< فهرست دروس

درس هایی در مورد وهابیت آیت الله سبحانی

وهابیت

جلسه 5

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نو اندیشی دینی در قالب وهابیت

«أدع الی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن، إنّ ربّک هو أعلم بمن ضلّ عن سبیله و هو أعلم بالمهتدین » النحل /125.

سخن به اینجا منتهی شد که عرب عصر جاهلیت، همه‌ی شان یا اکثر شان مشرک بودند و شرک شان از قبیل شرک در عبادت بوده است، یعنی غیر خدا را می‌پرستیدند، ولی نکته‌ی مهم این است که شرک در عبادت اینها از کجا سرچشمه می‌گرفت، اگر آن سرچشمه را به دست بیاوریم، برای ما در این بحث بسیار مفید است، آنان درست است که در عبادت مشرک بودند و غیر خدا را می‌پرستیدند، ولی شرک در عبادت ریشه در جای دیگر داشت و آن شرک در ربوبیت و تدبیر و کاگردانی جهان بود، یعنی ‌معقتد بودند که کارهای خدایی،‌به غیر خدا واگذار شده است، مثلاً بت ها کار شان باران فرستادن است، عزت و نصرت در جنگ است، خلاصه بخشی از کارهای خدا در اختیار بت هاست، چون یک چنین عقیده‌ای را داشتند قهراً در عبادت هم مشرک شدند. و الا اگر در باره بت ها یک چنین عقیده‌ای را نداشتند که اینها رب و اله هستند، کارهای خدا به اینها واگذار شده است، اگر چنین عقیده‌ی را نداشتند،‌اگر صد بار هم در برابر آنها سجده می‌کردند، سجده آنان عبادت نبود بلکه یکنوع تعظیم و تکریم محسوب می‌شد. ولو تعظیم بی جا و غلط.

بنابراین، «ریشه» در شرک در ربوبیت و شرک در تدبیر است،‌ نکته مهمی‌ که دوستان را و کسانی را که با این مسائل سر و کار دارند، بدانند که شرک عرب جاهلی در عبادت مستقیم نبوده است، بلکه قبلاً‌در جایی دیگر مشرک شدند، عقیده خاصی در باره بت ها پیدا کردند، این سبب شد که هر نوع خضوع و خشوع (هر چند کمی‌ سر را تکان دادن) بشود عبادت و آنهم عبادت غیر خدا، و اگر در مرحله‌ی قبلی موحد بودند و کار های خدا را به خدا واگذار می‌کردند، هرگز در باره بت ها به عبودیت و الوهیت و کارگردانی و اینکه سرنوشت ما در دست آنهاست، نداشتند، هر گز هر نوع کرنش در مقابل این بت های چوبی عبادت نبود، بلکه یکنوع تعظیم بود هر چند تعظیم غلط و بی جا و بی اثر، این مسئله مهم است، من از همه‌ی کسانی که متاثر هستند یا می‌خواهند بدانند که واقع چیست؟ عرب جاهلیت را مشرک در عبادت مستقیماً‌ندانند، چون در جای دیگر اینها مشرک شدند، آن پایه شد که هر نوع تعظیم در برابر بت ها بشود شرک و آنهم شرک در عبادت.

پایه گذار بت پرستی در مکه

در «قدیم الأیام» که من سیره پیغمبر اکرم را می‌نوشتم، یعنی پنجاه سال پیش، سیره ابن هشام را به دقت مطالعه می‌کردم، که سیره بسیار خوبی است، هر چند تلخیص شده از سیره ابن اسحاق است که ایشان از شاگردان امام صادق علیه السلام بوده است، متاسفانه سیره ابن اسحاق در اختیار ما نیست، سیره ابن هشام خلاصه آن است، یعنی ابن هشام آن را خلاصه کرده است، ایشان در آنجا نوشته است که اولین کسی که بت پرستی را وارد مکه کرد، عمرو بن لحی بود، ایشان سوریه و شام رفته بود و در برگشتن در «بلقا» یک جریانی را مشاهده کرد و آن این بود که دید مردمی‌ هستند که در مقابل بت های چوبی و غیر چوبی عبادت می‌کنند، خضوع و خشوع می‌کنند.

از آنان پرسید که اینها چیست؟ گفتند اینها الهه و خدایان ما هستند، گفت کار اینها چیست؟‌ گفت کار اینها این است که هر وقت خشک سالی بشود، «نستمطرهم فأمطرونا» از آنها باران می‌طلبیم، برای ما باران می‌فرستد، مشکلات پیدا می‌کنیم، به اینها می‌گوییم، مشکلات ما را حل می‌کنند، دید که عجب چیز خوبی است که واقعاً با یک توسل به این بت ها، باران بفرستند،‌گفت پس شما یک بتی هم به من بدهید که مکه ببرم و مردم مکه را به آن دعوت کنم، «هبل» را به عمرو بن لحی تقدیم کرد و او هم آورد و بالای بام کعبه نصب کرد و چون شیخ و رئیس قبیله بود، همه مردم را دعوت کرد که در مقابل هبل عبادت کنند، چرا؟ «إذا استمطرنا،‌ نمطرنا، إذ استنصرنا ینصرونا»،‌هر موقع بی باران باشیم، باران می‌فرستد، هر موقع که کمک بخواهیم کمک می‌کند، اگر واقعاً قدرت غیبی در آنها است،‌ما هم عبادت کنیم. فلذا شرک از همین راه وارد مکه شد و عرب جاهلی کم کم در بت پرستی بالاتر رفت،‌یعنی بسیاری از کارهای خدا را دست این بت ها دادند، مغفرت دست بت هاست و حال آنکه قرآن رد می‌کند ومی‌گوید:« و من یغفر الذنوب إلّا الله» آل عمران/135.

کسی غیر از خدا حق مغفرت را ندارد،‌باران را دست آنها داد و حال آنکه قرآن می‌فرماید:

« إنّ الله عنده علم الساعة و ینزّل الغیث» لقمان/.

بنابراین، باید دید عرب جاهلی که تحت تاثیر این مرد قرار گرفتند، افکار شان چه گونه بوده است،‌آیا فقط بت ها را یک چیز ساده‌ای می‌دانستند یا نه؟‌نه، بلکه برای آنها یک قوه غیبی و قدرت غیبی معتقد بودند، مسئله تفویضی که شما در جای دیگر شنیده‌اید،‌اینها به نوع تفویض قائل بودند و می‌گفتند مطر و باران دست آنها است،‌عزت، نصرت و‌ شفاعت دست آنها است، ولذا قرآن در رد همه این افکار عرب جاهلی می‌گوید:« قل لله الشفاعة جمیعاً» الزمر/44، حق شفاعت مال خداست، شفیع کسی دیگر است، اما این حق مال اوست، تا او اذن و اجازه ندهد، کسی حق شفاعت را ندارد.

بنابراین، اگر عرب جاهلی مشرک در عبادت بود، شرکش مال جای دیگر بود، در مسئله تدبیر و در مسئله مدیریت و کارگردانی و کارهای الهی، یعنی آنها را به دست اصنام و اوثان و بت ها سپرده بودند که تعداد آنها به سه صدو شصت رسیده بود، ولذا هر نوع کرنش و لو کوچک حالت عبادت و پرستش به خود می‌گرفت.

بنابراین‌، آیاتی که در قرآن کریم در باره بت پرستان وارد شده است، نباید آنها را بر مسلمانان وموحدین تطبیق کنیم،‌که اگر آنان روزی گفتند: یا محمد یا علی! نباید آن آیات را به اینها منطبق کنید، بلکه بین اینها بعد المشرقین است، من در آینده تفصیل این مسئله را عرض خواهم نمود.

شبهه‌ی وهابی ها

ممکن است وهابی ها بگویند که عرب جاهلی یک انگیزه بیشتر نداشته‌اند، انگیزه شان چه بوده است؟ می‌گفتند پرستش این بت ها مایه تقرب است، غیر ازاین، مقام دیگر برای آنها قائل نبودند، فقط معتقد بودند که این بت ها عبادت شان سبب تقرب است، چون ما لیاقت عبادت خدا را نداریم، او مقامش ارفع است،‌اینها را می‌پرستیم تا ما را با آن خدای برتر و بالاتر نزدیک کند، غیر از این انگیزه‌ی دیگر نداشتند، درست بر خلاف آنچه که من تاکید می‌کنم و آن اینکه اینها در باره بت ها عقیده دیگری نیز داشتند، ولی اینها می‌گویند فقط یک عقیده داشتند و آن اینکه عبادت بت،‌ مایه تقرب به خداست،‌اتفاقاً با این آیه‌ای که در سوره زمر است استدلال می‌کنند، آیه مبارکه این است که:

« و الذین اتخذوا من دونه أولیاء، ما نعبدهم إلّا لیقرّبونا إلی الله زلفی» الزمر/3.

کسانی که غیر از خدا، ولی اتخاذ کرده‌اند، اولی بالنفس، چه می‌گویند، کلمه‌ی «یقولون» گویا در تقدیر است، «یقولون ما نعبدهم إلّا لیقرّبونا إلی الله زلفی»، می‌پرستیم و از این پرستیدن فقط یک انگیزه داریم و آن اینکه ما را به خدا نزدیک کند، کأنّه اینها بندگان برگزیده خدا هستند، پرستش آنها دانال و دهلیزی است که ما را به پرستش می‌رسانند و نزیک می‌کنند.‌ پس این آیه حاکی از این است که یک انگیزه بیشتر نداشته‌اند،« إنّ الله یحکم بینهم فی ما هم فیه یختلفون، إنّ الله لا یهدی من هو کاذب کفّار» الزمر/3.

آقایانی که با این آیه استدلال می‌کنند« لا اله» را می‌گویند، ولی «الّا الله» را نمی‌گویند، یعنی صدر آیه را می‌خوانند، اما ذیل آیه را نمی‌خوانند، قرآن می‌فرماید درست است که عرب جاهلی هنگامی‌ که با مسلمانان و با مومنان رو برو می‌شوند، منطق کوبنده مومنین را می‌شنوند. منطق مومنین این است که این چوب کار ساز نیست‌،حتی آن موجودی که آن بت از آن حکایت می‌کند کار ساز نیست، یعنی نه شفا می‌دهد و نه شفاعت در دست اوست، برای اینکه بتوانند مومنین را مجاب کنند، به این کلمه پناه می‌بردند که ما در باره این بت ها این عقاید را نداریم، بلکه ما اینها را از این نظر می‌پرستیم که ما را به خدا نزدیک کند، غیر از این، عقیده دیگری نداریم.

خدا می‌فرماید: اولاً دراین مسئله اختلاف دارند، همه‌ی شان عقیده شان این نیست، « إنّ الله یحکم بینهم فی ما هم فیه یختلفون» إنّ الله لا یهدی من هو کاذب کفّار»، اولاً این عقیده همگان شان نیست بلکه عقیده برخی از آنهاست، آنهم به ظاهر، «إنّ الله لا یهدی من هو کاذب کفّار»

خداوند هرگز آن کسی را که دروغ می‌گوید، او را هدایت نمی‌کند. یا رسول الله اینها در این مطلب دروغ گو هستند، اینها کذاب هستند، علاوه براین،‌کفّار هستند، یعنی کفران نعمت می‌کنند، به جای اینکه خدا را بفرستند که سر چشمه نعمت است، آمده‌اند این بت ها را می‌پرستند، فلذا حرف آنان را باور نکن این مسئله را، اینها یک چیزی است که با زبان می‌گویند:« ما نعبدهم إلّا لیقربون إلی الله زلفی»، این در زبان است، اما در دل غیر از این است، در اول آیة این مطلب از کافران نقل شده است، اما آخر آیه می‌گوید این مطلبی را که می‌گویند دروغ و بی پایه است، اولاً همگان این رانمی‌گویند و روز قیامت خدا در باره آنها حتماً قضاوت خواهد کرد.

علاوه براین، آنها در این مسئله دروغ گو هستند، چگونه می‌تواند این مطلب درست باشد‌ مگر آیاتی که در جلسه قبلی برای شما خواندم غیر از این است؟! در جلسه قبلی خواندیم که اینها قائل به انداد هستند و برای خدا مثل درست کرده‌اند، مثل معنایش این است که مایه تقرب است، در جای دیگر خواندیم که «إذ نسوّیکم بربّ العالمین» الشعراء/98.

اینها بت ها را با خدا یکسان فرض می‌کردند، آیه دیگر می‌فرمود: « و اتخذوا من دون الله آلهة لیکونوا لهم عزّاً» مریم/81.

عزت را در این بت ها می‌دانستند، در آیه دیگر خواندیم«واتخذوا من دون الله آلهه لعلّهم ینصرون»یس/74. چرا؟ «لعلّهم ینصرون»

شاید آن ها را در جنگ کمک کند، علاوه براین داستان ابن هشام را خواندیم،‌اینها معتقد بودند که باران دست اینهاست، پیروزی در جنگ دست اینهاست، با این حال چگونه می‌توانیم بگوییم فقط عرب جاهلی یک عقیده داشت و آن اینکه عبادت اینها مایه تقرب به خداست، با این شواهد زیاد معنی ندارد که دامن اینها را بشوییم و بگوییم در تدبیر هم موحد بودند و فقط در عبادت مشرک بودند، و حال آنکه این گونه نبوده است، چون اگر تدبیر موحد بودند، محال است که در عبادت مشرک باشند، اگر انسانی واقعاً در تدبیر موحد باشد و کار ساز و کار گردان، مدیر و مدبر خدا را بداند، اگر صد بار هم در باره یکنفر تعظیم کند، عبادت نیست، بلکه تعظیم و اکرام است، منتها گاهی این تعظیم به جاست مانند تعظیم به پدر و مادر و استاد و انبیا و اولیاء.

و گاهی نا بجاست مانند اینکه انسان در مقابل افراد ستمگر و افراد ظالم خضوع کند، پس معلوم شد که آنها دامن شان در شرک در ربوبیت آلوده بوده است، خدا را رب تنها نمی‌دانستند، بلکه ارباب معتقد بودند، «ارباب» جمع رب است، این صاحب، صاحب اعتباری نیست ،مثل اینکه انسان اسب یا خانه‌ای را مالک است، این ربوبیت یک ربوبیت تکوینی است، معتقد بودند که اینها ارباب هستند و کار های خدا به اینها واگذار شده است.

بنابراین، این آیه ارتباطی به مطلب آنان ندارد، حال که سخن به این جا کشیده، بد نیست که دو باره برگردیم و یک تعریفی برای توحید کنیم.

ما می‌توانیم سه گونه عبادت را تفسیر کنیم: یک تفسیر و تعریف مربوط است به خود اینجانب که در دوره‌های قبل تفسیر کردیم، شاید این تفسیر هم بتواند یک تفسیر جامع و صحیحی باشد.

دو تفسیر دیگر هم از بزرگان است.

تعریف استاد سبحانی از عبادت

1: تعریفی که من دارم که گرفته شده از قرآن، حدیث و تاریخ است، عبادت خضوع و تذللی است جوشیده از عقیده خاص در باره معبود، خواه این معبود خدا باشد یا مخلوق او، که به عقیده شخص پرستش گر کارهای الهی به او واگذار شده است، این تعریفی است من دارم، که در حقیقت متخذ از بحث های پیشین است، اگر در مقابل انسانی خضوع کردی اما قبلاً در باره او عقیده خاصی داشتی که کار های جهان و لو سرنوشت تنها خود شما در دست اوست و لو بخشی از زندگی شما در دست او است‌، تعظیم در مقابل او یکنوع عبادت است.

تعریف قدما از عبادت

2: تعریف دیگری که ما داریم و این تعریف مال قدماست،عبادت عبارت است از هر نوع خضوعی در برابر موجودی به عنوان اینکه او رب است و اله، این خضوع عبادت است، اگر در مقابل موجودی خضوع کردی و خشوع کردی ولو با تکان دادن سر، ولو با یک دست بلند کردن، هر نوع خضوع در مقابل موجودی که قبلاً عقیده شما این باشد که او رب است و اله، حالا یا رب و اله صحیح مانند خدا، یا رب باطل و اله باطل مانند بت ها، «اله» به معنای خداست نه به معنای معبود، آیات قرآن گواهی می‌دهد که اله به معنای خداست، البته خدای اعم، الله فقط علم است بر خدای خاص.

پس خضوع و تکریمی ‌که نشأت گرفته از یک چنین عقیده‌ای باشد، قطعاً عبادت محسوب می‌شود.

تعریف حضرت امام خمینی از عبادت

3: تعریف سوم تعریف حضرت امام است در «کشف الأسرار»، ایشان چنین می‌فرماید عبادت و پرستش در فارسی عبارت است از آنکه کسی را به عنوان خدا ستایش کنند، خواه به عنوان خدای بزرگ و خواه به عنوان خدای کوچک، خواه به عنوان خدای حق و خواه به عنوان خدای باطل.

از اینجا نتیجه گرفتیم که ما اگر بخواهیم شرک در عبادت را تعریف منطقی کنیم، اینها تعریف منطقی است هم جامع است و هم مانع، اگر به کتاب لغت مراجعه کنیم، لغت تعریف به اعم کرده است، اگر برویم مواردی که گاهی در قرآن و سنت عبادت به کار رفته‌، از آنجا مجازند و تعریف شان تعریف واقعی نیست، فلذا باز نمی‌توانند ما را به نتیجه برسانند. از این رو ناچاری شدیم که در دل افرادی برویم که در واقع عبادت گر هستند ،خواه عبادت گران حقیقی و خواه عبادت گران باطل، دل اینها را شکافتیم،‌دیدیم در دل اینها این است که قبلاً در باره این معبود اعتقاد خاصی دارند، اعتقاد ربوبی و الوهی، کارگردانی دارند،‌ یعنی معتقدند که سرنوشت ما در دست او است، این سبب می‌شود که هر نوع خضوعی که از این اعتقاد سرچشمه بگیرد،‌آن عبادت باشد و الا فقط و فقط تکریم و تعظیم خواهد بود، فرض کنید که مسلمانی در کنار قبر پیغمبر اکرم رفت و ایستاد و عرض ادب کرد و خضوع و خشوع نمود و سلام کرد و گفت: یا رسول الله! اشفع لنا عند الله، فوراً آمرین به معروف و ناهیان از منکر می‌گویند شما مشرک شدید، چرا؟ چون ‌اولاً میت را صدا کردید، ثانیاً از پیغمبر اکرم خواستید که در نزد خدا شفاعت کند. کار شما عیناً کار مشرکین است که آنها هم می‌کردند، آنها هم به «هبل» می‌گفتند: یا هبل! اشفع لنا عند الله!

در پاسخ می‌گوییم میان ماه من تا ماه گردون،تفاوت از زمین تا آسمان است، خیلی معذرت می‌خواهیم، ما نیز نمی‌گوییم، اگر ما می‌گوییم: یا رسول الله اشفع لنا عند الله! هرگز کوچکترین اعتقاد به عبودیت و الوهیت رسول خدا نداریم، بلکه او را بنده خالص خدا می‌دانیم:«‌الذین یتبعون الرسول النبی الأمی ‌الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التورات و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث» الأعراف/157.

ما پیغمبر اکرم را چنین می‌شناسیم،‌ «‌الذین یتبعون الرسول النبی الأمی ‌الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التورات و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث».

به این عنوان می‌گوییم:« اشفع لنا عند الله»، اما بت پرست،‌اگر از هبل چیزی می‌خواهد، چون او را رب می‌داند، او را اله کوچک می‌داند، کار ها را به دست او می‌داند و معتقدند که کار ها به او تفویض شده است، بین این عقیده و آن عقیده و بین این خطاب و آن خطاب، بین این دو سر چشمه از زمین تا آسمان فاصله است، فلذا باید کمی ‌انصاف به خرج داده شود.

هر چند‌ کار های که زائران خانه خدا انجام می‌دهند، عین همان کارهای است که مشرکان عرب انجام می‌دادند، ولی آنها عبادت شان شرک بود، از ما توحید است، چون سر چشمه‌ ها فرق دارند.

اگر بنا باشد به ظاهر بنگریم، کارهای مکه و حج، همه‌اش مانند کارهای بت پرستان است، حجر الأسود را می‌بوسند، پرده کعبه را می‌بوسند، دور گج ودور سنگ و گل می‌چرخند، بین دوتا کوه سعی می‌کنند و می‌گردند، عیناً همان کارهایی را می‌کنند که بت پرستان با بت ها انجام می‌دادند، اما در عین حال کارهای ما عین توحید است و از آنها شرک.

چرا کار‌ های ما عین توحید است، زیرا بیانگذار توحید، ابراهیم خلیل الرحمان به این دعوت کرده است، کار های آنها عین شرک است، چرا؟ چون تفاوت در سرچشمه است، اعتقاد ما به این است که «خداوند» اله است و رب، واینها مظاهر عبادتند، وسیله عبادتند، اگر دور کعبه می‌چرخیم، این مظهر یکنوع وحدت است، اگر حجر الأسود را می‌بوسیم در واقع یکنوع پیمانی است که با ابراهیم خلیل الرحمان می‌بندیم، ما هر گز برای حجر و سنگ اثری قائل نیستیم، خدا را رب، اله و مرجع کل شیء می‌دانیم، غیر از خدا همه فقیر و نیازمند می‌دانیم، «‌و الله الغنی و أنتم الفقراء» محمّد/38. در جای دیگر می‌فرماید:‌

«یا أیها الناس أنتم الفقراء و الله هو الغنی الحمید»فاطر/15.

با این عقیده اعمال حج را انجام می‌دهیم، اما مشرکین در باره اصنام و بت ها عقاید خاصی داشتند، حرکت آنها غیر از حرکت ماست، ندای آنها غیر از ندای ماست،‌اگر بنا باشد ظواهر اعمال را در نظر بگیریم، قبول داریم که هردو از نظر ظواهر یکسانند ، اما اگر برگردیم به سرچشمه و به عقیده و انگیزه، در «انگیزه» بین این دوتا از زمین تا آسمان فاصله است، آیه‌ای است در سوره مبارکه اعراف، دوتا آیه است، این دوتا آیه برای ما مهم است که پیغمبر اکرم را با ده صفت خدا معرفی می‌کند«‌الذین یتبعون الرسول النبی الأمی ‌الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التورات و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث» الأعراف/157.

آنگاه می‌فرماید: افراد مسلمان سه چیز را باید داشته باشید، «والذین آمنوا به» ایمان بیاورد، «و نصروه»، او را کمک کنید، «و عزرّوه» او را احترام کنید، «عزّر» غیراز نصر است، عزرّ به معنای تعظیم و تکریم است، پس ما در مقابل پیغمبر اکرم سه تکلیف داریم:

الف: به پیغمبر اکرم ایمان بیاوریم.

ب: اورا (پیغمبر) در جنگ و غیر جنگ نصرت و یاری کنیم

ج: »و عزرّوه»، اورا تکریم و احترام کنیم.

اگر می‌بینیم زائران خانه خدا، عاشقانه دور ضریح رسول خدا می‌چرخنند، در «آهن» اثر قائل نیستند، ولی چون می‌بینند که دست شان به خودٍ رسول خدا نمی‌رسد، به عنوان تکریم پیغمبر اکرم ضریح و درو دیوار مرقدش را می‌بوسند، همه‌ی اینها از مظاهر تکریم است، نه اینکه آنها را رب بدانند و منشأ آثار بدانند، همه‌ی اینها یکنوع اظهار محبت و تفخیم است.

هر موقع به آنها (وهابی ها) بگوییم حب الرسول، می‌گویند«‌الحب هو الإتباع ، لا الإبتداع»، درست است حب همان اتباع است، بدعت نیست،‌این یکنوع اتباع است، این هم یکنوع اظهار حب است،‌ اتباع، یعنی مجسم کردن این آیه مبارکه: «الذین آمنوا به و نصروه و عزرّوه».

ما او را تکریم و تفخیم می‌کنیم، احترام می‌کنیم، غیر از احترام چیز دیگری نیست،‌واقعاً انسان وقتی می‌بیند، آیاتی که در باره مشرکان است و آنها را در باره موحدان تطبیق می‌کنند و می‌گویند:

ً «و أنّ‌ المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحداً» الجن/18. خیلی تعجب می‌کند و متأسف می‌شود، ما نیز همین را می‌گوییم، منتها باید دانست که دعوت در آنجا به معنای عبادت است، به گواهی اینکه می‌گوید:« فلا تدعوا مع الله أحداً»، معیت این است که آنها را، یعنی بت ها را با خدا یکسان بدانیم، یسون بین الله و بین الأصنام:« أنّ المساجد الله فلا تدعوا مع الله أحداً، یعنی فلا تعبدوا مع الله أحداً». این ارتباطی با یا رسول الله ندارد،‌ اگر ما می‌گوییم: یا رسول الله یا امیرالمؤمنین!

این هر گز مع الله نیست، اولاً دعوت آنها عبادت است، چون اعتقاد به ربوبیت آنها داشتند، دعوت ما فقط دعوت و ندای خاص است،.

ثانیاً از آنها مع الله است،‌آنها انداد و امثال هستند، «یحبّونه کحبّ الله»، همان گونه که خدا را دوست می‌داشتند، آنها را نیز دوست می‌داشتند. اما دعوت ما دعوت خالص است، هر گز کلمه مع الله نیست، بحث ما در باره توحید در عبادت به پایان رسید، در جلسه آینده در باره بدعت -که آن نیز مانند شرک در عبادت بحث گسترده‌ای دارد- بحث خواهیم نمود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo