< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

97/03/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سوره ی توبه آیه ی 30

﴿وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى‌ الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ[1]

قرآن مجید اگر مطلبی را مطرح کند در موارد بسیاری دلیل و علت آن را در کنار آن یادآور می شود و این گونه نیست که حکمش صرفا تعبدی باشد. البته احکامی تعبدی بسیار داریم ولی در مسائل اعتقادی غالبا علت ذکر شده است.

آیه ی محل بحث از همین قبیل است در آیه ی قبل خواندیم که اهل کتاب اگر بخواهند در حمایت حکومت اسلامی قرار بگیرند باید جزیه بدهند. ﴿حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ[2]

البته آنها علاوه بر جزیه نباید علیه مسلمانان قیام کنند و یا نباید به دشمنان اسلام کمک نمایند و نباید محرمات را علنا مرتکب شوند.

سپس در این آیه علت اینکه فرمود: ﴿قاتِلُوا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ[3] و علت جزیه دادن را بیان می کند و آن اینکه ﴿وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى‌ الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ

شاید سؤال شود که چرا برای یهود از فعل مؤنث استفاده شده است ﴿وَ قالَتِ الْيَهُودُ﴾ در پاسخ می گوییم که این به اعتبار جماعت و قبیله است و الا یهود مؤنث نیست. همین گونه است در مورد نصاری.

هنگامی که بخت النصر فلسطین را گرفت گروه عظیمی از یهودیان را به قتل رساند و زنانشان را اسیر کرد و به عراق آورد که به آن بابل می گویند. در نتیجه در منطقه ی فلسطین یهودی ای زندگی نمی کرد. آنها صد سال تمام در بابل بودند. بخت النصر تمام کتاب های یهودیان از جمله تورات را آتش زد. آنها در طول صد سالی که در بابل بودند کتابی نداشتند.

بعد از صد سال کوروش روی کار آمد و بر بابل و غیر آن حکومت کرد و یهودیان را گرفت و به فلسطین برگرداند. اما یهودیان کتابی در دست نداشتند. عزیر که یهود به او «عَزرا» می گویند تورات را از حفظ برای آنها خواند. بنا بر این این تورات به وحی بر نمی گردد بلکه به محفوظات عزیر بر می گردد. به همین دلیل یهود، عزیر را پسر خدا فرض کردند. این واقعه مربوط به حدود 450 سال قبل از میلاد مسیح می باشد.

این در حالی است که خدای واقعی نمی تواند فرزند داشته باشد زیرا فرزند داشتن به این است که جزئی از پدر و جزئی از مادر با هم تلفیق شوند تا فرزندی تولید شود. بنا بر این یهود که عزیر را فرزند خدا می دانند به خدای واقعی ایمان ندارند.

نصاری نیز مسیح را فرزند خدا می دانند. آنها خدای پدر، خدای پسر و خدای روح القدس را خدا می دانند و قائلند در عین حال که سه تا است یکی هم هست.

ما با بیانی فلسفی از مسیحیان سؤال می کنیم که این سه خدایی که هستند آیا هر سه تا با هم یک خدا هستند یعنی هر کدام یک جزء از خدا را تشکیل می دهند یا هر کدام خدایی کامل و مستقل می باشند؟

اگر اولی را بگویند ما در مقابل می گوییم: طبق این بیان خداوند مرکب از اجزاء می شود و مرکب در وجودش محتاج به اجزاء می باشد. چنین خدایی نمی تواند غنی مطلق باشد.

و اما اگر دومی را بگویند ما در مقابل می گوییم این مستلزم شرک است است زیرا خداوند، متعدد می شود و این همان شرک است.

البته امروزه یهودیان می گویند که ما عزیر را فرزند خدا نمی دانیم ولی در زمان نزول وحی این عقیده در مدینه وجود داشت و به همین دلیل وقتی آیه ی محل بحث و نظائر آن نازل می شد یهودیان به رسول خدا (ص) اعتراض نمی کردند.

اما مسأله ی تثلیث نصاری امروزه نیز وجود دارد و آنها درصدد هستند با مثال هایی این نکته ی باطل را در ذهن جا بیاندازند. به عنوان نمونه می گویند: خورشید هم یکی است و هم سه تا زیرا هم جرم دارد و هم حرارت و هم نور.

این در حالی است که خورشید مرکب است ولی خدا نمی تواند مرکب باشد.

سپس خداوند در ادامه ی آیه می فرماید: ﴿ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ﴾ آنها هرچند این قول را به زبان جاری می کنند ولی در باطن می دانند که این قول صحیح نیست. آنها این قول را از افراد دیگر که کافرند گرفته اند. این در واقع یک نوع اخبار غیبی قرآن است. طائفه ای در آن زمان در هند بودند که هم اکنون نیز وجود دارند که نصاری از آنها تقلید کرده اند. آن گروه از هندی ها قائل به تثلیث هستند و یک خدا را «برهما» می دانند که کار او آفرینندگی است. خدای دوم «فِشنو» است که کار او نگهداری و حفاظت است و خدای سوم «سیفا» است که می میراند و نابود می کند.

محققین عقیده دارند که آنچه در عهدین (تورات و انجیل کنونی) است ریشه در کتاب های پیشینیان و از جمله هندوها و برهمایان دارد.

سپس در خاتمه می افزاید: ﴿قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ

عبارت ﴿قاتَلَهُمُ اللَّهُ﴾ دو معنا دارد: گاهی به معنای نفرین است یعنی خدا آنها را بکشد. گاه در معنای تعجب این عبارت را به کار می برند. هر دو معنا در این مورد می تواند اراده شده باشد.

امیر مؤمنان علی علیه السلام نشسته بود و اصحابش هم در کنار او بودند که زن زیبایی از کنار آنها گذشت و یکی از اصحابش به آن زن نگاه کرد و حضرت متوجه شد و فرمود: اگر کسی چنین صحنه ای را مشاهده کرد با حلال خود آمیزش کند. یکی از خوارج که در آنجا بود از این کلام حضرت تعجب کرد و گفت: «قاتله الله ما افهمه»

﴿يُؤْفَكُونَ﴾ از «أفک یأفک» به معنای انحراف از حقائق است.

لازم به یادآوری است که مناسب است حوزه ی عملیه در کنار فقه و اصول، به علم کلام نیز اهمیت بدهد و کلام مسیحی، کلام یهودی و کلام هندوها و مانند آن را بشناسد که در این صورت می توان عقائد اسلامی را در جهان نشر داد. همان گونه که خداوند می فرماید: ﴿ادْعُ إِلى‌ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‌ هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ[4]

ان شاء الله در جلسه ی آینده به سراغ آیه ی بعدی می رویم که می فرماید: آنها نه تنها به خدای واقعی ایمان ندارند بلکه احبار و رهبان خود را به جای خدا، ارباب خود می شناسند.

 


[4] سره نحل، آیه 125.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo