل الوجه حسن الهيئة و السمت معه كتاب حتى أتى أمير المؤمنين فسلم عليه ثم قال... ثم أحد عشر رجلا من ولد محمد و ولده أولهم يسمى باسم ابني هارون شبر و شبير و تسعة من ولد أصغرهما (یعنی من ولد الحسین) واحد بعد واحد آخرهم الذي يصلي عيسى ابن مريم خلفه و ذكر باقي الحديث بطول[3]
روایاتی که در کتاب سلیم آمده مبین این مطلب است و اعتقادات ما نیز همین است.
روایت سوم: که مرحوم خوئی نقل می‌کند روایتی است که باز نعمانی از سلیم نقل کرده است:
عن سليم بن قيس الهلالي قال قلت لعلي ع إني سمعت من سلمان و من المقداد و من أبي ذر أشياء... فأقبل علي ع و قال قد سألتَ فافهم الجواب‌ عليك النسيان و لا الجهل و قد أخبرني الله عز و جل أنه قد استجاب لي فيك و في شركائك الذين يكونون من بعدك و إنما تكتبه لهم قلت يا رسول الله و من شركائي قال الذين قرنهم الله بنفسه و بي فقال يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ... قلت يا رسول الله سمهم لي فقال ابني هذا و وضع يده على رأس الحسن ثم ابني هذا و وضع يده على رأس الحسين ثم ابن له على اسمك يا علي ثم ابن له محمد بن علي ثم أقبل على الحسين و قال سيولد محمد بن علي في حياتك فأقرئه مني السلام ثم تكمله اثني عشر إماما قلت يا نبي الله سمهم لي فسماهم رجلا رجلا منهم و الله يا أخا بني هلال مهدي هذه الأمة الذي يملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا[4]
روایت چهارم: و بإسناده عن عبد الرزاق قال حدثنا معمر بن راشد عن أبان بن أبي عياش عن سليم بن قيس إن عليا ع قال لطلحة في حديث طويل عند ذكر تفاخر المهاجرين و الأنصار بمناقبهم و فضائلهم يا طلحة أ ليس قد شهدت رسول الله ص حين دعانا بالكتف ليكتب فيها ما لا تضل الأمة بعده و لا تختلف... إن جبرئيل أخبره بأن الله تعالى قد علم أن الأمة ستختلف و تفترق ثم دعا بصحيفة فأملى علي ما أراد أن يكتب في الكتف و أشهد على ذلك ثلاثة رهط سلمان الفارسي و أبا ذر و المقداد و سمى من يكون من أئمة الهدى الذين أمر المؤمنين بطاعتهم إلى يوم القيامة فسماني أولهم ثم ابني هذا حسن ثم ابني هذا حسين ثم تسعة من ولد ابني هذا حسين كذلك يا أبا ذر و أنت يا مقداد قالا نشهد بذلك على رسول الله ص فقال طلحة و الله لقد سمعت من رسول الله ص يقول لأبي ذر ما أقلت الغبراء و لا أظلت الخضراء ذا لهجة أصدق و لا أبر من أبي ذر و أنا أشهد أنهما لم يشهدا إلا بالحق و أنت أصدق و أبر عندي منهم.[5]
روایت پنجم:و بإسناده عن عبد الرزاق بن همام عن معمر بن راشد عن أبان بن أبي عياش عن سليم بن قيس قال قال علي بن أبي طالب ع مررت يوما برجل سماه لي فقال ما مثل محمد إلا كمثل نخلة نبتت في كباة فأتيت رسول الله ص فذكرت ذلك له فغضب رسول الله ص و خرج مغضبا و أتى المنبر ففرغت الأنصار إلى السلاح لما رأوا من غضب رسول الله ص قال فما بال أقوام يعيروني بقرابتي(چرا اینطور نسبت به من و نسبت به اقربای من برخورد می‌کنید)...أن مثلي في أهل بيتي كمثل نخلة نبتت في أصل حش ألا إن الله خلق خلقه و فرقهم فرقتين فجعلني في خير الفرقتين و فرق الفرقة ثلاث شعب فجعلني في خيرها شعبا و خيرها قبيلة ثم جعلهم بيوتا فجعلني في خيرها بيتا حتى خلصت في أهل بيتي و عترتي و بني أبي أنا و أخي علي بن أبي طالب نظر الله سبحانه إلى أهل الأرض نظرة و اختارني منهم ثم نظر نظرة فاختار عليا أخي و وزيري و وارثي و وصيي و خليفتي في أمتي و ولي كل مؤمن بعدي (این جمله در کتابهائی مثل طبرانی آمده ولی در کتابهائی مثل بخاری حذف شده است)... ثم إن الله نظر نظرة ثالثة فاختار أهل‌ بيتي من بعدي و هم خيار أمتي أحد عشر إماما بعد أخي واحدا بعد واحد كلما هلك واحد قام واحد[6]
پس روایتی که در کتاب سلیم آمده اشاره به همین مطلب است که ائمه اولشان رسول الله است و بعد دوازده امام علیهم السلام.
بنابراین مرحوم خوئی می‌فرمایند که این اشکال قابل دفع است. اما مطلبی که ابن الغضائری نقل کرده و در این کتاب آمده که ان الائمة ثلاثه عشر صحیح نیست. چون ممکن است در نسخه ای که به دست ابن الغضائری رسیده این عبارت بوده و شیخ مفید هم تصریح کرده که این نسخه در آن دست برده شده است؛
مرحوم خوئي: رواية أن الأئمة ثلاثة عشر لا صحة له، غاية الأمر أن النسخة التي وصلت إليه كانت مشتملة على ذلك و قد شهد الشيخ المفيد أن في النسخة تخليطا و تدليسا، سپس مرحوم خوئی بیشتر تبیین می‌کند که چه کسانی در آن دست برده‌اند. و بذلك يظهر الحال فيما ذكره النجاشي في ترجمة هبة الله بن أحمد بن محمد من أنه عمل كتابا لأبي الحسين العلوي الزيدي و ذكر أن الأئمة ثلاثة عشر مع زيد بن علي بن الحسينعلیه‌السلام‌، یعنی شخصی به نام هبةالله بن احمد برای خوش آمد شخصی زیدی به نام ابوالحسین علوی زیدی این روایت را جعل کرده است که ان الائمة ثلاثة عشر، یعنی سیزده تا به همراه زید. اما مستند ایشان: احتج بحدیث فی کتاب سلیم بن قیس الهلالی که ان الائمة اثنا عشر من ولد امیر المومنینعلیه‌السلام‌،.
پس ریشه تدلیس و تخلیط هم معلوم شد.
اما اشکال وعظ: و أما وعظ محمد بن أبي بكر أباه عند موته فلو صح فهو و إن لم يمكن عادة إلا أنه يمكن أن يكون على نحو الكرامة و خرق العادة. و على ذلك فلا وجه لدعوى وضع كتاب سليم بن قيس أصلا.
ما نمی توانیم بگوئیم که کتاب موضوع است به خاطر یک چنین امری که ثابت نیست لذا می‌فرماید: مشتمل بودن کتابی بر یک امر یا دو امر باطل دلیل بر وضع نیست، در حالی که این مشکل در برخی کتابهای ما نیز هست. مثلا درکتاب کافی نمونه آن آمده است، و فی الکافی الشریف الذی هو من امتن الکتب الحدیث و اتقنها پس همه اشکالات متنی دفع شد.
اشکال سندی و جواب آن:
ادعای برخی این است که سند این کتاب فقط به یک نفر و آن هم ابان ابن ابی عیاش که ضعیف است منتهی می‌شود، پس نمی توان بر آن اعتماد کرد.
جواب: عقیقی تصریح می‌کند که سند این کتاب فقط به یک نفر بر می‌گردد. اما مرحوم خوئی در مقام جمع می‌فرماید: عقیقی اشتباه کرده یقینا چون در کتاب کافی و غیر کافی نیز از سلیم از طریق دیگری نقل روایت شده است. پس اینطور نیست که طریق فقد ابان باشد و او هم ضعیف.
از طرفی ابن الغضائری نیز گفته که طریق منحصر است به ابان ولی ایشان می‌فرماید: این ادعای انحصار از جانب عقیقی باطل است و ادعای ابن الغضائری هم مردود است، به دلیل کلام نجاشی و شیخ، زیرا هردو می‌فرمایند: حماد بن عیسی از ابراهیم بن عمر صنعانی از خود سلیم کتاب را نقل می‌کنند. پس طریق دیگری نیز در اینجا وجود دارد بنابراین مشکل حل شد.
اما ابن الغضائری هر دو طریق را ضعیف دانسته است حال ابن الغضائری گفته ضعیف است ولی نجاشی او را توثیق کرده و اصلا تضعیف ابن الغضائری قابل معارضه با نجاشی نیست و اصلا خود کتاب غضائری قابل اعتماد نیست. لا طریق لنا الی کتاب سلیم المروی بطریق حماد عن ابراهیم بن عمر. البته طریق دوم هم مشکل دارد چر؟ فان فی الطریق ابو سمينه محمد بن علی صیرفی و هو ضعیف کذاب.
پس تا اینجا دو طریق داریم که یکی ابان است که توثیق نشده و دیگری ابراهیم بن عمر یمانی است که در این طریق دوم شخص صیرفی وجود دارد که مشکل دارد. البته ابو سمينه را قمی‌ها متهم کرده اند به غلو، وضع و جعل و ما هرچه تلاش کردیم نتوانستم توثیقش کنیم. اما در طریق اول که طریق ابان ابن ابی عیاش است نمی توان از کنار آن به راحتی گذشت و دست برداشت زیرا انصافا فرمایش فرزند مرحوم مامقانی بسیار متین است، ایشان بعد از آوردن نظریات شیعه و سنی راجع به ابان و تامل در آن و سنخ روایاتی که او نقل کرده و روایات اعاظم می‌فرماید: وقتی ما در این سه نکته تامل می‌کنیم:
ارزیابی شیعه و سنی 2. سنخ روایات ولائی که او نقل کرده است، روایاتی که در راستای غدیر و ابطال پروژه سقیفه است. 3. شخصیتهائی که از او نقل روایت کرده‌اند.
یلزمنا الجزم ان المترجم کان امامیا مستبصرا یعنی ابی عیاش شخصی عامی بود و بعد شیعه شده وان اقل ما یقال فیه انه حسن. من می‌گویم از حسن هم چیزی بالاتر است، به عنوان مثال مواضعی که عامه نسبت به ایشان دارند را ببینید:
ذهبی: ابان بن ابی عیاش الزاهد ابو اسماعیل البصری احد الضعفاء.
شعیب بن الحرب از شعبه نقل می‌کند: لان اشرب من بول الحمار حتی اروی احب الی من ان اقول حدثنا ابان. مگر ابان چه گفته که اینقدر برایتان سخت است از او نقل کنید؟
شعبه: لان یزنی الرجل خیر من ان یروی عن ابان.
ابان یکتب عن انس: ما زال نعرفه بالخیر منذ کان، آدم خوبی بود اما بعدا مشکل پیدا کرد زیرا اول من اهلک ابان احادیث جمع... این سنخ روایات که او نقل می‌کند برای ما مشکل ساز شده همانند این قبیل روایات:
ام سلمه می‌گوید: کان جبرئیل عند النبی ص و الحسین معی فبکی فترکته فدنی من النبی ص فقال جبرئیل اتحبه قلت نعم قال ان امتک ستقتله ان شئت اریتک من تربة تقتل فیها قاروه فاذا هی ارض کربلا.
همچنین كتاب مجروحین ابان را تضعیف کرده است.
ابن قتیبه در معارف می‌گوید: انه کان تفخر عبد قیس بأن من موالیها ابان ابن ابی عیاش الفقیه؛ یک طایفه به او افتخار می‌کردند. از لابلای این مطالب به این نتیجه می‌رسیم که این شخص فقیه، صالح و راوی احادیث است و از او احادیث نقل می‌کردند. کلاس درس و شاگردان خوبی داشت و اصلا مرجع معتقدات مردم بودهاما لما حل عنده سلیم بن قیس و عرفه حقیقة ما وقع به رسول الله، بالاخره کتابت و نقل احادیث ممنوع بوده و تنها یک صنف خاصی از احادیث نقل میشده است. وقتی هم که امر به کتابت حدیث شد این زهری بود که شروع به کتابت نمود. کسی که بنا به قول ابن‌حبان مجروحین دو نفر هستند که سراغ ندارم حتي یک حدیث در فضیلت اهل بیت علیهم السلام نقل کنند، یکی از آنها زهری و دیگری مالک بوده است.
تاریخ دمشق نقل می‌کند: شخصی به دمشق آمد تا از یک زن راویه حدیث نقل کند، زهری که در آنجا حضور داشته می‌گوید: این زن را می‌شناسی او خواهر من است از او روایت نقل نکن او خرفت است، زن برگشت و گفت: من خرفت شدم یا تو که فضایل اهل بیت را کتمان می‌کنی؟ و[7] نان به نرخ روز می‌خوری؟
ابان بن ابی عیاش اینگونه بوده، او در این زمینه اطلاعی نداشت تا زمانی که سلیم را دید. او اصرار بر اشتباه ندارد و لذا وقتی با منطق به او توضیح داده شد حقیقت را قبول کرد. او وقتی حقیقت خلافت را شنید استبصر فتشیع و قال بالحق فتنکر له القوم بکل مالدیهم من حول، با تمام توان وارد شدند تا شخصیت او را بشکنند. فضعفوه و استنقصوه و بذلوا جهدهم فیه و تشویه صنعته حتی بلغ بهم من الوقاحه وضعه؛ تا جائی که بگویند لان ازنی احب الی من... ابان هم راوی است هم جلیل است، هم ثقه است و شخصیتی است که از او حدیث نقل می‌کردند. و هذا لیس بغریب ما از اینها توقع نداریم توقع ما از امثال ابن الغضائری است، اگر کتاب مال خود او باشد. به نظر بنده کتاب سلیم از اصول است و خود شخصیت سلیم از شخصیتهای بسیار بزرگ است و راوی آن هم مشکلی ندارد و اینکه گفته شده کتاب موضوع است اشتباه گفته اند و وجود برخی مسائل خلاف معتقدات مضر نیست زیرا در هر کتاب دیگری هم ممکن است باشد.
والحمد لله رب العالمین.



[1]. معجم رجال الحديث ج8 ص221.
[2]. معجم‌رجال‌الحديث ج : 8 ص : 222.
[3]. الغيبةللنعماني ص : 74.
[4]. الغيبةللنعماني ص : 75.
[5]. الغيبه للنعماني ص 86.
[6]. همان ص 82.
[7]. تايخ مدينه دمشق، ج58، ص220. .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo