< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

93/04/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره ی زمر آیه ی 7
﴿إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضى‌ لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‌ ثُمَّ إِلى‌ رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ[1]
در آیه ی فوق چند محور برای بحث وجود دارد:
محور اول این است که خداوند متعال به عبادت ما نیازی ندارد. اگر شکرگزار باشیم به نفع ما و الا به ضرر خود ماست.
محور دوم این است که خداوند هرگز راضی نمی شود که بندگانش کافر شوند.
محور سوم این است که هیچ کس نمی تواند گناه دیگران را بر عهده بگیرد.
محور چهارم همه روز قیامت محشور می شوند و خداوند از اعمال و نیّات ما آگاه است و بر اساس آن جزا می دهد.

اما محور اول: ﴿إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ ... وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ
خداوند غنی بالذات است و ایمان و شکر ما به سود خداوند نیست و اگر هم کفر بورزیم به او ضرری نمی رسد او مانند زمامداران نیست که اگر افراد مختلفی طرفدار آنها باشند سود می برند و اگر افراد زیادی مخالف آنها باشند به ضررشان تمام می شود.
﴿يَرْضَهُ﴾ در اصل (یرضاه) بوده است و چون جزای شرط است مجزوم می شود و به سبب سکون الف آن می افتد.

اما محور دوم: ﴿وَ لا يَرْضى‌ لِعِبادِهِ الْكُفْرَ
یعنی خداوند راضی نمی شود که بندگانش کافر شوند.
اینجا سؤالی مطرح می شود و آن اینکه تمام اعمال بندگان اعم از کفر و ایمان مورد مشیت انسان است کما اینکه می فرماید: ﴿وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّه‌[2] در عالم وجود چیزی پیدا نمی شود که مگر اینکه متعلق مشیت خداوند است. حتی بدون مشیت خداوند برگی از درخت نمی افتد و بارانی نمی بارد. بنا بر این زید که کافر می شود کفر او متعلق مشیت خداوند است و الا کافر نمی شد با این حال چرا خداوند در آیه ی فوق می فرماید: مشیت او بر کفر بندگان تعلق نگرفته است.
جواب این است که مشیت خداوند بر افعال بندگان بر دو گونه است: اگر مستقیما و بدون واسطه ی اراده ی بشر فعل را از بشر بخواهد این کار به جبر می انجامد اما گاه مشیت خداوند به دنبال مشیت من است یعنی چون من خواهان ایمان هستم و یا کفر او هم همان را می خواهد. این همان است که خداوند می فرماید: ﴿فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُم‌[3] چون خودشان لغزیدند خداوند هم همان را خواست و قلبشان را لغزاند.

اما محور سوم: ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‌
یعنی در این دنیا و در روز قیامت کسی بار گناه کسی را به دوش نمی گیرد و فقط کسی که گناه کرده است مجازات می شود. این بر اساس عدل الهی است.
با این حال در اسلام مواردی هست که گناه را کسی می کند ولی بارش به دوش دیگری می افتد از این رو چرا خداوند این را به کلی نفی می کند؟ مثلا اگر صبی جنایتی را بر کسی وارد کند مثلا کسی را چاقو بزند دیه اش بر دوش عاقله است که عمو و عموزاده ها هستند.
جواب این است که این از باب اعانه می باشد زیرا انسانی که کشته شده است دیه اش بسیار زیاد می شود و بچه نمی تواند آن را پرداخت کند از آن طرف خون فرد کشته شده و یا مجروح شده هم محترم است در نتیجه اسلام، دیه را بر خانواده ها پخش می کند تا بتوان از پس آن برآمد. الآن هم در عشائر رسم است که اگر کسی کاری کند که مجبور شود تا جریمه دهد، ما بقی خانواده ها استعانت کرده او را کمک می کند.
یا مثلا اگر پدری بمیرد و نماز قضاء بر دوشش باشد فرزند بزرگتر باید آنها را قضا کند.
این هم از باب قدردانی از زحمات پدر است نه به دوش کشیدن گناه دیگری. بله اگر قرار بود اگر همسایه بمیرد انسان این کار را کند این بر خلاف مفاد آیه است ولی این بر خلاف پدر است که یک عمر برای انسان زحمت کشیده است و مال و منال و رزق و روزی فرزند را مهیا کرده است. مخصوصا که فرزند بزرگتر اولی به بخشی از اموال پدر است بعد از فوت اوست که همین موجب می شود این کار بر دوش او بیفتد.

اما محور چهارم: ﴿ثُمَّ إِلى‌ رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ
یعنی بازگشت شما به سمت خداست و او شما را به اعمالتان آگاه می کند زیرا همانا او آگاه به آنچه است که در دل شماست. بنا بر این ﴿إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ در حکم علت برای قبل است که می فرماید: ﴿فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
در اینجا این سؤال مطرح می شود که خداوند از باطن سینه های ما آگاه است. چرا ادراک به سینه و یا در بعضی از آیات به قلب اسناد داده می شود.
جواب این است که افکار انسان قائم به نفس و روح انسان است و آن است که درک می کند ولی خداوند نمی فرماید: انه علیم بذات النفوس و علت آن این است که نفس مُدرک واقعی و اصلی است که خداوند می فرماید: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواه[4] ولی سینه و قلب مظهر آثار حیات است و محل بروز احساسات است، به همین دلیل وقتی انسان شادمان می شود قلبش شاد می شود و هکذا وقتی انسان دچار ناراحتی می شود سینه اش می گیرد و اگر دچار ترس شود سینه اش می تپد. چون سینه مظهر حیات است و در زندگی عکس العمل نشان می دهد خداوند هم اعمال را به سینه و قلب مستند می کند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo