< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

92/04/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: تفسیر سوره یس
 ﴿يس﴾ (یس/1)
 ﴿وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ﴾(يس/2)
 سوگند به قرآن حکيم.
 ﴿إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ (يس/3)
 که تو قطعا از رسولان (خداوند) هستي.
 در قرآن مجید ما حدود 39 قسم داریم، یکی از آن قسم‌ها قرآن است که خداوند منان در سه سوره به قرآن قسم یاد کرده است. یکی از این سه سوره، سوره یس است ﴿وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ﴾، «واو» در این آیه برای قسم است و قرآن هم مجرور است به این «واو» است.
 دومین سوره‌ای که در آن به قرآن قسم خورده شده است سوره ﴿ص﴾ است ﴿ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ﴾ [1] این قرآن مذکّر است. سومین سوره‌ای که در آن به قرآن قسم داده شده سوره‌ی «ق» است ﴿ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ﴾ [2] خدواند در این سه سوره مبارکه به قرآن قسم خورده است .
 اگر انسانی بخواهد بر چیزی قسم بخورد یکی از این دو نکته را دارد.
  غالباً قسم‌های ما به خاطر این است که «مقسم به» مورد شرافت، عظمت و کرامت است. بر پیغمبر و اهل بیت پیامبر و بر قرآن قسم می‌خوریم. چرا؟ چون دارای قداست هستند.
  اما خدا که قسم می‌خورد یکی از این دو تا نکته را دارد:
 نکته اول: یا چون دارای قداست است مثل قرآن؛ و یا اینکه دارای شرافت است مثل خود پیامبر اکرم (ص)
 ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يعْمَهُونَ﴾ [3] «به جان تو سوگند، اينها در مستي خود سرگردانند (و عقل و شعور خود را از دست داده‌اند)!» سوگند بر جان پیامبر، چرا به جان پیامبر قسم می‌خورد؟ چون دارای شرافت و کرامت است.
 نکته دوم: گاهی هم که خداوند متعال به چیزی قسم یاد می‌کند نه به خاطر قداست و کرامت است بلکه به خاطر این است دارای اسرار و رموزی است. بنده و شما را دعوت می‌کند که برویم سراغ اسرار و رموز.
 ﴿وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا﴾ «به خورشيد و گسترش نور آن سوگند،»
 ﴿ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا﴾ «و به ماه هنگامي که بعد از آن درآيد»
 ﴿ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا﴾ «و به روز هنگامي که صفحه زمين را روشن سازد،»
 ﴿ وَاللَّيلِ إِذَا يغْشَاهَا﴾ [4] «و به شب آن هنگام که زمين را بپوشاند،»
 شاید هفت و یا هشت قسم در این سوره هست، سوگند بر آفتاب، سوگند بر ماه، سوگند بر نهار، سوگند بر لیل، چرا؟ داری قداستند؟ خیر! به خاطر این است که دارای اسرار و رموزی هستند تا من و شما برویم و در مورد این آیات مطالعه کنیم و از طریق شناخت این آیات، خدا را بشناسیم یا از طریق مطالعه این آیات برای زندگی بهتر خود کمک بگیریم. در اینجا خدا به قرآن قسم می خورد ﴿ يس﴾ /1) ﴿وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ﴾(يس/2)
 که این به خاطر قداست قرآن است. و از طرفی ممکن است به خاطر اسرار و رموز موجود در قرآن باشد تا بگوید بروید و قرآن را که سراسر نور و علم و دانش و هدایت است مطالعه کنید. از دو نظر ممکن است قسم بخورد: یکی به خاطر قداست و شرافت قرآن، و دیگر به خاطر اسرار و رموزی که در خود دارد. چگونه قرآن دارای اسرار و رموز نباشد؟! خداوند متعال اینگونه قرآن را معرفی می‌کند: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُبِينٌ﴾ [5] «از طرف خدا، نور و کتاب آشکاري به سوي شما آمد». مراد از «نور» در اینجا ممکن است پیامبر اکرم (ص) باشد، «کتاب مبین» نیز همان قرآن است. شما اگر بخواهید قرآن را بشناسید به جای اینکه بروید و ببینید فلان مستشرق درباره قرآن چه گفته، یا فلان نویسنده آمریکایی درباره قرآن چه گفته است باید با رجوع به ماده قرآن در کشف الآیات ببینیم درباره قرآن چه مطالبی را گفته است. خود صاحب قرآن بهتر می‌داند که قرآن چیست، البته مطالعه نظرات مستشرقین و دیگر دانشمندان نیز درباره قرآن خوب است اما بهتر این است که به کلمات فرستنده قرآن توجه بیشتری داشته باشیم تا بفهمیم قرآن چیست؟ فرستنده قرآن می‌فرماید:
 ﴿ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيكُمْ نُورًا مُبِينًا﴾ [6] «دليل روشن از طرف پروردگارتان براي شما آمد؛ و نور آشکاري به سوي شما نازل کرديم».
 ممکن است بگویید که قرآن برگ است و نور نیست؟ در جواب باید گفت که منظور نور معنوی است نه نور حسی. اگر مسلمانان و بشریت از همین نور قرآن استفاده می‌کردند این همه خونریزی‌ها در خاورمیانه نبود. خونریزی‌های امروز خاورمیانه دسیسه عوامل خارجی است. خارجی‌هایی که می‌خواهند خودشان و اسرائیل در امنیت و آسایش باشد تمام جنگ‌ها را در خاورمیانه متمرکز کرده‌اند. مانند مصر و سوریه که هر دو طرف مسلمان هستند و خون یکدیگر را می‌ریزند. اگر ما به قرآن عمل می‌کردیم این همه قتل در خاورمیانه نبود.
 قرآن می‌فرماید: ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَينَهُمَا ﴾ [7] «و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتي دهيد»؛ اگر در سوریه با هم در حال جنگ هستند نباید به آنها سلاح کمک کنید تا بجنگند، بلکه باید کمک کرد تا دو طرف سلاح را کنار بگذارند و حق را بگویید و زورگیر و زورگو را کنار بزنید تا تمام خونریزیها جمع شود. ﴿ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيكُمْ نُورًا مُبِينًا﴾ [8] راه را نشان می‌دهد این راه تاریک به وسیله قرآن روشن می‌شود. انشاءالله در کشف الآیات ماده قرآن را ببینید و آن را مطالعه کنید.
 ﴿وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ﴾ [9] حکیم صفت ذات است، چطور صفت قرآن شده؟ حکیم صفت خداست و به موجودی می‌گویند که کارش روی عقلانیت و شعور و دقت است. یضع الاشیاء موضعها باتقان. اما در اینجا صفت قرآن شده. حکیم از اوصاف خداست که در اینجا صفت قرآن شده، چرا؟ هر دو حکیم هستند. هم خدا حکیم است و هم قوانین الهی حکیمانه است، همه قوانین خداوند متعال روی عدل و داد و حساب شده است. بنابراین مانع ندارد که حکیم هم صفت خدا و هم صفت قرآن باشد قرآن هم تمام آیات و قوانین و سننش روی حکمت است. ﴿اِنَّ اللَّهَ يأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَينْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْي﴾ [10] «خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديکان فرمان مي‌دهد؛ و از فحشا و منکر و ستم، نهي مي‌کند؛ » بروید ببینید در کجای دنیا در یک جمله کوتاه این شش برنامه حکیمانه آمده است. ﴿یس*وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ﴾ [11] هم خدا حکیم است و هم قرآن.
  پرسش
 یک سئوال: هر قسم مرکّب از سه چیز است. 1) حرف قسم؛ 2)مقسم به؛ 3) مقسم علیه (جواب قسم)؛
 باید در این آیه ببینیم حرف قسم، مقسم به و جواب قسم کدام است؟
  پاسخ
 حرف قسم ﴿و﴾ است. مقسم به ﴿قرآن الحکیم﴾ است. مقسم علیه، جواب قسم هم ﴿إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ [12] است، تو از طرف ما آمدی! چقدر هم تأکید دارد، چون مشرکان خیال می‌کردند پیامبر از طرف خودش آمده، این مطالب مال خودش است. می‌فرماید به قرآن، به خدا سوگند ﴿إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ [13] تو از فرستاده شده‌ها هستی و ما تو را فرستادیم، تو مبعوث ما هستی نه مبعوث دیگران.
 چرا در اینجا «انّ» آورده است؟ هر موقع که طرف مقابل منکر باشد انسان در مقابل او تأکید می‌کند. چون منکر داشت فلذا خداوند متعال این مطلب را تأکید می‌کند. البته در آیات بعد هم بعضی مطالب می‌آید که در مقام انکار باید کلام را مؤکّد کرد. مثلاً در آیات بعد در جایی می‌گوید ﴿مرسلون﴾ و در جای دیگر می‌فرماید: ﴿إِنَّا إِلَيكُمْ مُرْسَلُونَ﴾ [14] . هر چه مراتب انکار بالا باشد مراتب تأکید هم بالاتر است. ﴿یس*وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ*إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِين﴾ [15] حالا طرف می‌خواهد ببیند این پیامبری که مرسل است چه صفاتی و ویژگی‌هایی دارد؟ صفتش را بیان می‌کند: ﴿عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ [16] تو بر طریق مستقیم هستی! راهی است که تو و پیروانت را به سعادت می‌رساند. در مقابل بقیه مکتب‌ها که همه‌اش کج و بیراهه است، قطعاً اگر راهی مستقیم و صاف باشد به مقصد می‌رسد اما اگر پیچ و خم داشته باشد انسان گم می‌شود. مثل می‌زند ﴿عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ [17] توحید صراط مستقیم است و تو بر صراط مستقیم هستی، اما غیر توحید صراط کج و بیراهه است. پس پیامبر اکرم (ص) دو تا صفت پیدا کرد: 1) ﴿ لَمِنَ الْمُرْسَلِين ﴾؛ 2) ﴿عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ [18] .
 بعد می‌خواهد قرآن را معرفی کند. تا اینجا پیامبر را معرفی کرد. از اینجا می‌خواهد قرآن را معرفی کند ﴿تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ﴾ [19] «اين قرآني است که از سوي خداوند عزيز و رحيم نازل شده است‌«. تنزیل در اینجا به معنای منزّل است، مصدر به معنای اسم مفعول است. ﴿تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ﴾ [20] منزّل، فرستاده شده از جانب خدایی که عزیز و رحیم است.
 سئوال: «تنزیل» که مصدر است به چه چیزی اضافه شده است؟ به فاعل، خدا فرستنده ی این قرآن است. تنزیل مصدر است که به سوی فاعل که ﴿ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ﴾ است اضافه شده؛ جمع کرده است بین عزّت و رحیم، چرا؟ دو صفت را هم نسبت به خدا و هم نسبت به قرآن جمع کرده است. غالباً کسانی که عزیز و قدرتمند هستند رحم در دلشان نیست. خداوند متعال عزیز هست اما رحیم هم هست. خدای متعال در عین حالیکه عزیز و قدرتمند است رحیم هم هست، بین عزّت و رحم جمع کرده، در مقابل مشرکان قدرتمند و در مقابل مؤمنان رحیم است. حتی ممکن است که ﴿ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ﴾ صفت قرآن هم باشد، قرآن عزیز و قدرتمند است. ﴿يا أَيهَا النَّبِي جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ﴾ [21] اما در عین حالیکه قرآن دارای قدرت است رحم هم دارد: ﴿قُلْ يا عِبَادِي الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾ [22] «بگو: «اي بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‌ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد که خدا همه گناهان را مي‌آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.» .
 پس در آیه ﴿تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ﴾ [23] ، ﴿ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ﴾ هم می‌تواند صفت خدا باشد و هم ممکن است صفت قرآن باشد. قرآن دارای قوانین عزیز و محکم و در عین حال قوانین عاطفی هم دارد. آیا می‌شود قانونی عاطفی‌تر از این باشد. ﴿قُلْ يا عِبَادِي الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾.
  وهابیت امروز که با نفرت مردم نسبت به خودش مواجه شده اسم خودش را عوض کرده و سلفی گذاشته است اما سلفی و وهابی هر دو یکی است مانند دو روی یک سکه هستند.
 وهابی‌ها می‌گویند به غیر خدا نباید قسم خورد «لا یجوز الحلف بغیر الله سبحانه، فمن حلف بغیر الله فقد اشرک» که این مطلب در کتاب‌هایشان هم موجود است. حالا ما سئوال می‌کنیم که آقایان وهابی که اسمتان را عوض کردید و سلفی گذاشته‌اید، حرف شما را بپذیریم یا حرف قرآن را؟ قرآن می‌گوید: ﴿وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ [24] «به يقين اين قرآن از سوي حکيم و دانايي بر تو القا مي‌شود.» اگر قسم به غیر خدا شرک است، پس (نعوذ بالله) خدا من اعظم المشرکین می‌شود. چرا؟ چون اینهم قسم خورده است.
 ﴿وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا﴾ «به خورشيد و گسترش نور آن سوگند،»
 ﴿ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا﴾ «و به ماه هنگامي که بعد از آن درآيد»
 ﴿ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا﴾ «و به روز هنگامي که صفحه زمين را روشن سازد،»
 ﴿ وَاللَّيلِ إِذَا يغْشَاهَا﴾ [25] «و به شب آن هنگام که زمين را بپوشاند،»
 در سوره یس هم خداوند به قرآن قسم یاد کرده است ﴿یس*وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ﴾ [26] اگر واقعاً قسم به غیر خدا شرک است دیگر شرک که فرق نمی‌کند. من هم قسم بخورم شرک است و خدا هم قسم بخورد شرک است. می‌شود چیزی نسبت به من شرک باشد ولی نسبت به خدا توحید؟ ابدا. مثل سبّ، اگر ما به کسی فحش بدهم یا اینکه خدا به او سب بدهد هر دو فحش است، نمی‌توانیم بگوییم حرف من فحش است اما خدا اگر بگوید فحش نیست. اگر واقعاً از جانب من فحش است از جانب خدا هم فحش است. اگر واقعاً قسم به غیر خدا شرک است پس کار خدا هم شرک است. می‌گویند برای خدا جایز است! ؛ این مثل این می‌ماند که سب برای من بد است اما اگر از جانب خدا باشد سب نیست.
 مشرکین می‌گفتند خدا به ما گفته بت‌ها را عبادت کنیم ﴿قَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ﴾ [27] ؛ خدا در جواب می‌گوید عبادت بت فحشا است ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾ [28] عبادت بت فحشا است فرق نمی‌کند که من سفارش به آن کنم یا خدا آن را امر کرده باشد.
 بنابراین قسم به غیر خدا هیچ مانعی ندارد به شرط اینکه واجد یکی از این دو شرط باشد: یا دارای قداست باشد و یا اسراری داشته باشد. البته ما غالباً به خاطر قداست چیزی به آن قسم می‌خوریم.
 سئوال: چرا تنزیل در آیه منصوب است ﴿تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ﴾ [29] ؟ غالباً مفسرین می‌گویند «اعنی» در اینجا مقدر است. اما بنده احتمال می‌دهم که این حالیه باشد، ﴿تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ﴾ در حالی که این قرآن از جانب خدای عزیز و حکیم نازل شده است. دیگر احتیاج به تقدیر ندارد. ذوالحالش» کدام است؟ ذوالحالش قرآن است.
 تمام کارهای خدا دارای غایت و غرض است. ما امامیه معتقد هستیم که افعال خدا «معللة بالاغراض والمصالح». تمام کارهای خدا روی غرض و مصالح است، بر خلاف اشاعره، چون آنها می‌گویند افعال خدا معلل به مصالح نیست. البته اشاعره قدیم می‌گفتند؛ اما حالا از حرفشان برگشته‌اند. افعال خدا مسلماً غرض دارد.
 سئوال: آنکس فعلش غرض دارد که به آن غرض محتاج باشد. خدا که محتاج نیست، پس چرا باید غرض داشته باشد؟ شما که می‌گویید افعال خدا دارای غرض است کسی فعلش دارای غرض است که به آن کار نیازمند و محتاج باشد. مثل اینکه می‌روید بازار نان بخرید، چرا؟ چون گرسنه‌اید.
 جوابش روشن است غرض دو معنا دارد، گاهی غرض به فاعل بر می‌گردد، خدا چنین غرضی ندارد. اما گاهی این غرض و مصلحت به بشر بر می‌گردد، کار خدا دارای غرض است،‌یعنی روی مصلحت برای بشر است. پس فرق است که غرض، غرض فاعل باشد یا غرض فعل باشد، اگر غرض فاعل باشد، اینکه ابدا نیست، چون خدا غنی بالذات است. اما فعلش غرض دارد. مثل اینکه شما احتیاجی به این فقیر ندارید، یک مبلغی را به این فقیر می‌دهید، این غرض برای فاعل نیست چون نیازی به آن ندارد. اما فعلتان فعل عبث نیست، چون پولتان را به فقیر داده‌اید و به جای بدی نداده‌اید و با فعلتان یک انسان بدبختی را نجات داده‌اید. اگر بگویید خدا فعلش دارای غرض است، این غرض، غرض فاعل نیست غرض فعل است، کارش لغو نیست.
 ﴿عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ*تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ﴾، چرا؟ ﴿لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أُنْذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ﴾ [30]
 «تا قومي را بيم دهي که پدرانشان انذار نشدند، از اين رو آنان غافلند!»؛ این غایتش است.


[1] ص/سوره38، آیه1
[2] ق/سوره50، آیه1
[3] حجر/سوره15، آیه72
[4] شمس/سوره91، آیه1
[5] مائده/سوره5، آیه15
[6] نساء/سوره4، آیه174
[7] حجرات/سوره49، آیه9
[8] نساء/سوره4، آیه174
[9] یس/سوره36، آیه2
[10] نحل/سوره16، آیه90
[11] یس/سوره36، آیه1
[12] یس/سوره36، آیه3
[13] یس/سوره36، آیه3
[14] یس/سوره36، آیه14
[15] یس/سوره36، آیه13
[16] یس/سوره36، آیه4
[17] یس/سوره36، آیه4
[18] یس/سوره36، آیه4
[19] یس/سوره36، آیه5
[20] یس/سوره36، آیه5
[21] توبه/سوره9، آیه73
[22] زمر/سوره39، آیه53
[23] یس/سوره36، آیه5
[24] نمل/سوره27، آیه6
[25] شمس/سوره91، آیه1
[26] یس/سوره36، آیه1
[27] زخرف/سوره43، آیه20
[28] اعراف/سوره7، آیه28
[29] یس/سوره36، آیه5
[30] یس/سوره36، آیه4

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo