< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

95/04/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیات 72 تا 77

بحث در آیاتی است که در مورد عذرهای مشرکان در عدم ایمان به رسول خدا (ص) سخن می گویند. خداوند این عذرها را به شکل استفهام انکاری مطرح می کند و به عذر ششم رسیده ایم که می فرماید: ﴿أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقينَ[1]

یعنی ای رسول! شاید عدم ایمان آنها به تو برای این باشد که تو از آنها مزد می خواستی تا در نتیجه خود را برتری دهی؟ و حال اینکه چنین چیزی در کار نبوده است.

در سوره ی شعراء در موارد متعددی شعار انبیاء این بود که می گفتند: ﴿وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ‌ أَجْرِيَ‌ إِلاَّ عَلى‌ رَبِّ الْعالَمينَ[2] بنا بر این محال است که رسول خدا (ص) از آنها مزد بطلبد.

سپس خداوند می فرماید: ﴿فَخَراجُ رَبِّكَ خَيْرٌ﴾ زیرا مزد الهی بهتر است زیرا اولا مزد بشری اندک مدت است و یک روز هست و یک روز نیست و مزد او همراه با منت است ولی مزد خدا چنین نیست. همچنین مزد خدا هم در دنیا است و هم در آخرت ولی مزد مردم فقط در دنیا است.

سپس در خاتمه می فرماید: ﴿وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقينَ

حال که تمام عذرهای مشرکین بی اساس است آنها در روز قیامت به سبب عدم ایمان به رسول خدا (ص) مجازات می شوند.

ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر همه ی انبیاء می گویند که اجر ما بر خداست و آنها از مردم مزدی طلب نمی کند چرا خداوند می فرماید: ﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‌[3]

پاسخ این است که این مزد که به ظاهر مزد است مزد رسول خدا (ص) نیست بلکه نتیجه ی آن به خود مردم باز می گردد همان گونه که در آیه ی دیگری می خوانیم: ﴿قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾‌[4]

آیت الله گلپایگانی در توضیح می فرمود که گاهی مرد فقیری نزد پزشک می رود و می خواهد مزد طبیب را بپردازد و طبیب می گوید به جای دادن مزد کار دیگری انجام بده و آن اینکه مزد من این است که به نسخه ی من عمل کنی.

در ما نحن فیه نیز اگر انسان امام صادق و سایر اهل بیت را دوست بدارد، راه آنها را پیش می گیرد و این به نفع خود اوست.

سپس خداوند در آیه ی دیگر رسول خدا (ص) را دلداری می دهد که غم نخورد زیرا: ﴿وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ[5]

تو آنها را به راه مستقیم دعوت می کنی هرچند آنها سرسختی می کنند. انسان اگر در راه مستقیم حرکت کند گم نمی شود ولی اگر به بیراهه رود مسیر اصلی را گم می کند. چه راهی روشن تر از اینکه پیغمبر اکرم (ص) مردم را به خدا می خواند نه بت پرستی و به عدالت و دستورات الهی دعوت می کند که همه صراط مستقیم است: ﴿إِنَ‌ اللَّهَ‌ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‌ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبى‌ وَ يَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْي﴾‌[6]

صراط مستقیم ذکر شده در آیه همان فطرت انسان است و تمامی دستورات قرآنی مطابق فطرت انسان است. حتی دزدها نیز هنگام تقسیم مال دوست دارند که بین خود به عدالت تقسیم کنند تا به کسی ظلم نشود. حتی دزد نیز هنگام عمل فطرتش باز می شود.

حتی زنان بدکار در اولین برخورد غالبا خود را عفیف نشان می دهند. زیرا فطرت روی پاکدامنی است.

سپس خداوند می فرماید: ﴿وَ إِنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ[7]

آنهایی که به آخرت ایمان ندارند از راه راست منحرف می شوند. نسبت این آیه با آیه ی قبل این است که این آیه مفسر و مکمل آن آیه می باشد یعنی کسانی که در صراط مستقیم هستند گمراه نمی شوند ولی کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند چون در صراط مستقیم نیستند از راه راست گمراه می شوند.

کسی که به روز قیامت ایمان نداشته باشد در صراط مستقیم نیست. فطرت بشر می گوید که انسان مانند حیوان نیست که مرگ او پایان زندگی باشد.

پایان زندگانی هر کس به مرگ اوست***جز مرد حق که مرگ وی آغاز زندگیست

بنا بر این ایمان به آخرت جزء صراط مستقیم است.

خداوند متعال در ادامه بخش دیگری را شروع می کند. مفسرین می نویسند که گویا رسول خدا (ص) قوم مکه را نفرین کرد و فرمود: اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا عَلَيْهِمْ سِنِيناً كَسِنِينِ‌ يُوسُفَ‌.[8] یعنی همان قحطی که برای دوران یوسف رخ داد برای قریش نیز مقرر کن. ابو سفیان اشک ریزان خدمت رسول خدا (ص) رسید و از او خواست تا دعا کند قحطی برطرف شود و در نتیجه ما نیز با تو همراه می شویم.

قرآن در این آیه می فرماید که آنها دورغ می گویند و هنگامی که شدت برطرف شود به دوران خود بر می گردند. ﴿وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا في‌ طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ[9]

در آیه ی مشابه دیگری می خوانیم ﴿فَإِذا رَكِبُوا فِي‌ الْفُلْكِ‌ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ[10]

این آیا با الفاظ مختلف در قرآن به شکل مکرر وارد شده است. در آیه ی محل بحث نیز می فرماید: اگر به آنها رحم کنیم و این سختی را از آنها مرتفع کنیم باز لجاجت کرده در طغیان خود واقع می شوند و فرو می روند. بنا بر این توبه ی آنها پذیرفته نیست.

خداوند هر وقت که عذابی را مقرر می کرد آن عذاب فرا رسید ولی در یک جا عذاب مقرر شد ولی رخ نداد و آن در جریان یونس است و علت آن این است که در موارد دیگر فقط هنگام سختی اظهار ندامت می کردند و اگر وضع عوض می شد آنها نیز به دوران باطل خود بر می گشتند ولی در جریان یونس، قوم او توبه ی واقعی و نصوح کرده بودند و در نتیجه بعد از برطرف شدن عذاب در ایمان خود باقی ماندند.

فرق (ضُر) با (ضَر) در این است که (ضَر) ظاهرا به ضرر مالی گفته می شود ولی (ضُر) به بدحالی مانند دردکمر و مانند آن گفته می شود.

سپس خداوند می فرماید: ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ[11]

و ما آنها را به عذاب گرفتیم ولی آنها به تضرع نیفتادند. ﴿اسْتَكانُوا از ماده ی سَکَنَ است که باب افتعال رفته است و علی القاعده باید استکنوا می شد ولی در اینجا فتحه اشباع می شود و ﴿اسْتَكانُوا می شود. این کلمه به نام تضرع است و از آنجا کسی که مضطر می شود در یک جا ساکن می شود این واژه به معنای تضرع آمده است.

سپس می فرماید: تا جایی که ما باب عذاب را در آخرت باز کردیم در آن زمان ناامید و می شوند: ﴿حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَديدٍ إِذا هُمْ فيهِ مُبْلِسُونَ[12]

یعنی آنها در حال عناد بودند تا زمان مرگ و در زمان مرگ دیگر ناامید و مأیوس می شوند. این احتمال نیز هست که مراد از آن عذاب آخرت باشد.

(مبلس) به معنای یأس می باشد.

این همان است که خداوند در آیه ی دیگری می فرماید: ﴿لَقَدْ كُنْتَ في‌ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ‌ الْيَوْمَ حَديدٌ[13]

 

در خاتمه نکته ی مهمی را بیان می کنیم و آن اینکه کسانی که برای جهان خدایی قائل نیستند به ما تهمتی می زنند و می گویند: علت اینکه بشر به خدا پی برده است به سبب این است که ترس از حوادث او را فرا گرفته است بنا بر این او برای خود پناهگایی به نام خدا اندیشیده است.

در پاسخ می گوییم: این عذاب ها و پدیده های بد در جهان موجب می شود که فطرت انسان باز شود و پرده از روی فطرت کنار رود و خداشناسی باطن خود را نشان دهد. بنا بر این بلاها، خداساز نیست بلکه کشاف از خداوند می باشد و به اصطلاح علمی، این بلاها علت ثبوتی نیست ولی علت اثباتی است. مانند کودکی که هنگام بازی مادرش را فراموش می کند ولی وقتی احتیاجی پیدا می کند و مثلا دستش زخمی شود مادرش را به یاد می آورد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo