< فهرست دروس

درس هایی در مورد وهابیت آیت الله سبحانی

وهابیت

جلسه 18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توسل به شخصیت و مقام پیغمبر اکرم و ائمه معصومین (علیهم السلام)

 بحث در باره توسل به شخصیت پیغمبر، یا شخصیت رجال صالح، ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) و انبیای عظام است.

 ‌در اینجا مسئله‌ی دعا مطرح نیست، بلکه مسئله این است که خود این شخصیت‌ها در نزد خدای متعال مقام و منزلتی دارند، این مقام و منزلتی که اینها در نزد خداوند دارند، سبب می‌ شود که خدا دعای ما را مستجاب کند.

روایت عثمان بن حنیف

  روایتی را از عثمان حنیف خواندیم، که دوبار هم آن را آزمایش کردند، عمر بن خطاب نیز هنگامی که می‌خواست دعای باران بخواند،‌متوسل به عباس عموی پیامبر اکرم شد و تعبیر بسیار زیبائی دارد و می‌گوید «هذا والله الوسیلة»، به عباس اشاره می‌کند و می‌گوید این وسیله‌ی ما برای رسیدن رحمت به سوی ما، به قدری شعراء در این زمنیه شعر گفته‌اند( و عباس را تعریف کرده‌اند و اینکه خدا به وجود عباس و منزلت او باران فرستاد) که از حساب بیرون است

روایات توسل

 سری به روایات بزنیم و بینیم آیا باز هم در روایات رسول اکرم چیزی داریم که انسان سوگند دهد خدار و از خدا سوال کند بخاطر شخصیت‌های جهان آفرینش یا نداریم؟

  ما ما در اینجا دو نوع روایت داریم که هردو صحیح هستند، و ما اگر بخواهیم سند و رجال آنها را یکی پس از دیگری متذکر شویم، جلسه ما به طول می‌کشد، فلذا فقط همین اندازه متذکر می‌شویم که این روایات، روایات صحیحی هستند و علمای رجال اسناد این روایات را تصحیح کرده‌اند.

 بنابراین، باید ببنیم که پیغمبر اکرم چگونه به ما تعلیم می‌کند که ما به شخصیت‌های ممتاز عالم آفرینش خدا را سوگند دهیم.

روایت ابوسعید خدری

  ‌روایت این است که عطیه عوفی از ابو سعید خدری نقل روایت کرده، ابوسعید خدری از اصحاب پیامبر اکرم، و عطیه عوفی از تابعین است،یعنی از کسانی است رسول اکرم را ندیده، فقط صحابه‌ی آن حضرت را دیده، تمام اسناد روایت صحیح است، حتی نسبت به عطیه عوفی هم سخنی نیست.

راوی شناسان در باره عطیه داوری می‌کنند:

1- ابو حاتم می‌گوید: روایات او نوشته می‌شود.

2- ابن معین می‌گوید: رجل صالح است.

3- ابن حجر می‌گوید: راستگو است.

4- ابن عدی می‌گوید: از افراد درست کار نقل روایت می‌کند.

  بهترین دلیل براینکه این مرد یک مرد صالح و راستگو است، حجاج ابن یوسف به دنبال او بود و می‌خواست او را پیدا کند و به قتل برساند، زیرا ایشان از محبین علی ابن أبی طالب (علیه السلام) است، اینها نقل روایت می‌کنند وروایت هم در سنن ابن ماجه، ج1، ص256،است و هم در مسند جناب احمد،‌ج 3، ص21،

 برادران عزیز! رسول خدا معلم و آموزگار ماست و ما باید درس خود را از آن حضرت بگیریم،از آن حضرت سوال شد که ما چگونه رحمت حق را به سوی خود جلب کنیم؟

  می‌فرماید: هر کس از خانه خود به عزم گزاردن نماز به سوی مسجد بیرون بیاید و این دعا را بخواند، رحمت حق به سوی او رو می‌آورد و فرشتگان زیادی برای او طلب مغفرت می‌کند و آن دعا این است:

« اللّهم إنّی أسألک بحقّ السائلین علیک، و أسألک بحقّ ممشای هذا، فإنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا ریاءً و لا سمعة إنّما خرجت اتقاء سخطک و ابتغاء مرضاتک أن تعیذنی من النّار، و أن تغفر ذنوبی إنّه لا یغفر الذّنوب إلّا أنت»

  سنن ابن ماجه،‌ج1/256 شماره 778، مسند أحمد:3/21،

 پرودرگارا! من از تو درخواست می‌کنم به حقی که سائلان بر تو دارند، و از تو در خواست می‌کنم به حق محل راه رفتنم، من برای خوش گذرانی یا ریا و کسب آبرو از خانه بیرون نیامده‌ام بلکه خانه را ترک گفتم برای دوری از خشم تو و کسب رضایت تو، از تو می‌خواهم که مرا از آتش نجاتم دهی و گناهانم را ببخشی، زیرا گناهان را جز تو کسی نمی‌بخشد.

 هنگام استجابت دعا، خدا را سوگند دهیم یا از خدا سوال کنیم «بحقّ سائلین علیک»، کسانی که از تو سوال می کنند،آنان بر تو حقی دارند و من به حق آنها از تو سوال می‌کنم، یعنی شخصیت، مقام، منزلت و نفس آنها را وسیله قرار می‌دهم که دعای مرا مستجاب کنی، البته در جلسات گذشته گفتیم که کسی بر گردن خدا حقی ندارد، منتها گاهی خداوند از باب لطف و مرحمت، حقی علیه خودش جعل می‌کند، یعنی بندگان خودش را ذی حق و خودش را «من علیه الحق» می‌داند.

 تنها این روایت نیست، بلکه روایت دیگر هم در این زمینه داریم.

روایت دیگر

 این روایت در مستدرک حاکم،‌ج 3، ص 108 آمده است، مستدرک حاکم روایاتی است که شایسته بود که بخاری و مسلم آنها را نقل کنند، چون شرائط آنها در این روایت هست، اما نقل نکرده‌اند، ایشان به عنوان استدراک این کتاب را نوشته است.

 ما باید درس را از رسول خدا بیاموزیم و درب خانه غیر معصوم نرویم، چون غیر معصوم اشتباه می‌کنند، رسول خدا نشسته بود که برایش خبر آوردند بر اینکه فاطمه بنت اسد مادر حضرت علیه السلام درگذشت، رسول خدا بسیار متأثر شد زیرا برای آن حضرت حکم مادر را داشت، یعنی واقعاً بسان مادر پیامبر را در دوران شیرخوارگی تربیت کرده بود و در حقیقت مادر دومش بود، فلذا از جا برخاست و خودش قبر را کند، لحد هم برای قبر قرار داد، آنگاه در قبر خوابید و سپس از قبر بلند شد و بیرون آمد و این جمله ها را فرمود: «اللّهم اغفر لأمّی فاطمة بنت أسد و لقّنها حجّتها و وسّع علیها مدخلها بحقّ نبیّک و الأنبیاء الذین من قبلی فإنّک أرحم الراحمین»

  حلیة الألیاء: 3/121، مستدرک حاکم:3/ 108، استیعاب در حاشیه الإصابة:4/ 382،

 خدایا! مادرم فاطمه را بیامرز، حجت او را تفهیم نما، جایگاه او را وسیع گردان، به حق پیامبرت و پیامبران پیشین، همانا تو ارحم الراحمین هستی.

 معلم و آموزگار ما پیغمبر اکرم است، ایشان هنگام دعا حق خودش و حق انبیاء را وسیله استجابت دعا قرار می‌دهد و می‌فرماید:

  مادرم فاطمه را بیامرز، حجت او را تفهیم نما، جایگاه او را وسیع گردان، به حق پیامبرت و پیامبران پیشین، همانا تو ارحم الراحمین هستی.

 این روایت صحیحه است و ما اسناد این روایت را گفته‌ایم و در جای دیگر تحقیق کرده‌ایم فلذا در اینجا جای بازگوی این جزئیات نیست.

آیا قسم دادن خدا به حق انبیاء و اولیاء شرک وحرام است؟

 اگر واقعاً قسم دادن خدا به حق انبیای دیگر حرام و شرک باشد، پس رسول گرامی خودش در قبر می‌خوابد و بعداً این دعا را می‌خواند، تا روح و روان فاطمه بنت اسد شاداب شود و رحمت حق او را فرا گیرد.این عمل پیغمبر اکرم نشان می‌دهد که قسم دادن خدا به حق انبیای دیگر حرام و شرک نیست.

  پس گاهی به دعای پبغمبر اکرم متوسل می‌شویم و گاهی به شخصیت پیغمبر اکرم، و همچنین گاهی به دعای علی بن أبی طالب و گاهی به شخصت علی بن ابی طالب (علیهما السلام) متوسل می‌شویم.

جایگاه و مقام امام حسین از نظر مسلمانان

 همان گونه که‌ می‌دانید امام حسین علیه السلام از نظر همه مسلمانان صحابی است و از نظر شیعه جزء ثقلین است و قولش همانند قرآن حجت می‌باشد.

 به بیان دیگر:‌ایشان یک انسانی محترم و کم نظیر که همگان در مقابلش خاضع هستند، آن حضرت در دعای عرفه چگونه دعا می‌کند و چگونه اسباب رحمت و مغفرت را تحریک می‌کند؟ عرض می‌کند:

«اللّهم إنّا نتوجه إلیک فی هذه العشیة التی شرفتها وعظتمهما بحمد نببیک و رسولک و خیرتک من خلقک و أمینک علی وحیک»

 پروردگارما! در این شامگاه که اقامت در این سرزمین مقدس در چنین وقتی که برای ما واجب کردی و آن را بزرگ شمردی به محمد پیامبرت و بهترین خلقت متوسل می شویم.

 آیا شما حسین بن علی (علیهما السلام) را معادل دیگران قرار می‌دهید و حال آنکه ایشان جزء ثقلین است، این همان فردی است که پیغمبر اکرم در حق او، و برادرش فرمود: هر کس حسن و حسین را دوست داشته باشد مرا دوست دارد، اینها اصحاب «هل أتی» هستند، اینها اصحاب همان دعای هستند که رسول خدا موقعی که ابتهال داشت، در معرکه و میدان ابتهال ایشان را آورد، اصلاً رسول خدا از فرزندانش همین دوتا را آورد، مقام حسن و حسین به قدری بالاست که اگر آمین بگویند دعای رسول خدا به اجابت می‌رسد، چرا دامن اینها را رها کنیم و سراغ ابن تیمیه و محمد ابن عبد الوهاب برویم، این روایات، روایاتی است که در کتابهای صحاح و سنن آمده‌اند،

 علاوه براین، در طول چهارده قرن است که مسلمانان به این سبک به رسول خدا متوسل می‌شوند و احدی هم این را ایراد نگرفته‌اند، آیا این اجماع حجت نیست؟!

 جوانان قرآنی و جوانانی که به سنت پیامبر اکرم احترام قائلید، جوانانی که به اهل بیت عشق می‌روزید، اینها راه پیامبر و راه قرآن است.

دفع اشکالات

 در اینجا یک مطلبی است و آن اینکه باید به اشکالات این جمع پاسخ بدهیم ولذا من عرض می‌کنم که:

«أدع الی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن، إنّ ربّك هو أعلم بمن ضلّ عن سبیله و هو أعلم بالمهتدین ».

 من اشکالات چهار گانه‌ی آقایان را عرض می‌کنم تا شما ببیند که اشکال آنها چیست و ما چه جواب می‌دهیم.

اشکال اول

 اگر توسل به مقام انبیاء و اولیاء و منزلت و مقام و حق آنان جایز بود، صحابه نیز متوسل می‌شدند.

جواب

  آیا این سوال و اشکال وارد است؟

 شما کتاب های علم اصول را مورد مطالعه قرار دهید، هیچ کس نگفته که ترک صحابه دلیل حرمت است، اگر صحابه کاری را انجام دادند،می‌گویند این دلیل جواز و دلیل استحباب است، اما اگر صحابه کاری را ترک کردند، بگوییم نکردن آنها دلیل بر حرمت است، این یک چیز جدیدی است، بلکه یکنوع بدعت است،یعنی تا چهارده قرن قبل، احدی نگفته است که ترک صحابه دلیل بر حرمت است، شاید صحابه توجه نداشته‌اند و اگر توجه داشته اند و انجام داده‌اند، به ما نرسیده است،حتی ترک معصوم دلیل بر حرمت نیست تا چه رسد به غیر معصوم، فعل معصوم دلیل بر جواز است، اما ترکش دلیل بر حرمت نیست،‌مگر اینکه بگویند ترک من برای حرمت است.

شاهد مطلب

  من در اینجا یک داستان کوچکی را عرض کنم تا شما وفای حضرت علیه السلام را ببنید،‌هنگامی به صفین می‌رود و به عمار رسید، که در آنجا دهاقین عمار خدمت حضرت علی علیه السلام آمدند و فالوده درست کرده بودند، یعنی برف های کوه را آورده بودند و با شیره خرما و شیره انگور آمیخته بودند و به علی و سربازان علی علیه السلام دادند، همگان خوردند، ‌اما حضرت علی (علیه السلام) نخورد، عرض کردند : یا آمیر المؤمنین! مگر حرام است؟

  فرمود حلال است و شما می‌توانید بخورید، پس چرا شما میل نفرمودید؟

  فرمود چون رسول خدا از این نعمت زیبا و لذیذ بهره نبرده است، من فکر می‌کنم وفا ایجاب می‌کند که من نیز نخورم، این یک مسئله‌ای است، کسی به عنوان وفا و اینکه چون پیامبر از این نعمت استفاده نکرده است، من هم نمی‌خواهم بهره مند شوم. بنابراین، ترک صحابه دلیل بر حرمت نیست، حالا صحابه ترک کرده، چرا خود پیامبر را نمی‌گویید، پبامبر اکرم هنگامی که مادر حضرت علی علیه السلام را دفن کرد، مگر نفرمود:« بحقّ الأنبیاء و بحقّ السائلین»، مگر پیامبر اکرم به آن مرد نفرمود که چگونه از خدا بخواهد و به او تعلیم نداد؟

 چطور است که ما کلام پیامبر اکرم را رها کنیم و بگوییم صحابه انجام نداده است؟!

اشکال دوم

 اشکال دومی که دارند این است که مگر کسی بر گردن خدا حق دارد که شما می‌گویید:« بحقّ السائلین علیک و ...،» کسی به گردن خدا حق ندارد چون خدا یک موجود غنی توان و قادر است، کسی به گردن او حق ندارد.

جواب

  ما نیز در این قضیه با شما هماهنگ و هم آواز هستیم و می‌گوییم هیچ بشر و جانداری بر گردن خدا حق ندارد، ولی گاهی خدواند بخاطر لطف و مرحمتی که بر بندگانش دارد، بندگان را ذی الحق و خودش را «من علیه الحق» قرار می‌دهد، چنانچه پدر از پسرش وام و قرض می‌گیرد، شوخی می‌کند و قرض می‌کند، آیاتی داریم که در آن آیات بشر ذی الحق و خدا «من علیه الحق» شمرده شده است:

« وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا ۖ وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ» الرّوم/٤٧،

 کمک کردن مؤمنین حقی است بر گردن ما ، یعنی مؤمنین ذی الحق هستند و ما «علیه الحق»،این حق، حق ذاتی نیست، چون هیچ بنده‌ای بر گردن خدا حقی ندارد، بلکه یک حق جعلی و اعتباری است.

  به بیان دیگر یک حق لطف و مرحمتی است که خدا می‌فرماید بر گردن من حق دارید که شما را در این کار زار ها کمک کنم:

«إِنَّ اللَّـهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ ۚ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّـهِ ۚ» التوبة /111،

وَأَقْسَمُوا بِاللَّـهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَا يَبْعَثُ اللَّـهُ مَن يَمُوتُ بَلَىٰ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»النحل: ٣٨،

«ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا ۚ كَذَٰلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِينَ» یونس/١٠٣،

 نجات مؤمنین حقی است بر گردن ما،پس چطور می‌گویید که بشر بر گردن خدا حقی ندارد؟

 البته حق ذاتی ندارد، چون بشر است و مخلوق، و چیزی را مالک نیست، همیشه چیز مال او است، اما گاهی از باب مرحمت و باب التفات و مرحمت، خدا می‌شود:

 « علیه الحق»، بندگان می‌شوند:« ذی الحق».

 بنابراین، اگر رسول گرامی می‌فرماید:

 « اللّهم إنّی أسألک بحق السائلین علیک، و أسألک بحقّ ممشای هذا،‌الخ،» یعنی حقی که خودت لطف کردی و به این سائل دادی، یا اگر می‌گوید:« بحقّ نبیّک» یعنی این حق را تو به نبی دادی و بعد از دادن، من شدم ذی الحق.عیناً مثل اینکه شما چیزی را به برادر یا دوست خود هبه کنی، تا هبه نکردی، شما علیه الحق نیستی، اما وقتی که هبه کردی،او شد مالک فلذا دیگر شما حق مراجعه نداری.

اشکال سوم

 اشکال سوم شان این است: اینکه شما می‌گویید:« یا محمد، بحق نبیّک» همه‌ی اینها دعوت غیر خداست و دعوت غیر خدا شرک است، متأسفانه به قدری در این مسئله پا فشاری می‌کنند که حساب ندارد، فلذا آیاتی که در حق مشرکین آمده، همه را بر مسلمانان تطبیق می‌کنند(اعم از اشاعره، اهل حدیث، شعیه و خوارج) همه‌ی آیاتی که در باره مشرکین است، بر مسلمانان تطبیق می کنند و می‌گویند همین که می‌گویید: یا محمد! هر کجا دعوت و ندائی است، این ندای غیر خداست و ندای غیر خدا حرام است،یا محمد و یا حسین و یا حسن گفتن، خواندن غیر خداست و خواندن غیر خدا شرک است و حرام، پس این هم شرک است و حرام.

جواب

 خواندن غیر خدا حرام و شرک نیست ، ما از صبح تا غروب، استاد خود را صدا می‌زنیم، فرزند، پدر و مادر را صدا می‌زند یا بالعکس، در خود قرآن نیز از این گونه دعوت ها فراوان است، ما همدیگر را صدا می‌زنیم

« فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَى الْكَاذِبِين» آل عمران/٦١

فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ» آل عمران/٦١.

 در همان مسئله‌ای که با کفار نجران بنشینند و همدیگر را نفرین کنند،قرآن می‌فرماید: «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ».

 چطور اینها حرام است،

 یا قرآن می‌فرماید:« لَّا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضًا ۚ قَدْ يَعْلَمُ اللَّـهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذًا ۚ فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» النور/٦٣،

 مردم از صبح تا غروب می‌گفتند یا رسول الله! آیا این حرام است؟

 آنها می‌گویند در زمان حیات رسول خدا، یا رسول الله گفتن شرک نیست، اما اگر بعد از حیات بگویید یا رسول الله، این شرک است،

 جوابش این است که ماهیت یک عمل اگر در حال حیات شرک نیست، در حال ممات نیز شرک نخواهد بود.

 بله! اگر بگویید به درد نمی‌خورد، آن یک مسئله دیگر است و فعلاً‌ بحث ما در شرک و عدم شرک است.

  چگونه می‌گویید شرک است، اینها همه‌ی آیات شرک را در حق مسلمانان تطبیق می‌کنند در حالی که همه اینها مربوط به مشرکان است

«وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنفُسَهُمْ يَنصُرُونَ» الأعراف/١٩٧،

 کسانی که بت ها را می‌خوانند، نمی‌توانند شما را کمک کنند.

 یا می‌فرماید:« إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ ۖ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» الأعراف/١٩٤،

 کسانی را که به جای خدا به دعا می‌خوانید، بندگانی مانند شما هست.

 می‌گویند:‌شما مشمول این آیه هستید، چون خدا را رها کردید،به جای او رسول خدا و امامان و بندگان صالح را می‌خوانید.

 باید گفت این گونه تفسیر از قرآن یک تفسیر انحرافی است، چون تمام دعوت ها به معنای عبادت است،« إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ»، یعنی «تعبدون من دون الله» نه مجرد خواندن و نه صدای مجرد.

 تمام دعوت ها در اینجا به معنای عبادت است

«قُلْ أَنَدْعُو مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا يَنفَعُنَا وَلَا يَضُرُّنَا» الأنعام /71.

  معنایش این است که:« قل أنعبد» کلمه‌ی «أَنَدْعُو » به معنای عبادت است.

 بنابراین، هر دعوتی شرک نیست، بلکه دعوتی شرک است که آمیخته با عبادت و پرستش باشد، تمام این آیات مربوط است به مشرکان است که غیر خدا را عبادت می‌کردند و معتقد به ربوبیت و الوهیت آنها بودند و می‌گفتند عزت و شرف ما در دست آنهاست، باران و خشک سالی، گرسنگی و سیری در دست آنهاست، با این شرائط در برابر آنها خضوع می‌کردند،در این شرائط آنها را می‌خواندند، البته این عبادت است، این چه ارتباطی دارد به مسلمانان که شهادتین را می‌خوانند و می‌گویند همه چیز در دست خداست، ولی اینها را هم بندگان صالح خدا می‌دانند که اگر دعا کنند، خداوند دعای آنان را مستجاب می‌کند و اگر آنان را واسطه قرار بدهیم، ممکن است رحمت حق تعالی به سوی ما بیاید، در عین حال همه چیز در دست خداست و این یک وسیله‌ی بیش نیستند. عمر بن خطاب هم گفت:

 «‌هذا و الله الوسیلة» و اشاره به عباس عموی پیامبر اکرم کرد.

 من هر وقت این کتاب ها را می‌خوانم،‌می‌بینم که اینها تمام آیاتی که در باره مشرکان وارد شده‌اند، متاسفانه آنها را در حق مسلمین و مؤمنین تطبیق داده‌اند و حال آنکه تمام این دعوت ها به معنای عبادت است، قرآن می‌فرماید غیر خدا را نخوانید، یعنی غیر خدا را عبادت نکنید.

اشکال چهارم

 آخرین اشکال شان این است که شما از ارواح انبیاء استعانت می‌جویید و استعانت از غیر خدا حرام است چون در نماز می‌گوییم: . «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ » الفاتحة

 «إیاک» به معنای حصر است و استعانت منحصر به خدا می‌باشد، پس شما چگونه می‌گویید: یا محمد و یا علی و ...،؟ این کار شما بر خلاف قرآن است.

جواب

  پاسخ این اشکال روشن است، ما دو استعانت داریم، یک استعانت این است که معین بالذات مستقل و وابسته نباشد و ما را کمک کند،‌این استعانت مال خداست،‌به این نیت نمی‌توان از کسی طلب کمک کرد، به شرط اینکه معین را یک موجود کامل، واجب الوجود و غنی بالذات بدانیم که در کمک کردن به ابزار و ادوات نیاز ندارد،‌ اگر کسی به این «نیت» طلب کمک کند، قطعاً شرک است، اما اگر از یک نفر طلب استعانت کنیم و بگوییم: فلانی آن قدرتی که خداوند به تو داده، از آن قدرت به نفع من استفاده کن، این عین زندگی است و تمام زندگی بشر بر همین اساس استوار است،‌شما آیات قرآن را نگاه کنید که می‌فرماید:

« وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِين» البقرة/٤٥،

 از شکیبایی و نماز یاری بجویید و به راستی این کار گران است مگر بر فروتنان.

  «صبر»‌غیر خداست، خدا می‌فرماید به وسیله صبر استعانت بجویید، در جایی دیگر می‌خوانیم که ذو القرنین می‌گوید:

« قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا» الكهف: ٩٥ ذو القرنین برای ساختن سد، و برای اینکه بتواند از هجوم لشکر یأجوج و مأجوج جلوگیری کند، به آنان چنین خطاب کرد:آنچه که پروردگارم بر من تمکن داده(از کمک مالی شما بهتراست) مرا با نیروی انسانی یاری کنید تا میان شما و آنها سدی استوار بر قرار کنم».

  بنابراین: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ » بسیار صحیح است و ما نیز آن را قبول داریم، منتها معین با معین فرق می‌کند، اگر مخاطب ما معینی است که بدون استعانت از کسی، از حیات ذاتی از قدرت ذاتی و توانای ذاتی مرا کمک می‌کند، او مخصوص خداست، عبادت هم مال اوست و استعانت هم مال اوست، اما استعانت از ارواح مقدسة و انسان هایی که در قید حیاتند، از این نظر که اینها دارای قدرتی هستند مکتسب و خدا در اختیار آنان قرار داده و اذن داده که از این قدرت به نفع دیگران استفاده کنید، از این نظر اگر من کمک بخواهم، این عین توحید و عین قرآن است، چون قرآن می‌فرماید:

« وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ»

  یا جناب ذو القرنین می‌فرماید:

«فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا» بحث ما در باره توسل به پایان رسید، باید عرض کنیم که در بار توسل کتاب‌ های فراوانی از طرف اهل سنت نوشته شده است، علمای اهل سنت در رد وهابیت پیشگام هستند، که من در اینجا از باب نمونه چند کتاب را معرفی می‌کنم:

1: الوفاء فی فضائل المصطفی،

  نگارش ابن جوزی، متوفای 597، البته ایشان قبل از ابن تیمیه است، اما این کتاب می‌تواند تمام مشکلاتی که ا بن تیمیه پدید آورده، پاسخ بدهد.

2: مصباح الظلام فی المستغثین بخیر الأنام، نگارش محمد بن نعمان مالکی، متوفای 973،

3:البیان و الإختصار، نگارش ابن داوود مالکی شاذی، در این کتاب در باره توسل بحث کرده است.

4: شفاء السقام، که مستیقماً بر رد ابن تیمیه نوشته شده است، آقایان این کتاب را بیشتر مطالعه کنند.

5: المواهب اللدنیة، نگارش أبو العباس عسقلانی، ابن حجر،‌متوفای 939.

 همه اینها کتاب بر رد افکاری است که وهابی ها در باره توسل دارند.

 در جلسه آینده یا درباه شفاعت یا طلب الشفاعة بحث می‌کنیم، البته اولی که شفاعت باشد مورد اتفاق همگان است، یعنی حتی ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب قبول دارند که پیامبر، ملائکه و رجال صالح شفیع هستند و حق شفاعت دارند، از این رو جای بحث ندارد، اما دومی ( طلب الشفاعة) مورد بحث و مناقشه است،‌آنها می‌گویند حق نداریم که از پیغمبر اکرم بخواهیم که در حق ما شفاعت کند، او شفیع است،ولی ما حق مطالبه نداریم، بلکه باید بگوییم خدایا! شفاعت او را در حق ما بپذیر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo