< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

95/03/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیات 23 تا 26

تمام آیات سوره با هم ارتباط دارند و مفسر واقعی کسی است که بتواند این روابط را کشف کند. آیات قبلی در مورد آیات توحید در زمین و آسمان بود. در آیات سماوی فرمود: ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلينَ[1] و در مورد آیات ارضی نیز فرمود: ﴿وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى‌ ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ[2] و آیاتی از این قبیل.

سپس بعد از بیان آیات توحید به زندگی یکی از انبیایی که در نشر توحید فوق العاده زحمت کشیده است می پردازد. حضرت نوح نهصد و پنجاه سال توحید را تبلیغ کرده است: ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‌ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسينَ‌ عاما[3]

در عظمت این نبی کافی است بدانیم که نام مبارک او در بیست و هشت سوره و در ضمن چهل و دو آیه آمده است.

خداوند در مورد ایشان می فرماید: ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‌ قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ[4]

نوح به مردم می فرمود که خدا را بپرستند زیرا بجز خدا الهی وجود ندارد. باید توجه داشت که بند اول قانون اساسی انبیاء، توحید بوده است: ﴿اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ

سپس اضافه می کند: ﴿أَ فَلا تَتَّقُونَ﴾ یعنی این همه آیات الهی را مشاهده می کنید از بت پرستی دست بر نمی دارید؟

در این آیه دو نکته وجود دارد:

نکته ی اول این است که ممکن است بتوان گفت بر اساس ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‌ قَوْمِهِ﴾ حضرت نوح مأمور هدایت قوم خودش بوده است. بنا بر این اینکه می گویند او جزء انبیاء اولوا العزم می باشد و بر جهانیان مبعوث شده بود، با این آیه سازگار نیست.

البته می توان گفت که در آن زمان جهانیان منحصر به قوم او بودند و بجز قوم او کسی در روی زمین نبوده است. کما اینکه خواهیم گفت که غرق همه ی عالم را فرا گرفته بود

نکته ی دوم این است که ﴿اله﴾ در ﴿ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ﴾ را غالبا به معبود ترجمه می کنند که ترجمه ای غلط است. ﴿اله﴾ به معنای الله است با این تفاوت که الله علم است ولی ﴿اله﴾ اسم جنس می باشد. بنا بر این در ترجمه باید گفت که خدایی بجز الله نیست نه اینکه معبودی بجز الله نمی باشد. از آیات دیگر نیز استفاده می شود که ﴿اله﴾ به معنای خدا است نه معبود: ﴿لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا[5] اگر اله به معنای معبود باشد معنای آیه غلط در می باشد زیرا معبودهای باطل بسیاری بجز خداوند وجود دارد و در مکه ی معظمه بیش از سیصد بت وجود داشته است. بنا بر این ﴿آلِهَة به معنای معبودها نیست بلکه به معنای خدایان است (البته اعم از خدای واقعی و خدایان باطل).

سپس خداوند در آیه ی بعد می فرماید: ﴿فَقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُريدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً ما سَمِعْنا بِهذا في‌ آبائِنَا الْأَوَّلينَ[6]

(ملأ) به معنای اشراف است و در لغت به معنای چیزی است که چشم را پر می کند که کنایه از همان اشراف و زندگی اشرافی می باشد. این عده همان طبقه ی بالا در جامعه می باشند که غالبا با انبیاء مخالف بوده اند بر خلاف طبقه ی پائین که غالبا با انبیاء مخالفتی نداشتند.

این عده پنج ایراد بر نوح گرفتند. البته جمعیتی که بخواهد لجاجات کند این ایرادها را وارد می کند:

ایراد اول این است که می گفتند: نوح بشری مانند شماست و چرا او باید رسول و فردی بالاتر باشد و شما نباشید؟ ﴿ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ

این در حالی است که او بشری مملو از فضائل و کرامات است و با بشری که چسبیده به زمین است فرق دارد. ﴿مِثْلُكُمْ﴾ برای تحریک مردم گفته می شود و اینکه بگویند که کسی که مثل شماست چرا بر شما حکومت کند؟

ایراد دوم تهمت بود و آن اینکه او از طرف خدا نیامده است و فقط می خواهد بر شما حکومت کند و برتری جوید: ﴿يُريدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ

به امام قدس سره نیز در اوائل انقلاب همین تهمت را می زدند که او می خواهد ریاست کند و کاری با دین ندارد. این نشان می دهد که سبک کافران و اشراف یکسان بوده است و از قبل تا امروز همین روش که قرآن بیان کرده است ادامه داشته است.

ایراد سوم این بود که می گفتند: اگر خداوند می خواست برای ما پیامی برساند باید فرشته ای که برتر و مقدس است را بر ما می فرستاد نه بشری که مثل ما می خورد و می آشامد ﴿وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً

آنها دقت نداشتند که فرشته نمی تواند انسان را هدایت کند زیرا مَلَک از واقعیات بشر اگاه نیست و کسی که بشر را هدایت می کند باید هم جنس او باشد و از تمامی خصوصیات مرسل الیه و غرائز و خواسته ها و درد و درمان او باخبر باشد.

این اشکال را قریش نیز به رسول خدا (ص) وارد می کردند. ﴿وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ‌ عَلَيْهِ‌ مَلَكٌ‌[7] این نشان می دهد که منطق این افراد در این چند قرن یکسان بوده است.

ایراد چهارم این بود که می گفتند: ﴿ما سَمِعْنا بِهذا في‌ آبائِنَا الْأَوَّلينَ

یعنی ما از پیشینیان خود نشنیده ایم که کسی باشد که مردم را به خدا دعوت کند و از بت پرستی باز دارد.

این همان تقلید باطل است که مولوی هم در مورد آن می گوید:

خلق را تقلیدشان بر باد داد *** ای دو صد لعنت بر این تقلید باد.

مسأله ی تقلید امروزه جامعه ی ما را فرا گرفته است. آرایش جوانان در بسیاری از موارد از باب تقلید از غربیان است. این در حالی است که انسان باید متفکر و مستقل باشد و نباید بدون دلیل پیرو این و آن باشد.

در نظام سابق نیز می خواستند مردم را به دوران قبل از اسلام ببرند تا ارتباط مردم را با اسلام قطع کنند. در نتیجه تاریخ را تغییر دادند.

ایراد پنجم این است که می گفتند: ﴿إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حينٍ[8]

﴿بِهِ جِنَّةٌ یعنی یک نوع جنون دارد. بنا بر این باید صبر کنیم تا از دنیا برود و ما خلاص شویم. علت اینکه جنون را به او نسبت می دادند این بود که می گفتند: انسان عاقل کسی است که سوار موج می شود نه اینکه بر خلاف مسیر سیل حرکت کند. اگر او عاقل بود با افکار عمومی مخالفت نمی کرد. این عده میزان در حق و باطل را افکار عمومی می دانستند. همین تهمت را به رسول خدا (ص) نیز می زدند زیرا پیغمبر اکرم (ص) نیز با افکار عمومی آن زمان که بت پرستی بود مخالفت می کرد. انبیاء و مصلحان جهان را غالبا با این تهمت متهم می کردند. انبیاء بر خلاف افکار عمومی به فکر آئین خدایی بودند و با افکار عمومی که مخالف آن بود مبارزه می کردند.

بر این اساس قرآن در آیات بسیاری اکثریت را می کوبد و آنها را بعدم عقل و امثال آن نسبت می دهد. البته اکثریت اگر بر اساس قانون صحیح باشند حرفشان حجّت است و اقلیت هم باید از آنها پیروی کنند. این اقلیت و اکثریت در اسلام غیر از اکثریتی است که قرآن آنها را می کوبد زیرا قرآن، اکثریت بدون ملاک را می کوبد. بنا بر این قوانین مجلس که بر اساس قانون اساسی عمل می کنند لازم الاجراء می باشد و قول اکثریت در اینجا حجّت است و اگر اقلیتی قول دیگری اتخاذ کرده باشند باید نظر خود را عوض کنند زیرا چاره ای جز این نیست.

به هر حال حضرت نوح علیه السلام در مقام این پنج ایراد در این آیات، عکس العملی نشان نداده و فقط می فرماید: ﴿قالَ رَبِّ انْصُرْني‌ بِما كَذَّبُونِ[9] اما در آیات دیگر در مقابل این هجمه عکس العملی نشان داده است و در سوره ی اعراف آیه ی 61، سوره ی هود آیه ی 21 و سوره ی شعراء آیه ی 116 به جواب هایی اشاره شده است.

اما در اینجا فقط از خداوند می خواهد که او را در مقابل این قوم که تکذیب می کنند کمک کند. ظاهرا این آیه در خاتمه ی دوران طولانی تبلیغ او بوده است یعنی 950 سال عمر او و یا دوره ی تبلیغ او بوده است و در طول این مدت فقط 82 نفر به او ایمان آوردند یعنی هر ده سال یا دوازده سال فقط یک نفر توحید را پذیرفت. به همین دلیل نوح مأیوس شد و از خداوند عذاب ریشه کن را تقاضا کرد: ﴿وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيَّاراً[10] * ﴿إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً[11]

نوح به این مرحله رسیده بود که به خداوند شکایت می کند و تقاضای عذاب استئصال می کند یعنی خواست که آنها ریشه کن شوند. خداوند نیز دعایش را مستجاب کرد که ان شاء الله در آیات بعدی به آن خواهیم پرداخت و آن اینکه به نوح علیه السلام دستور ساخت کشتی داد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo