< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

97/03/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سوره ی توبه آیه ی 37 تا 39

﴿إِنَّمَا النَّسي‌ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ[1]

این آیه به آیه ی «نسیء» معروف است. «نسیء» به معنای عقب انداختن است و در مقابل جلو کشیدن چیزی می باشد.

گفتیم خداوند متعال ماه رجب، ذی القعده، ذی الحجة و محرم را ماه های حرام معرفی کرده است. حرمت این ماه ها از جانب خداوند صادر شده است نه اینکه عرب ها از ناحیه ی خود این ماه ها را حرام کرده باشند از این رو در آیه ی سابق خواندیم که حرمت این ماه ها از باب دین قیم می باشد. ﴿مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ[2]

بنا بر این اینکه جمعی می گویند عرب های برای اینکه در طول سال مدام به قتل و غارت مشغول نباشند چهار ماه را حرام شمردند تا در آن استراحت کرده به کارهای خود برسند کلام صحیحی نیست. خداوند بالاتر از آن است که یک اندیشه ی جاهلی را تصویب کند. این در واقع حکم خداست و به سبب ایام حج می باشد.

اما گاهی از اوقات کسانی که خادم بیت بودند (مانند جُنادة) مبلغی را از دیگران دریافت می کردند و در نتیجه ماه محرم را تغییر دهند و مثلا تصمیم می گرفتند به جای محرم، ماه صفر ماه حرام باشد. در نتیجه جناده و امثال او اعلام می کردند که امسال محرم جزء اشهر الحرم نیست و ماه بعدی جزء اشهر الحرم است. خداوند در این آیه این کار را زشت می شمارد زیرا موجب می شود که مردم گناه شوند و می فرماید: ﴿إِنَّمَا النَّسي‌ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً﴾ آنها مثلا یک سال محرم را حرام می دانستند و سال بعد به جای آن صفر را. در واقع با اشهر الحرم بازی می کردند.

﴿لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ﴾ یعنی بالاخره چهار ماه را حرام می دانستند و این توان را نداشتند که آن را سه ماه کنند ولی ماه ها را وارونه معرفی می کردند.

این آیه علامت آن است که بازی با دین خدا حرام و علامت کفر است. ما حق نداریم سر سوزنی در قواعد قرآنی و اسلامی تصرف کنیم.

﴿فَيُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ﴾ بنا بر این این عده در دین خدا تصرف می کردند. قانون گذاری و تشریع از آنِ خداست ولی آنها در دین خدا مداخله می کردند و آنچه خداوند حرام کرده بود را حلال می کردند.

﴿زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ﴾ خدا نکند که انسان آنچنان مسخ شود که کار بد در نظر او زیبا جلوه دهد.

در روایتی از رسول خدا (ص) هست که فرمود زمانی می آید که مردم امر به معروف و نهی از منکر نمی کنند. سلمان عرض کرد آیا این اتفاق می افتد. حضرت فرمود: حتی بدتر از آن اتفاق می افتد و آن اینکه نه تنها این کار را نمی کنند حتی امر به منکر و نهی از معروف می کنند. (در این مرحله جای منکر و معروف عوض نمی شود و فقط مردم عکس عمل می کنند ولی می دانند واقعیت چیست.) سلمان دوباره عرض کرد: آیا این اتفاق می افتد؟ حضرت ادامه داد حتی بدتر از آن و اینکه (بر اثر مرور زمان) منکر معروف و معروف منکر می شود. (در نتیجه گناهکاران انسان های خوب و نیکوکاران انسان های بد معرفی می شوند.)

ما نیز خاطره ای در این مورد داریم. زمانی کوچک بودیم و به منطقه ای در اطراف تبریز رفتیم. بعد می خواستیم به جایی رویم. پدرم به من گفت به آن راننده بگو ما را سوار کند. من به آن راننده گفتم ولی او قبول نکرد. علت را که پرسیدم گفت: به سبب اینکه شماها نماز می خوانید.

﴿وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ﴾ خداوند گروه کافر را هدایت نمی کند زیرا آنها خودشان را آماده ی هدایت نکرده اند. خداوند هدایت خود را نصیب کسی می کند که آماده ی بهره برداری باشد. هدایت خداوند بر دو قسم است: یک نوع هدایت او عمومی است و همه حتی فرعون و شمر و یزید از آن برخوردارند و بر این اساس خداوند، انبیاء و اولیاء و انجیل و تورات و قرآن را فرستاده است. اگر بشر از این هدایت بهره گرفت خداوند یک هدایت خصوصی در مورد او انجام می دهد همان گونه که می فرماید: ﴿زِدْناهُمْ‌ هُدىً[3] ولی اگر کسی از این هدایت بهره نگرفت آن هدایت خصوصی نصیبش نمی شود. مراد از هدایت در این آیه ی محل بحث همان هدایت خصوصی است.

در اول ماه رمضان که این سوره را شروع کردیم گفتیم این سوره دو هدف عمده دارد: یکی از آنها رفع امان از مشرکان و بت پرستان بود. هدف دوم این است که منافقان را معرفی کند. تا اینجا بحث ما در مورد مشرکین بود اما از این به بعد به سراغ منافقین می رود که به ظاهر مسلمان هستند و در باطن کافر و می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في‌ سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ[4]

ای کسانی که ایمان آورده اید (اعم از ایمان واقعی و ظاهری) چه شده است که وقتی به شما می گویند برخیزید به جنگ تبوک بروید به زمین چسبیده اید؟

﴿اثَّاقَلْتُمْ﴾ در زبان عرب در اصل «تثاقلتم» بود تاء در آن به ثاء قلب می شود و چون تکلم به ثاء مشدد مشکل است یک الف بر اول آن اضافه می کنند.

این آیه که راجع به جنگ تبوک است به مؤمنان گوشزد می کند که آیا دنیا را قبول کردید و آخرت را رها کرده اید؟ رسول خدا (ص) در ماه رجب اعلام کرد که باید به سوی روم برویم. رسول خدا (ص) در غالب غزوات، مقصد را مشخص نمی کرد ولی در این جنگ مقصد را از همان ابتدا مشخص کرد و فرمود روم در فکر حمله به مدینه است.

علت بیان مقصد در این جنگ این بود که راه دور در حدود پانصد یا ششصد کیلومتر بود و آن هم راه بیابانی و مسطح نشده. مسلّم بود که سربازان می بایست به مقدار نیاز آب و غذا برای خود مهیا کنند.

اگر این آیه مربوط به ماه رجب باشد قبل از مسأله ی رفع امان از مشرکان نازل شده است زیرا مسأله ی امان در سال نهم در ماه ذی الحجة بود و حال آنکه جنگ با رومیان در سال نهم در ماه رجب بود. بنا بر این اینکه بعضی از مفسرین می گویند که همه ی آیات این سوره در یک جا نازل شده است صحیح نمی باشد. البته این آیات به امر رسول خدا (ص) در جاهای کنونی قرار گرفته است. روایات است که وقتی آیه ای نازل می شد رسول خدا (ص) جایش را در قرآن از لحاظ سوره و آیات قبل و بعد مشخص می کرد.

سپس می فرماید: ﴿فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ﴾ زندگی انسان در دنیا شصت سال و نود سال و مانند آن است ولی زندگی در جهان آخرت ابدی و بی پایان می باشد.

جنگ تبوک جنگی بود که در آن منافق از غیر منافق و مسلمان واقعی از غیر واقعی جدا شد. رسول خدا (ص) در جنگ تبوک سی هزار مجاهد داشت. سازماندهی این لشکر عظیم بسیار مشکل بود. هوا بسیار گرم بود و میوه ها رسیده بود و زراعت آماده ی چیدن بود. کسانی که دنیا را می خواستند به زمین چسبیدند ولی آنهایی که آخرت را ترجیح داده بودند با رسول خدا (ص) همراه شدند.

رسول خدا (ص) به امام علی علیه السلام فرمود که در مدینه بماند زیرا این احتمال می رفت که منافقین در غیاب رسول خدا (ص) مسلمانان را اذیت کنند.

منافق همواره از شایعه سازی بهره می برد. امروزه هم در شبکه های مجازی علیه نظام شایعه سازی می کنند. منافقان در مدینه شایعه کردند که رابطه ی رسول خدا (ص) و امام علیه السلام برهم خورده و بین آنها فاصله افتاده است. امیر مؤمنان ع شمشیر خود را برداشت و رسول خدا (ص) را در اردوگاهی به نام جَرَب ملاقات کرد و شایعه ی مزبور را به عرض حضرت رساند. رسول خدا (ص) فرمود: من تو را برای حمایت از کودکان و زنان مسلمان که مبادا منافقان آنها را اذیت کنند در مدینه گذاشتم. آیا راضی نیستی که تو با من به منزله ی هارون به موسی باشی با این تفاوت که بعد از من پیغمبری نیست: خَلَّفَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّاً فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ‌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ تُخَلِّفُنِي بَعْدَكَ قَالَ أَ لَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ‌ مِنْ‌ مُوسَى‌ إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي.[5]

ما از این عبارت استفاده می کنیم که تمامی مناصب پیغمبر در علی علیه السلام جمع بود و فقط یک مرحله نیست که همان وحی و نبوت است.

در منابع اهل سنت روایتی هست که می گوید: معاویه وارد مدینه شد. سعد وقاص را دید و به او گفت چرا علی را سب نمی کنی و پشت سر او بدگویی نمی کنی؟ او با آنکه رابطه ی خوبی با علی علیه السلام نداشت در پاسخ گفت: من سه روایت از زبان رسول خدا (ص) در مورد او شنیده ام که مانع از آن است که او را سب کنم. یکی از آن احادیث همان بود که گذشت که رسول خدا (ص) به حضرت در قبل از غزوه ی تبوک فرمود.

حدیث دیگر مربوط به جنگ خیبر است که دو نفر برای فتح خیبر رفتند ولی از ترس برگشتند و برای رسول خدا (ص) بسیار سنگین تمام شد که فرمانده اش از ترس بر گردد و فرمود: فردا این پرچم را به دست کسی می دهم که می رود و فتح می کند و «کرّار غیر فرّار» است. فردا رسول خدا (ص) علی علیه السلام را صدا زد گفتند: چشم او درد می کند و در خیمه است. حضرت او را خواست و دستی بر چشم او کشید و چشمان او را شفا بخشید و پرچم را به دست او داد. ظاهرا حدیث سوم مربوط به حدیث غدیر باشد.

سپس در آیه ی بعد می فرماید: ﴿إِلاَّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَ اللَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَديرٌ[6]

﴿إِلاَّ﴾ همان «ان لا» است یعنی «اگر نه» یعنی اگر شما به جنگ نروید خداوند شما را در روز قیامت عذاب دردناکی می کند ولی در همین دنیا نیز جمعیتی غیر از شما جای شما را می گیرند. این گونه نیست که دنیا از مؤمنین وفادار خالی باشد.

این آیه شاید ناظر به مسلمانانی باشد که از ایران برخاستند و اسلام را کمک کردند. در صحیح مسلم در شأن آیه ی سوم سوره ی جمعه که می فرماید: ﴿وَ آخَرينَ‌ مِنْهُمْ‌ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ[7] شأن نزولی وارد شده است که ناظر به ایرانیان است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo