< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

92/05/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع:تفسیر سوره یس
 ﴿وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَـٰذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٤٨﴾ مَا يَنظُرُ‌ونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ ﴿٤٩﴾ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلَا إِلَىٰ أَهْلِهِمْ يَرْ‌جِعُونَ ﴿٥٠﴾ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ‌ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَىٰ رَ‌بِّهِمْ يَنسِلُونَ﴾ ﴿٥١﴾
 خلاق متعال بعد از آنکه آیات قدرت خود را بیان کرد، که تقریباً در حدود ده یا یازده آیه بود،‌مانند شمس و قمر،‌بعداً بعضی از اقوال کافران را نقل کرد، الآن آمده روی نتیجه گیری به نام معاد: در حقیقت آنچه را که تا کنون خواندیم مقدمه‌ی این آیاتی است بنام معاد.
  ضرورت معاد
 اگر معاد در زندگی بشر نباشد، خلقت انسان لغو، عاطل و باطل خواهد بود،‌اگر فرض کنید زندگی همین بود که هست،یعنی که ابتدا داریم و انتها، و بعد از مرگ خبری نباشد، این نظام، نظام بدون غایت و بدون هدف خواهد بود،انسان ها یکی پس از دیگری بیایند و تربیت بشوند و بعد ازمدتی هم بمیرند و از بین بروند و دیگر خبری از زندگی نباشد، چه اثری بر این زندگی مترتب است؟ زندگی چنین انسانی که فاقد معاد است با آن حیوانی که می‌میرد و معادی ندارد چه فرق می‌کند؟ ولذا اگر معاد و زندگی اخروی را از زندگی بشر بر داریم،‌زندگی انسان یک زندگی بدون غایت، عاطل و باطل خواهد شد ﴿ أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَينَا لَا تُرْجَعُونَ ﴾ [1] .
  آيا گمان کرديد شما را بيهوده آفريده‌ايم، و بسوي ما باز نمي‌گرديد؟
 فرق بین دین و مسلک
  بنابراین، زندگی بشر بدون هدف و غرضی نیست ولذا ما معتقدیم که هر مسلکی که در آن معاد نباشد، آن دین نیست، فرض کنید یک مسلکی باشد مصلح، خیلی قوانین طمطراق هم داشته باشد، اما معادی در آن نباشد، آن دین نیست،‌آن مسلک است، باید فرق بگذاریم بین مسلک و بین دین، دین پایه‌اش بر معاد و ‌توحید است و معاد ‌پایه‌های دین است،به این معنا که اگر ‌یکی را بر داریم،‌قهراً دین نیز از بین می‌رود ولذا هر موقع از ما سوال بشود یا بخواهیم بیان کنیم، می‌گوییم قوام اسلام بر دوتا شهادت نیست، بلکه بر ‌سه شهادت است:
 1) شهادة أن لا إله إلّا الله؛ 2) شهادة أنّ محمداً رسول الله؛ 3) شهادة أنّ الساعة آتیة لا ریب فیها.
  ولذا من که نماز میت می‌خوانم، شهادت سوم را هم در آنجا می‌آورم، یعنی شهادت بر وحدانیت خدا،‌ شهادت بر رسالت پیغمبر اکرم، و شهادت بر رسالت پیغمبر اکرم، معاد را هم می‌آورم می‌گویم: «و أنّ الساعة آتیة لا ریب فیها»، اگر ساعت و قیامت نباشد،‌زندگی بشر در این دنیا با زندگی حیوانات فرق نمی‌کند، آنهم آمد، خوابید و مرد، انسان هم آمد، خوابید و مرد، ولذا تمام مسلک هایی که در آنها دین نیست، آنها مسلک‌اند نه دین، چون در دین حتما باید معاد باشد تا فعل خدا خالی از غرض نباشد و زندگی بشر هدفمند باشد،﴿ أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَينَا لَا تُرْجَعُونَ ﴾ معاد نباشد، عالم خلقت عبث و بیهوده است.
 چه کسانی از معاد هراس دارند؟
 حال باید پرسید که چه کسانی از معاد می‌ترسند؟ مجرمین از معاد می‌ترسند، اما افراد نکوکار به سوی معاد می‌شتابند،‌ و چون مشرکان عصر رسالت یا قبل از رسالت مجرم و گناهکار بودند، فلذا از معاد می‌ترسیدند، و احیاناً معاد را به مسخره می‌گرفتند ﴿وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَـٰذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ [2] .
 از باب مسخره سوال می‌کنند و می‌گویند این وعده آخرت که می‌دهید، کی است؟ چنین کسانی از معاد می‌ترسند،. چرا؟ چون در آنجا حساب و کتابی است، اگر یک مدیر اداره یا هر جای دیگری بداند که حساب و کتابی در کار نیست، آن چه را که دلش بخواهد انجام می‌دهد، اما اگر بداند که حساب و کتابی است،‌طبق برنامه انجام می‌دهد،‌اینها چون کار های شان طبق برنامه الهی نبوده است فلذا از معاد می‌ترسیدند، همان گونه که ما از یک حیوان درنده می‌ترسیم، آنها هم از معاد می‌ترسیدند، اسم معاد که به میان می‌آمد، می‌لرزیدند ولذا به مسخره می‌گرفتند و می‌گفتند این وعده شما کی فرا می‌رسد. ﴿وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَـٰذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾.
  آیا می‌توان زمان خاصی را برای معاد معین کرد؟
  قرآن می‌خواهد وقت معاد را بیان کند، چه رقم؟ نمی‌شود از نظر زمان معین کند،‌مثلاً پیغمبر اکرم بفرماید بعد از هزار سال معاد فرا می‌رسد،‌این رقم گفتن به درد آنها نمی‌خورد،‌ علاوه براینکه به درد شان نمی‌خورد، باور هم نمی‌توانند بکنند، چون راه اثبات هم ندارد، فرض کنید اگر معاد هزار سال بعد از مبعث رسول اکرم می‌بود، آن حضرت معاد را برای مردم زمان خودش چگونه ثابت کند؟ اصلاً سوال آنها لغو است، چون سوال آنها از زمان و وقت است، و حال آنکه برای معاد نمی‌شود زمان معین کرد و گفت که مثلاً بعد از دو هزار سال معاد فرا می‌رسد، چون این گونه زمان تعیین کردن راه اثبات ندارد، ولذا تعیین وقت و زمان معاد برای ما امر غیر ممکن است،‌خدا اگر واقع را بفرماید،‌راه اثباتش نیست،‌باید راه اثبات باشد تا مردم باور کنند،‌مثلاً بفرماید بعد از پنجهزار سال معاد فرا می‌رسد، باید این را برای مردم زمان خودش ثابت کند،‌چه رقم ثابت کند؟ راه اثبات ندارد،‌چون تا پنج هزار سال سپری نشود،‌انسان نمی‌تواند بفهمد که این گفتار صحیح است یا نه؟
 تعیین معاد از راه صفات
 ولذا تعیین معاد از نظر زمان، امکان پذیر نیست، اما تعیینش از نظر صفات امکان پذیر است، چطور؟ می‌فرماید:﴿مَاينْظُرُونَ إِلَّا صَيحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يخِصِّمُونَ﴾ ما ینظرون، یعنی ما ینتظرون، من بگویم که معاد چه وقت است؟ باید توجه داشت که ما دو نفخ صور داریم ،«‌نفخ» به معنای دمیدن است، «صور» هم به معنای شیپور می‌باشد، اما در آنجا شیپور نیست، ولی چون بشر لفظی ندارم که خدا با من سخن بگوید،‌کلمه‌ی شیپور را به کار برده است،‌نفخ صور، یعنین دمیدن در شیپور است، در آنجا شیپوری نیست، چون در آنجا هست،‌خدا بخواهد آن معنای بالا را به من بفهماند، ناچار است که با زبان من سخن بگوید. به قول شاعر:
 چون که با کودک سرو کارت فتاد *** هم زبان کودکی باید گشاد
  خدا باید با زبان من سخن بگوید،‌من نسبت به آخرت کودک هستم ،‌یعنی نمی‌فهمم که در آنجا چه خبر است؟ آیه دیگر می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيوْمَ حَدِيدٌ﴾ [3] (به او خطاب مي‌شود:) تو از اين صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودي و ما پرده را از چشم تو کنار زديم، و امروز چشمت کاملا تيزبين است!
 تو از عالم آخرت غافل بودی، پرده‌ای بر چشم شما بود، پرده را برداشتیم،‌حالا می‌ بینید، بنابراین؛ اگر می‌گوید شیپور دمیده می‌شود، می‌خواهد آن معنای بالا را در قالب فهم من بگوید، مثلاً اگر سر بازی را دعوت کنند به خط،‌چه کار می‌کنند؟ شیپور می‌دمند، همه آنها در ظرف دو دقیقه در خط حاضر می‌شوند، خدا می‌خواهد آن معنای بالا را در عبارات عرفی ما بگوید (دست ما کوتاه و خرما بر نخیل) و لذا می‌فرماید دوتا شیپور است، یک بار می‌دمند، همه می‌میرند، بار دوم شیپور دیگر دمیده می‌شود ﴿فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَىٰ رَ‌بِّهِمْ يَنسِلُونَ [4] همه از مرقد و خوابگاه خود بلند می‌شوند، آنها می‌گویند: ﴿وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَـٰذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾، کلمه‌ی «متی» را به کار می‌برند و «متی» هم در زمان به کار می‌رود،‌ممکن نیست زمانش را بگوید و اگر بالفرض هم بگوید، قابل اثبات برای آنها نیست، ناچار است که صفاتش را بگوید ﴿مَا يَنظُرُ‌ونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ﴾ یک صدای آسمانی که همان نفخه اولی است شنیده می‌شود،چون ما دو نفخه داریم، در نفخه اولی همه می‌میرند، در نفخه ثانیه همه زنده می‌شوند، اینها منتظر نیستند،‌الا صیحة واحدة، شیپور می‌دمد، ﴿تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يخِصِّمُونَ﴾ این شیپور و این صدا همه را می‌گیرد ﴿وَهُمْ يخِصِّمُونَ﴾ در حالی که مردم به داد و ستد مشغولند، در همان حالی که مردم داد و ستد می‌کنند، شیپور الهی دمیده می‌شود، همه می‌میرند، مثلاً، مردم در کشور مصر با همدیگر جنگ می‌کنند، یکی می‌گوید من طرفدار مرسی هستم،‌دیگری می‌گوید من طرف وزیر دفاع و ارتش می‌باشم و هکذا...، اینها در حال مخاصمه هستند، یک مرتبه شیپور الهی دمیده می‌شوند، همه می‌میرند، ﴿مَا يَنظُرُ‌ونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً﴾ منتظر یک صدای آسمانی هستند، ﴿تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يخِصِّمُونَ﴾ این صدا آنچنان دلخراش است که همه را می‌کشد، ﴿وَهُمْ يخِصِّمُونَ﴾ من یک حدیثی در اینجا است برای شما بخوانم که در آن حدیث چنین است: مرگ همگانی در موقعی می‌آید که آنها با همدیگر داد و ستد می‌کنند.
 حدیث نبوی
  «تقوم الساعة و الرجلان قد نشرا ثوبهما یتبایعانه فما یطویانه حتی تقوم!، و الرجل یرفع اکلته الی فیه فما تصل الی فیه حتی تقوم!، و الرجل یلیط حوضه لیسقی ماشیته فما یسقیها حتی تقوم!» [5] . ذیل آیات مورد بحث همین روایت با تفاوت مختصری در تفسیر های دیگر مانند (( تفسیر قرطبی )) و (( روح المعانی )) و غیر آن آمده است.«تقوم الساعة- قیامت بر پا می‌شود، و الرجلان فروشنده و خریدار قد نشرا ثوبهما- پارچه را پخش کرده‌اند،‌یتبایعانه، مثلاً می‌گویند متر چند؟ دیگری می‌گوید: متر یکصد و ده تومان، دیگری می‌گوید: متر یک صد تومان،‌دارند با همدیگر منازعه می‌کنند، فلا یطویانه، هنوز آن را نپیچیده، یعنی معامله تمام شده،‌منتها فروشنده پارچه فروخته شده را نپیچانده و در میان کاغذ یا پلاستیکی نگذاشته تا به دست خریدار و مشتری بدهد ،‌یک مرتبه تقوم الساعة و هم یخصّمون،‌ذیل حدیث این است: و الرّجل یرفع أکلته، لقمه را برداشته که بخورد. فما تصل إلی فیه هنوز دستش است و تو دهانش نیامده،‌حتی تقوم الساعة، آنچنان بی خبر می‌آید، و الرجل یلییط حوضه،‌انسان می‌خواهد حوض خودش را سیمان کند، گل مال کند و سیمان بزند، آب بریزد که حیواناتش از آن آب بخورد، هنوز مشغول این کار است،‌یک مرتبه حتی تقوم الساعة، آنچنان بی خبر می‌آید، قرآن در اینجا می‌فرماید: ﴿مَا يَنظُرُ‌ونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ﴾ این حدیث را خواندم که طرف پارچه می‌خرد، معامله تمام نشده، قیامت بر پا می‌شود و آن دیگری غذا می‌خورد، هنوز به دهانش نرسیده که نفخه صور دمیده می‌شود ، آن دیگری می‌خواهد حوض خودش را تعمیر کند، یک مرتبه نفخ صور می‌شود.
 ولی قرآن یک چیز دیگر می‌فرماید: ﴿فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلَا إِلَىٰ أَهْلِهِمْ يَرْ‌جِعُونَ﴾ قادر بر وصیت نیستند،‌انسان هنگامی که مرگش فرا می‌رسد وصیت می‌کند، اما در آن حالت نمی‌تواند وصیت کند﴿فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً﴾ . چرا قادر بر وصیت نیستند؟ چون همه می‌میرند، وصیت در جایی است که یکی بمیرد و دیگری زنده بماند،‌اما در حالی که همگان بر روی زمین افتاده، چه کسی را وصی خودش قرار بدهد؟!﴿فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً﴾ نمی‌توانند وصیت کنند: ﴿وَلَا إِلَىٰ أَهْلِهِمْ يَرْ‌جِعُونَ﴾ طرف مثلاً در مدرسه حجتیه برای درس گوش کردن آمده، یک مرتبه معاد فرا می‌رسد، این آدم نمی‌تواند به خانه خود برسد، ولذا می‌گویند دفعة واحدة و یک مرتبه می‌آید،‌ اگر ما معادِ به این معنا را باور کنیم. گناه کمتر می‌کنیم. چرا؟ چون خبر که نکرده که کی می‌آید، یک مرتبه می‌آید، یک ماموری است که یک مرتبه به خانه انسان می‌رسد، انسان حواسش را جمع می‌کند. این نفخه اولی بود.
 عرض کردیم که در آخرت دوتا نفخه داریم، نفخه اولی، نفخه مرگ است، نفخه دوم و شیپور دوم دمیده می‌شود- خیال نکنید شیپور است، شیپور اسم اینجاست،‌چون نمی‌دانیم که آنجا چیه؟ الفاظ ما نیز همین است و خدا هم می‌خواهد با الفاظ ما سخن بگوید- ﴿وَنُفِخَ فِي الصُّورِ‌ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَىٰ رَ‌بِّهِمْ يَنسِلُونَ﴾. در شیپور دمیده می‌شود،‌این بار مردگان فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ مردگان از قبرهای خود إِلَىٰ رَ‌بِّهِمْ روی حساب و کتاب يَنسِلُونَ به سرعت می‌آیند به سوی حساب، اجداث جمع جدث است و جدث هم به معنای قبر است،‌هنگامی شیپور دوم دمیده شد، مثل یک آدمی که هزاران سال خواب رفته است، یک مرتبه از خواب بیدار شود، چطور شگفته زده می‌شود، هزاران سال است در خواب است،‌یک مرتبه ناگهانی صدایی او را از خواب بیدار می‌کند، شگفته زده می‌شود، قرآن می‌گوید: ﴿قَالُوا يا وَيلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ﴾.
  مي‌گويند: «اي واي بر ما! چه کسي ما را از خوابگاهمان برانگيخت؟! (آري) اين همان است که خداوند رحمان وعده داده، و فرستادگان (او) راست گفتند!»
 ﴿ قَالُوا يا وَيلَنَا﴾ اي واي بر ما! ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا﴾ چه کسي ما را از خوابگاهمان برانگيخت؟! ما که در خواب بودیم و راحت، چه کسی ما را از این مرقد بیدار کرد و بر انگیخت، مرقد به معنای خواب است،‌معلوم می‌شود که انسان در برزخ خواب است،‌البته همه خواب نیستند، منتها اکثریت خوابند، گروهی هم بیدارند، کسانی که درجه اول ظالمند، یعنی دانه درشت ظلمند، آنها بیدارند و هکذا کسانی که دانه درشت ایمان هستند، آنان هم بیدارند، دو گروه بیدارند:
 1) دانه درشت ظلم و ستم؛ 2) دانه درشت ایمان و تقوی،‌امیر المؤمنین و ائمه علیهم السلام، اولیا و شهدا زنده‌اند، فرعون،قارون، معاویه و یزید و امثال شان هم زنده‌اند،‌بقیه خواب هستند ولذا می‌فرماید: ﴿وَنُفِخَ فِي الصُّورِ‌﴾ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَىٰ رَ‌بِّهِمْ يَنسِلُونَ﴾ أی یسرعون، نسل أی سرع، چه می‌گویند: ﴿ قَالُوا يا وَيلَنَا﴾ اي واي بر ما! ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا﴾ چه کسي ما را از خوابگاهمان برانگيخت؟! حالا متوجه می‌شوند و می‌گویند: ﴿هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ﴾ اين همان است که خداوند رحمان وعده داده بود، منتها ما باور نمی‌کردیم، بلکه مسخره می‌کردیم، عجب راست و فرستادگان (او) راست گفتند! ﴿هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ﴾. چرا کلمه‌ی رحمن را به کار برد؟ چون آخرت است، رحیم مال دنیاست، رحمان مال دنیا و آخرت است، رحیم مال مومن است،‌اما رحمان هم مال مومن و هم مال کافر است ﴿هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ﴾ اين همان است که خداوند رحمان وعده داده، و فرستادگان (او) راست گفتند! پشیمان می‌شوند،کی پشیمان می‌شوند؟ موقعی که پشیمانی کوچکترین فایده ندارد.آن نفخه چیه؟ ﴿إِنْ كَانَتْ إِلَّا صَيحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَدَينَا مُحْضَرُونَ﴾ [6] .
  صيحه واحدي بيش نيست، (فريادي عظيم برمي‌خيزد) ناگهان همگي نزد ما احضار مي‌شوند! آن صیحه فقط یک شیپور است،‌همان گونه که در میدان و یا سرباز خانه با یک شیپور همه را به خط می‌کشند، خدا می‌خواهد این معنای معنوی را در قالب حس بیان کند، مانند کسی که برای بچه قصه می‌گوید و در قصه خودش یک معنای بزرگی را در قالب قصه می‌ریزد، خدا می‌خواهد آن معانی علیا و بلند را که بشر نمی‌تواند درک کند، در قالب حس بریزد، یک صدایی است که این صدا سبب می‌شود همگي نزد خدا احضار ‌بشوند﴿إِنْ كَانَتْ إِلَّا صَيحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَدَينَا مُحْضَرُونَ﴾ همه در مقابل خدا حاضر می‌شوند، آیا خدا (نعوذ بالله) یک سلطان ظالم است؟ نه، او در عین حالی که قدرت دارد،عادل است. ﴿فَالْيوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيئًا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾.
  به آنها گفته مي‌شود:) امروز به هيچ کس ذره‌اي ستم نمي‌شود، و جز آنچه را عمل مي‌کرديد جزا داده نمي‌شويد!.
 در عین حالی که همه از مراقد خود بر خاسته‌اند و در مقابل حق تعالی ایستاده‌اند،(نعوذ بالله) خدا از قدرت خود سوء استفاده نمی‌کند،‌ آنکس سوء استفاده می‌کند که عاجز و ناتوان باشد، چه کسی حیله می‌کند؟ آنکس که عاجز و ناتوان باشد،‌چه کسی ظلم می‌کند؟ آنکس که در خودش احساس احتیاج کند، آن اربابی که نسبت به رعیت ستم می‌کرد یا می‌کند، او در خودش احساس نیاز می‌کند فلذا ظلم می‌کند، ظالم تا در خودش احساس فقر و احتیاج نکند، ستم نمی‌کند، خدا بی نیاز از همه اینهاست، آنکس ستم می‌کند که یا قبح ستم را نفهمد یا به آن ستم محتاج باشد، اما خدا هم قبح ستم را می‌داند و هم احتیاج و نیاز به ستم ندارد فلذا می‌فرماید: ﴿فَالْيوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيئًا﴾ ابداً و هرگز انسانی مورد ستم قرار نمی‌گیرد :﴿ وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ هرکسی در مقابل عمل خود پاداش دارد یا اینکه در مقابل عمل خود جزای بد دارد، کوچکترین ستم نیست.
 البته در این آیه می‌فرماید: ثواب و عقاب به اندازه عمل است، ولی در آیه دیگر می‌فرماید: عقاب و کیفر به اندازه عمل است،‌اما ثواب و پاداش ده برابر عمل است، ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيئَةِ فَلَا يجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يظْلَمُونَ﴾ [7] .
 هر کس کار نيکي بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدي انجام دهد، جز بمانند آن، کيفر نخواهد ديد؛ و ستمي بر آنها نخواهد شد.
 ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يقْبِضُ وَيبْسُطُ وَإِلَيهِ تُرْجَعُونَ﴾ [8] .
 کيست که به خدا «قرض الحسنه‌اي» دهد، (و از اموالي که خدا به او بخشيده، انفاق کند،) تا آن را براي او، چندين برابر کند؟ و خداوند است (که روزي بندگان را) محدود يا گسترده مي‌سازد؛ (و انفاق، هرگز باعث کمبود روزي آنها نمي‌شود). و به سوي او باز مي‌گرديد (و پاداش خود را خواهيد گرفت)
 ﴿ مَنْ ذَا الَّذِي يقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ﴾ [9] .
 کيست که به خدا وام نيکو دهد (و از اموالي که به او ارزاني داشته انفاق کند) تا خداوند آن را براي او چندين برابر کند؟ و براي او پاداش پرارزشي است!
 اما در آیه‌ی مورد «بحث» مساوی می‌گوید،یعنی می‌فرماید کیفر مساوی با عمل است، پاداش مساوی با عمل می‌باشد، اما در آیات دیگر بیشتر می‌فرماید،‌کسانی هستند که عمل نیک می‌کنند،اما پاداشش ده برابر است. چرا؟ چون خدا رحمان و رحیم است،‌رحمان و رحیم باید از خزانه غیبی خود، انسان های وارسته را ده برابر پاداش بدهد، یکی نشانه عدل خداست و دیگری نشانه فضل خداست، عدلش در جرم است، در جرم کیفر باید به اندازه جرم باشد،‌این عدل است،‌اما اگر پاداش ده برابر عمل باشد،‌این عدل نیست، بلکه این فضل است فلذا در قنوت نماز می‌خوانیم: «الهنا عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» اگر با عدلش با ما رفتار کند، همه ما رفوزه می‌شویم، منتها با فضلش رفتار می‌کند، خدا عادل است در برابر ظالم، اما ذو الفضل است در برابر انسان های مومن.
 پس قیامت از نظر زمان بندی، قابل زمان بندی نیست، اما از نظر صفت قابل توضیحح است، خدا می‌فرماید بشر نمی‌شود قیامت را زمان بندی کنیم،‌چرا؟ چون راه اثبات وجود ندارد، نمی‌توانید شما ثابت کنید، هر چه هم خدا بفرماید، راه اثبات نیست،‌اما کیفیت قابل بیان است فلذا کیفیت قیامت را بیان می‌کند.
 ممکن است کسی بگوید شما در این چند جلسه همه‌اش از دوزخ، جهنم، عقاب، کیفر سخن گفتید،اما از بهشت و اصحاب بهشت، عفو، مقامات انبیا و اولیا حرفی به میان نیاوردید، خوب است که در این باره هم کمی صحبت کنید؟
 اتفاقاً قرآن چنین است، یعنی غالبا هر کجا که از اهل دوزخ سخن گفت، پشت سرش از اهل ایمان و بهشت هم سخن می‌گوید، در جلسه آینده در این باره سخن می‌گوییم چنانچه قرآن نیز چنین کرده است.
 


[1] مومنون/سوره23، آیه115
[2] یس/سوره36، آیه48
[3] ق/سوره50، آیه22
[4] یس/سوره36، آیه51
[5] مجمع البیان، أبو علی فضل بن الحسن طبرسی، ج 8 ،ص 212، چاپ بیروت.
[6] یس/سوره36، آیه53
[7] انعام/سوره6، آیه160
[8] بقره/سوره2، آیه245
[9] حدید/سوره57، آیه11

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo