< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

95/04/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیات 91 تا 98

خداوند در آیه ی نود و یک از سوره ی مؤمنون می فرماید: ﴿مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ[1]

این آیه از چند بخش تشکیل شده است. بخش اول آن عبارت است از ﴿مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ

بعد می فرماید: ﴿وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ﴾ و در دلیل آن می فرماید: ﴿إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ

عالمی که در آن زندگی می کنیم عالمی به هم پیوسته است و از نظام های مختلف تشکیل شده و هر نظام کوچک در آن وابسته به نظام بزرگتر است. حیوانات و موجودات، خود نظامی را تشکیل می دهند که به نظام بالاتر که نظام منظومه ی شمسی است وابسته اند. زمین و آنچه در زمین است جزئی از منظومه ی شمسی می باشد. اگر منظومه ی شمسی صدمه ببیند حیات در زمین نابود می شود. منظومه ی شمسی نیز وابسته به نظام برتر است که کهکشان می باشد.

بنا بر این ربّی که موجودات زنده را می گرداند ربّ مستقلی نیست و به ربّ بالاتر که ربّ منظومه ی شمسی است نیاز دارد و همچنین ربّی که در منظومه ی شمسی است مستقل نیست و به ربّ بالاتر که در کهکشان است نیاز دارد. بنا بر این برخی بر برخی برتری می یابد و ربّ بالاتر به ربّ پائین تر که زیردست اوست برتری می جوید.

از این رو مراد از ﴿وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ﴾ این نیست که بین رب ها جنگ رخ می داد بلکه مراد همان برتری جویی است که بیان کردیم. این در حالی است که خدا باید به تمام معنا مستقل باشد و وابسته به بالاتر نباشد و الا رب های پائین تر فقیر می بودند نه غنی. ﴿سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ

بنا بر این به نظر ما این آیه دلیل بر تعدد خالق نیست بلکه بر تعدد مدبر دلالت دارد بر خلاف بعضی از مفسرین که این آیه را در رد تعدد خالق می دانند.

سپس خداوند می فرماید: ﴿عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَتَعالى‌ عَمَّا يُشْرِكُونَ[2]

یعنی خدا از غیب و حاضر آگاه است ارتباط آن با ما قبل از این جهت است که آیه ی قبل می گوید که جهان علاوه بر یک خالق، یک ربّ بیشتر ندارد و از آنجا که خدا موجود نامتناهی است چیزی بر او مخفی نیست و الا خداوند متناهی می شد. چنین موجودی همه چیز را می داند و همه چیز نزد او شهود است و غیب برای او معنا ندارد و اگر خداوند می گوید: ﴿عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ﴾ آن را از دیدگاه ما بیان می کند که بعضی چیزها را نمی دانیم و بعضی چیزها را می دانیم. مثلا یک فرش برای مورچه که فقط جلوی خود را می بیند و ما بقی را نمی بیند همان مقدار را که می بیند برایش حضور و ما بقی برایش غیب است ولی ما که کل فرش را می بینیم همه ی آن برای ما شهود است.

بنا بر این اگر واقعا این جهان ربّی غیر از خدا داشت خدا به دلیل ﴿عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ﴾ می بایست از آن آگاه باشد و چون خدا از چنین ربّی آگاه نیست این دلیل بر آن است که اصلا ربّی غیر از خدا وجود ندارد. عدم العلم در مورد خداوند دلیل بر عدم وجود است بر خلاف عدم العلم در مورد ما.

سپس خداوند بعد از محکوم کردن مشرکین به پیغمبر تلقین می کند که بگوید: ﴿قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي ما يُوعَدُونَ[3]

﴿إِمَّا﴾ در اینجا شرطیه است و مرکب از «ان» و «ما»ی زائده است و شرط و جزا می خواهد. یعنی پروردگارا! اگر به قریش و مشرکین آن عذابی که وعده کردی نشان دادی ﴿رَبِّ فَلا تَجْعَلْني‌ فِي الْقَوْمِ الظَّالِمينَ[4] من را جزء قوم ظالم قرار نده.

ممکن است سؤال شود که رسول خدا (ص) معصوم است و گناهی مرتکب نشده است چرا خداوند به او تلقین می کند که درخواست کند خدا او را جزء قوم ظالمین قرار ندهد؟

پاسخ این است که به قدری جنایت مشرکین مهم است و عذاب نیز به قدری عظیم است که جای این توهم است که عظمت عذاب تر و خشک را با هم بسوزاند.

سپس می فرماید: ﴿وَ إِنَّا عَلى‌ أَنْ نُرِيَكَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ[5]

آنچه ما در مورد عذاب مشرکان به تو وعده کردیم به آنها نشان خواهیم داد. خداوند این عذاب را در جنگ بدر به مشرکان نشان داد که هفتاد نفر از مشرکان کشته شدند.

سپس در ادامه می فرماید: ﴿ادْفَعْ بِالَّتي‌ هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ[6]

﴿السَّيِّئَةَ﴾ مفعول ﴿ادْفَعْ﴾ می باشد و تقدیر آیه چنین است: ادفع السیئة بالتی هی احسن یعنی ادفع السیئة بالحسنة (بدی ها را با نیکی جواب بده)

این برای آن است که خداوند می فرماید: یا رسول الله! با آنکه عذاب ما شدید است ولی تکلیف ما غیر از ماست. تو باید خلق حَسَن خود را حفظ کنی و بدی های آنها را با نیکی جواب دهی زیرا ﴿وَ إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ‌ عَظيمٍ‌[7] و اگر آنها به تو بدی کردند باید بگویی: اللَّهُمَ‌ اهْدِ قَوْمِي‌ فَإِنَّهُمْ‌ لَا يَعْلَمُونَ.[8]

البته رسول خدا (ص) همه جا مکلف نبوده به این آیه عمل کند و در بعضی از جاها نمی بایست کوتاه بیاید. همان گونه که امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: الْوَفَاءُ لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْغَدْرُ بِأَهْلِ الْغَدْرِ وَفَاءٌ عِنْدَ اللَّه‌[9] یعنی آنها که حیله گر هستند با عهدتان با آنها وفا نکنید زیرا عهد آنها برای حیله می باشد و حیله کردن با اهل حیله خود نوعی وفاء به عهد محسوب می شود.

در میان عرب این مثل رایج است که می گویند: «رُدُّوا الحجر من حیث جاء» یعنی سنگ را از همان جاء که آمد به همان جا پرت کن.

سپس خداوند در ادامه می فرماید: ﴿وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ[10]

یعنی از وسوسه های شیاطین به خدا پناه ببر. وسوسه ی شیاطین برای رسول خدا (ص) چندان مؤثر نیست و شاید شیاطین خشم رسول خدا (ص) را تحریک کنند و حضرت طبق خشم خود رفتار کند. و الا شیاطین تسلطی بر حضرت ندارند زیرا: ﴿إِنَ‌ عِبادي‌ لَيْسَ‌ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ[11]

در ادامه می فرماید: ﴿وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ[12]

این دو آیه شاید جنبه ی تعلیمی داشته باشد یعنی رسول خدا (ص) این کلام را به عنوان یاد دادن به ما می فرماید و ما باید از همزات شیاطین به خدا پناه ببریم و از خدا بخواهیم که یک لحظه ما را به حال خود وانگذارد. انسان معجونی از خیر و شر است اگر همه اش خیر باشد مانند ملک می شود مجبور به انجام خوبی می باشد. انسان باید خیر را بر شر غلبه دهد.

معاویه مردم شام را علیه حسن بن علی علیه السلام تحریک کرده بود و فردی از شام خدمت امام علیه السلام رسید و فحاشی کرد ولی امام علیه السلام با زبان نرمی با او سخن گفت و درصدد برآورده ساختن نیاز او بر آمد. این موجب شد که نظر مرد شامی عوض شود و از حضرت عذرخواهی کند.

رسول خدا (ص) نیز در یکی از جنگ ها از لشکر جدا شد. مردی از دشمن آمد و شمشیر خود را کشید و به او گفت: چه کسی تو را از این شمشیر نجات می دهد. رسول خدا (ص) فرمود: الله. شمشیر از دست فرد افتاد و حضرت شمشیر را گرفت و همان جمله را تکرار کرد ولی انتقام نگرفت و این موجب شد که او ایمان آورد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo