< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

95/04/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیات 78 تا 80

خداوند بعد از آنکه مبحث انبیاء و امت پیشین و عذرهایی که می آوردند را تمام کرد فصل جدیدی را می گشاید که ارتباطی به فصل قبلی ندارد. این فصل مربوط به این است که خداوند رب است و باید عبادت او را به جا آورد و دانست که انسان برای عالم دیگر آفریده شده است. بنا بر این خداوند در اینجا توحید ربوبی و مسأله ی اعتقاد به معاد را مورد تأکید قرار می دهد.

خداوند در ابتدا نعمت ها را یکی پس از دیگری می شمارد. این نعمت ها دو پیام دارد یکی اینکه در مقابل این نعمت ها باید شکر کرد که همان توحید در عبادت است و هم بدانیم که این جهان مقدمه ی جهان دیگر می باشد:

﴿وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ[1]

یعنی خداوند به ما سه نعمت داده است که عبارتند از: گوش، چشم و قلب. گوش و چشم نعمتی است که خداوند هم به انسان داده است و هم به حیوان اما قلب از خصائص انسان می باشد.

در تعبیر علمی به اینها ابزار و وسائل شناخت می گویند که موجب می شود انسان با خارج ارتباط برقرار کند. انسان در مبصرات با چشم و در مسموعات با گوش که آن را به قلب می دهند و قلب آن را حلاجی می کند.

علت اینکه خداوند از حس لامسه و ذائقه و شامّه نامی نبرده است و حال آنها این سه نیز از ابزار شناخت هستند این است که این دو جنبه ی مادی محض دارند و به پای اهمیت سمع و بصر نمی رسند. سمع و بصر در ابزار شناخت رتبه ی بالایی دارند اینجاست که شیخ الرئیس می گوید: من فقد حسا فقد فقد علما.

اگر از انسان چشم و گوش را بگیرند در واقع نوعی مانند جماد می شود هرچند سه حس دیگر را داشته باشد.

خداوند در سوره ی نحل نیز به سمع و بصر و افئده اشاره کرده می فرماید: ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ‌ مِنْ‌ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[2]

نکته ی دیگر این است که چرا «ابصار» به صورت جمع آمده است ولی «سمع» به صورت مفرد آمده است و حال آنکه سمع نیز جمع است؟

در بعضی از لغت ها مانند لسان العرب آمده است که «سمع» اسم جمع است.

به نظر ما وجه دیگری برای آن می توان یافت و آن اینکه مبصرات چشم مختلف است زیرا اشکال، اضواء و چیزهای دیگر را می بیند ولی سمع فقط موج را می شنود بنا بر این چون سنخ مسموع یکی است خداوند از سمع به صورت مفرد تعبیر کرده است.

سپس خداوند به «افئده» اشاره می کند که جمع فوائد و به معنای قلب است. این معنای لغوی است و اینکه خداوند شناخت را به قلب نسبت می دهد نه مغز (و فلاسفه قائلند که شناخت مربوط به نفس ناطقه است) بدین علت است که اگر انسان خبر خوش یا بدی را بشنود اولین اثر را در قلب خود احساس می کند. چون قلب اولین مظهر تحریک پذیر است خداوند اثر را به قلب نسبت می دهد و الا قلب مانند مغز و اعصاب، ابزاری در خدمت نفس ناطقه اند.

امام قدس سره پاسخ دیگری می داد و می فرمود: قلب در قرآن به معنای عقل است. در المنجد نیز همین معنا آمده است همچنین در آیه ی ﴿إِنَّ في‌ ذلِكَ لَذِكْرى‌ لِمَنْ‌ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيد[3] از آنجا که همه قلب دارند پس مراد کسی است که قوه ی عاقله دارند. امام قدس سره به این آیه استشهاد می کرد که مراد از قلب همان عقل است.

سپس خداوند در خاتمه می فرماید: ﴿قَليلاً ما تَشْكُرُونَ

اشاره به اینکه در مقابل نعمت مسئولیتی بر دوش انسان می آید که شکرگزاری است ولی کمتر کسی شکر می کند.

علامه طباطبایی می فرماید: آنها شکر می کنند ولی شکر آنها کم است. به نظر ما می توان گفت که بعضی اصلا شکر نمی کنند. مثلا در عرف می گویند: در مقابل خدمتی که به شما کردم شما کمی کم لطفی کردید که با این نیز می سازد که اصلا لطفی نکردید. مشرکین در مقابل این نعمت های خداوند هیچ شکری به جا نمی آورند.

متکلمین می گویند: شکر النعمة صرفها فی محلها.

امیر مؤمنان علیه السلام در خطبه ی همام در مورد سمع و بصر می فرماید: غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ‌ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُم‌[4]

پوشیدن چشم بر حرام و باز کردن آن فقط در حلال و اختصاص گوش به علم نافع نوعی شکر محسوب می شود.

سپس خداوند در آیه ی بعد می فرماید: ﴿وَ هُوَ الَّذي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ[5]

«ذرأ» به معنای خَلَقَ است. یعنی خلقت شما در زمین لغو نیست و مانند حیوان نیست که مقداری غذا بخورد و بمیرد و کارش تمام شود. انسان بر خلاف حیوان حشر دارد به همین دلیل در آخر آیه به این غایت که حشر است اشاره شده می فرماید: ﴿وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ

سپس مستقیما به مسأله ی معاد اشاره کرده می فرماید: ﴿وَ هُوَ الَّذي يُحْيي‌ وَ يُميتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ[6]

اختلاف لیل و نهار را دو گونه می توان معنا کرد:

یکی اینکه شب و روز کم و زیاد می شود مثلا در تابستان شب ها کوتاه و روزها بلند است.

دیگر اینکه شب جانشین روز و روز جانشین شب می شود و اختلاف از ماده ی خلیفه است که به معنای جانشین می باشد همان گونه که خداوند می فرماید: ﴿يُولِجُ‌ اللَّيْلَ‌ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ[7] یعنی شب را در روز و روز را در شب داخل می کند.

بعد در خاتمه می فرماید: ﴿أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ یعنی با آنکه این همه نعمت ها همه از باب توضیح واضحات است ولی انسان پند نمی گیرد و خداپرست نیست.

اگر کسی در قرآن وارد نباشد ممکن است بگوید که این نعمت ها همه از باب توضیح واضحات است مثلا می دانیم چشم و گوش داریم و شب و روز وجود دارد و هکذا پس چرا خداوند آنها را متذکر می شود.

پاسخ این است که دنیا مانند سکه ی دو رو است: یک روی آن دنیا است و روی دیگر آن خداست و علاوه بر این رو باید روی دیگر که خداست را نیز ملاحظه کرد. این مانند آن است که گاه پدر به پسر می گوید: یادت هست که فلان سرمایه را در اختیارت گذاشتم و خانه و ماشین برایت فراهم کردم، پسر همه را می داند ولی باید دقت کند که این لطف پدر را فراموش نکند و نسبت به او کم لطفی نکند.

 

حدیثی در مورد امیر مؤمنان علی علیه السلام:

اصبغ بن نباته می گوید که صحابه ی علی علیه السلام دور خانه ی او را گرفته بودند و می خواستند که ابن ملجم را برای اعدام به آنها تحویل دهد. امام علیه السلام امام حسن علیه السلام را مأمور کرد که به مردم بگوید پراکنده شوند. امام نیز به مردم فرمود: مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ أَبِي أَوْصَانِي أَنْ أَتْرُكَ‌ أَمْرَهُ‌ إِلَى‌ وَفَاتِهِ‌ فَإِنْ كَانَ لَهُ الْوَفَاةُ وَ إِلَّا نَظَرَ هُوَ فِي حَقِّهِ فَانْصَرِفُوا يَرْحَمُكُمُ اللَّه‌[8]

یعنی سرنوشت ابن ملجم بعد از وفات پدرم مشخص می شود. اگر از دنیا رفت فبها و اگر زنده ماند خودش در مورد او نظر می دهد. بنا بر این پراکنده شوید. همه بجز اصبغ بن نباته رفتند و اصبغ تنها ماند. حسن بن علی علیه السلام فرمان خود را تکرار کرد ولی اصبغ گفت می خواهم در این ایام حدیثی از امیر مؤمنان علیه السلام بشنوم. امام علیه السلام اجازه داد. او می گوید وقتی چشمم به علی افتاد دیدم به قدری سم به او سرایت کرده که پارچه ای که بر سرش بسته بودند زرد بود و زردی چهره از آن کمتر نبود.

حضرت فرمود: اصبغ بن نباته در همین حالت که آمدی از من عیادت کنی من نیز در همین حالت از رسول خدا (ص) در آخرین لحظه های عمرم عیادت کردم. او فرمود: یا ابا الحسن به مسجد برو و در پله ای پائین تر از من بنشین و برای نماز جماعت ندا بده و به آنها بگو: أَلَا مَنْ عَقَّ وَالِدَيْهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَلَا مَنْ أَبَقَ مِنْ مَوَالِيهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَلَا مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أُجْرَتَهُ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْه‌

یعنی لعنت خدا بر عاق والدین و بر کسی که از دست مولایش بگریزد و کسی که به اجیرش ظلم کند و اجرتش را ندهد.

یکی از آخر مسجد سؤال کرد که معنای این سه جمله چیست. از رسول خدا (ص) تفسیر آن را بپرس. علی علیه السلام خدمت رسول خدا (ص) برگشت و معنای آنها را پرسید. سپس دست اصبغ را گرفت و فرمود: رسول خدا (ص) نیز مانند این دست من را گرفت و فرمود: أَلَا وَ إِنِّي وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ فَمَنْ عَقَّنَا فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَلَا وَ إِنِّي وَ أَنْتَ مَوْلَيَا هَذِهِ الْأُمَّةِ فَعَلَى مَنْ أَبَقَ عَنَّا لَعْنَةُ اللَّهِ أَلَا وَ إِنِّي وَ أَنْتَ أَجِيرَا هَذِهِ الْأُمَّةِ فَمَنْ ظَلَمَنَا أُجْرَتَنَا فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ آمِينَ فَقُلْتُ آمِين‌

اینکه حضرت خود و علی علیه السلام را اجیر معرفی می کند اشاره به آیه ی ﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى﴾‌[9] دارد.

اصبغ می گوید که این حدیث را فرا گرفتن و از حضرت خواستم که حدیث دیگری را برایم بازگو کند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo