< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

95/04/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیات 81 تا 90

آیات قبلی ما را به بخشی از نعمت های خدا تذکر داد و فرمود:

﴿وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ[1]

﴿وَ هُوَ الَّذي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ[2]

﴿وَ هُوَ الَّذي يُحْيي‌ وَ يُميتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ[3]

حتی اختلاف شب و روز نعمت است و الا زندگی بسیار مشکل می شد.

سپس خداوند به سراغ مسأله ی معاد می رود. مشرکان در مورد معاد دچار توهم بودند. خداوند توهم آنها را نقل و از آنها جواب می دهد: ﴿بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ[4]

﴿بَلْ ظاهرا اضراب از ﴿أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ است یعنی یا عقل ندارند و اگر دارند نمی اندیشند و از این رو اقوال و افسانه های گذشتگان را تکرار می کنند و می گویند: ﴿قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ[5]

مضمون این آیه در قرآن کرار آمده است.

علت اینکه خداوند اول تراب را ذکر می کند و بعد عظام را به دلیل این است که گوشت انسان زودتر می پوسد و تبدیل به خاک می شود و استخوان دیرتر چنین می شود. بنا بر این ابتدا به تراب اشاره می کند که گوشت و پوست انسان است و بعد به سراغ استخوان می رود.

سپس در آیه ی بعد به شبهه ی مشرکین دیگر اشاره می کند: ﴿لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ[6]

یعنی عین این حرفها را به ما و اجداد ما نیز گفتند ولی اینها همه افسانه است و پیغمبر جدید همان را تکرار می کند.

بنا بر این شبهه ی اول مربوط به تکوین است یعنی امکان ندارد خاک تبدیل به انسان شود و شبهه ی دومی تاریخی است یعنی افسانه می باشد.

سپس خداوند در مقام رفع شبهه ی آنها در سه مرحله سخن می گوید. دایره ی جواب اول محدود است و به ترتیب دامنه ی آن وسیع تر می شود

در ابتدا می فرماید: ﴿قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيها إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[7]

یعنی ای رسول خدا (ص) به آنها بگو که زمین و آنچه در زمین است مال کیست و چه کسی آن را آفریده است. مالکیت آن از خداست و سرچشمه ی آن خالقیت است. در این آیه به ظاهر از مالک سؤال می شود ولی چون سرچشمه ی مالکیت خداوند همان خالقیت است از خالقیت سؤال می شود.

آنها نیز در پاسخ می گویند: ﴿سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ[8]

بنا بر این اگر زمین و آنچه در آن است از آن خداست بنا بر این خالق آنها نیز خداست. مالکیت خداوند بر خلاف مالکیت ما اعتباری نیست بلکه مالکیت تکوینی و حقیقی است و چون آن را آفریده است مالک آن است. بر این اساس خداوند می فرماید: ﴿أَ فَلا تَذَكَّرُونَ یعنی آیا این قادر و خالق نمی تواند مرده را زنده کند؟

در مرحله ی دوم در دایره ای وسیع تر می فرماید: ﴿قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ[9]

﴿رَبُّ﴾ در اینجا به معنای صاحب است یعنی صاحبی که اداره و مدیریت آن بر عهده ی اوست. رب الدار یعنی کسی که مدیریت خانه به عهده ی اوست و ربّ الضیعه یعنی کسی که باغبان است و مدیریت آن بخش از زمین بر عهده ی او می باشد.

بنا بر این خداوند می پرسد که چه کسی ربّ آسمان های هفت گانه و ربّ عرش عظیم است.

علت اینکه خداوند کلمه ی ﴿رَبُّ﴾ را تکرار می کند این است که عظمت عرش را بیان کند. مراد از عرش یا صفحه ی آفرینش است و کل آفرینش را شامل می شود یا اینکه عرش مقامی است که تدبیر عالم مربوط به آن است.

آنها در جواب می گویند: ﴿سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ[10]

علی القاعده می بایست در جواب می گفتند «الله» نه ﴿لِلَّهِ﴾ ولی از آنجا که هرچند سخن از رب آمده است ولی مراد ربوبیت و کارگردانی است از این رو آنها با کلمه ی ﴿لِلَّهِ﴾ به کار الله اشاره می کنند نه خود او. کأنه گویا خداوند می پرسد که ربوبیت آسمان و زمین از آنِ کیست.

بنا بر این آیا صاحب این قدرت عظیم نمی تواند مرده را زنده کند؟ ﴿أَ فَلا تَتَّقُونَ﴾ از عذاب الهی نمی ترسید؟

همان گونه که ملاحظه می شود خداوند ابتدا از زمین و آنچه در آن است سؤال کرد و بعد دامنه ی آن را وسیع تر کرد و آسمان و زمین و عرش را بیان نمود.

سپس در مرحله ی سوم بالاترین مرحله را بیان کرده می فرماید مالکیت هر چیز (نه تنها زمین و هفت و آسمان و عرش) بر عهده ی کیست: ﴿قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ هُوَ يُجيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[11]

﴿مَلَكُوتُ﴾ در واقع مبالغه در ملک است و کنایه از حاکمیت کل شیء است.

﴿يُجيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ﴾ یعنی پناه می دهد ولی خودش به جایی پناه نمی برد؟

آنها در پاسخ می گویند: ﴿سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ[12]

یعنی در پاسخ می گویند: ملکوت کل اشیاء برای خداست در نتیجه خداوند می فرماید: ﴿فَأَنَّى تُسْحَرُونَ﴾ چرا دستخوش افسانه شده اید و تفکر نمی کنید؟

بنا بر این چگونه چنین خدایی نمی تواند مرده را زنده کند.

سپس می فرماید: ﴿بَلْ أَتَيْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ[13]

یعنی ما حقائق را برای آنها آوردیم و شبهات آنها را جواب دادیم ولی آنها دروغگو هستند.

عقائدی که قرآن بیان می کند تعبدی نیست بلکه از روی دلیل و مدرک می باشد.

نکته ی دیگر این است که «ید» در ﴿قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ گفته می شود که کنایه از قدرت است. این در حالی است که «ید» به معنای دست است و اینکه کنایه از قدرت باشد خلاف ظاهر است. حنابله، حشویه و وهابیت قائل هستند که ید به معنای دست است و خداوند دست دارد ولی بدون کیف است. این قول نیز غلط است زیرا دست بدون کیفیت دست نیست زیرا واقعیت دست با همان کیفیت آن است.

ما می گوییم: این از باب ذکر ملزوم و اراده ی لازم است. ید در بشر مظهر قدرت است مثلا می گویند: من دست توانایی در تجارت دارم. کسی که بخواهد کسی را بزند تا ترحم کند غالبا با دست انجام می دهد. بنا بر این خدا ملزوم که «ید» است را گفته و لازم که قدرت است را اراده کرده است. این با قول اول فرق دارد زیرا آن قول می گوید که ید از ابتدا به معنای قدرت است.

مثلا می گویند که فلانی درب خانه اش باز است که کنایه از این است که انسان نیکوکاری است و افراد در خانه ی او رفت و آمد می کنند.

بر همین اساس است که یهود می گفتند که ﴿يَدُ اللَّهِ‌ مَغْلُولَةٌ[14] یعنی دست خدا بسته است کنایه از عدم توانایی او بر انجام کارها و روزی دادن.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo