< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

95/03/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیات 9 تا 16

بحث در مورد علائم مؤمنین است و خداوند در ابتدای این سوره علائمی را برای ایشان ذکر کرده است و امروز به علامت هفتم رسیده ایم که می فرماید: ﴿وَ الَّذينَ هُمْ عَلى‌ صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ[1]

خداوند در اولین شرط نیز به خشوع در نماز اشاره کرده فرموده بود: ﴿الَّذينَ هُمْ في‌ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ[2] و در شرط هفتم به محافظت در نماز اشاره می کند. فرق بین این دو در این است که خشوع وصف جنس و طبیعت نماز است یعنی طبیعت نماز مؤمنین این است که با خشوع همراه است و در نماز به غیر خداوند توجه ندارند. اما محافظت بر نماز وصف فرد نماز است یعنی نمازی که می خوانند به گونه ای است که وقتش را رعایت می کنند تا قضا نشود.

سپس خداوند می فرماید: ﴿أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ[3] یعنی این گروه وارث هستند و در ادامه بیان می کند که وارث چه چیزی هستند: ﴿الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فيها خالِدُونَ[4] یعنی این گروه بهشت را به ارث می برند. استفاده از کلمه ی ﴿يَرِثُونَ که به معنای این است که بهشت را به ارث می برند به جای کلماتی مانند (یجزون) و امثال آن به سبب این است که چیزی که مفت و بدون رنج به دست انسان بیاید به آن ارث می گویند مانند اینکه پدر از دنیا می میرد و اموالش بدون زحمت به دست فرزند می افتد. بنا بر این خداوند درصدد بیان این است که بهشتی که تا ابد ادامه دارد در مقابل اعمال ناچیز ما گویا چیز مفت و بدون رنج و بلا عوض می باشد. عدم استعمال جزاء (یجزون) به سبب این است که جزاء باید مطابق عمل باشد و حال آنکه در مورد بهشت چنین نیست. مخصوصا که خداوند می فرماید: ﴿هُمْ فيها خالِدُونَ﴾ یعنی این بهشت دائمی است.

نکته ی دیگر این است که انسان اگر واقعا دارای این هفت صفت باشد انسان کاملی است. یعنی در درجه ی اول جنس نمازش همراه با خشوع باشد، از کارهای لغو اعراض می کند، رابطه ای اش با مردم برقرار است و به داد افتادگان می رسد، مسائل جنسی را رعایت می کند، به پیمان و به امانت عمل می کند و سرآخر اینکه نمازهایش را در وقت می خواند. گاه انسان ها برای رسیدن به هدف به سراغ راه هایی که صوفیان و امثال آنها ارائه می دهند می رود و حال آنکه راه صحیح همان است که قرآن بیان کرده است که از جمله آنها همین خصوصیات هفت گانه می باشد. انسان اگر این صفات را در خود احیاء کند پرده ها کم کم از جلوی چشم ها بالا می رود و چیزهایی که نمی دید را می بیند. سالک و عابد واقعی چنین کسی است.

سپس خداوند به ریشه ی آفرینش ما اشاره می کند و می فرماید: ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ[5] انسان را از چکیده ی گل را آفریدیم.

ابتدا باید ارتباط این آیات با آیات گذشته بیان کنیم زیرا همان گونه که گفتیم هر سوره ای یک روح دارد و آیات آن با هم مرتبط می باشند.

ارتباط آنها به این گونه است که خداوند می فرماید: اگر آن صفات را دارا شدی بدان که بهشت برین را مجانی خواهی برد و بدان که تو در روز اول فاقد هر کمالی بوده ای. کمالاتی که دارا شدی ما به تو آنا فآنا عطا کردیم. بنا بر این بشر فقیر بالذات است و تمامی کمالاتی که به دست می آورد از آن خداست و هر عمل خوبی که انجام می دهد همه از ناحیه ی خداوند به او اعطاء داده شده است. ﴿سُلالَةٍ﴾ به معنای چکیده است و در زبان عرب (سلّ السیف) یعنی شمشیر را کشید. یعنی انسان اول گل بود و ما از آن گل، چکیده ای را گرفتیم و انسان را با آن خلق کردیم.

این آیه مربوط به حضرت آدم است نه مربوط به من و شما. بعضی آیات را مربوط به من و شما می دانند و حال آنکه چنین نیست. آیات قرآن به دو دسته است بخشی از آنها مربوط به حضرت آدم است که از آن جمله آیه ی محل بحث می باشد. بنا بر این آیه یعنی ما حضرت آدم را از گل چکیده خلق کردیم.

خداوند در آیات دیگر توضیح بیشتری داده است و اضافه می کند که انسان را ابتدا از تراب خلق کرده است و بعد از طین لازب که همان گل چسبنده است و بعد، از سلاله و بعد سلسال که شکل انسان است و بعد روح دمیدن. اینکه خداوند در خلقت آدم فقط یک مرحله را ذکر کرده است برای این است که ذکر خلقت حضرت آدم به عنوان مقدمه ای برای ذکر خلقت ما است.

سپس بعد از آنکه خداوند خلقت حضرت آدم را به صورت مجمل و ذکر یک مرحله که همان گل چکیده است بیان می کند به سراغ خلقت ما می رود و می فرماید: ﴿ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في‌ قَرارٍ مَكينٍ[6] یعنی سپس آن را نطفه ای در رحم قرار دادیم. ضمیر در ﴿جَعَلْناهُ﴾ به انسان بر می گردد که مراد حضرت آدم است ولی در اینجا مراد اولاد حضرت آدم می باشد. به این در علم بلاغت استخدام می گویند یعنی از مرجع ضمیر چیزی و از ضمیر چیز دیگری اراده کنند. مراد از نطفه فقط نطفه ی مرد نیست بلکه نطفه ی زن که تخمک است هم دخالت دارد کما اینکه خداوند می فرماید: ﴿إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ‌[7] یعنی نطفه ای مخلوط که شاید مراد این باشد که مخلوط از تخمک و اسپرم است.

مراد از ﴿قَرارٍ مَكينٍ رحم زن است. ﴿قَرارٍ﴾ یعنی مستقر است و به رحم می چسبد و ﴿مَكينٍ﴾ یعنی صدمه نمی خورد کما اینکه خداوند می فرماید: ﴿يَخْلُقُكُمْ في‌ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ في‌ ظُلُماتٍ‌ ثَلاث‌[8] یعنی نطفه در جلو پشت سه پرده قرار گرفته است. در پشت نطفه نیز ستون فقرات می باشد که از آن محافظت می کند.

سپس اضافه می کند: ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ[9]

﴿ثُمَّ﴾ دلالت بر تراخی دارد و آن به سبب آن است که بین نطفه و علقه چهل روز فاصله است. ﴿عَلَقَةً﴾ را غالبا به خون بسته ترجمه می کنند و حال آنکه در لغت عرب به معنای زالو است یعنی مانند زالو خون مادر را می مکد. هرچند خون بسته است ولی به شکل زالو می باشد.

﴿مُضْغَةً﴾ به معنای گوشت کوبیده است و خداوند در اینجا از فاء عاطفه استفاده کرده است: ﴿فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً﴾ علت آن این است که فاصله ی علقه تا مضغه مانند فاصله ی نطفه ی سفید تا علقه که تیره است نمی باشد. علقه که خون بسته است اگر کمی ببندد تبدیل به گوشت می شود و فاصله ی زیادی بین آنها نیست. گوشت در واقع همان خونی است که بسته شده است و به همین جهت وقتی از قصابی گوشت می خریم از آن خون می چکد.

سپس با استفاده از فاء عاطفه می فرماید: ﴿فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً﴾ یعنی گوشت را تبدیل به استخوان کردیم. در اینجا نیز فاصله کم است زیرا گوشت اگر سفت شود استخوان غضروفی تشکیل می شود.

سپس اضافه می کند: ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً﴾ در اینجا هم با فاء عاطفه می فرماید: بار دیگر کاری می کنیم که این استخوان ها را گوشت فرا بگیرد. تا اینجا خلقت بشر مادی است و حیات دارد ولی حیات آن حیوانی است. نطفه نیز حیات دارد ولی حیات آن مادی و حیوانی می باشد و جای افتخار ندارد ولی در اینجا خداوند به روح انسانی اشاره می کند و با ﴿ثُمَّ﴾ عطف کرده می فرماید: ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ علت عطف با ﴿ثُمَّ﴾ این است که بین بشر مادی و دار شدن روح انسانی تفاوت بسیاری وجود دارد.

سپس خداوند در خاتمه به این خلقت خود افتخار کرده می فرماید: ﴿فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ

﴿أَحْسَنُ﴾ ممکن است افعل تفضیل باشد و ممکن به معنای (حسن) باشد. علت اینکه ممکن است افعل تفضیل باشد این است که مثلا حضرت عیسی هم خالق بوده است کما اینکه در قرآن می خوانیم: ﴿وَ إِذْ تَخْلُقُ‌ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني‌[10] و اما اگر آن خلقت ها را خلقت واقعی به حساب نیاوریم یعنی حضرت عیسی مواد را جمع می کرد و اگر طیر می شد به سبب خلقت خدا بوده است در اینجا ﴿أَحْسَنُ﴾ به معنای حسن می باشد.

بنا بر این خداوند می فرماید که ای بشر تو ابتدا نطفه و علقه و مضغه بودی و با دیگر حیوانات فرقی نداشتی ولی ما تو را مظهر اسماء و صفات خود کردیم و تو را مانند خود، علیم، سمیع، بصیر، حکیم و مانند آن قرار دادیم.

اینکه پیغمبر اکرم (ص) که امی بوده است این نکات دقیق را بیان می کند علامت آن است که او این نکات را از وحی دریافت کرده است.

سپس خداوند می فرماید: تصور نکنید که اگر دارای این فضائل شده اید در دنیا تا آخر خواهید ماند. دنیای مکانی موقتی است و محل ماندن نمی باشد: ﴿ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ[11]

در اینجا خداوند هم با (إنّ) و هم با (لام) تأکید می کند و سپس اضافه می فرماید: ﴿ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ[12]

یعنی در روز قیامت مبعوث می شوید و به حساب و کتاب شما خواهیم رسید و هرچه انجام داده اید را خواهید دید: ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ‌ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ[13] ﴿وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ‌ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ[14]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo