< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

98/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مباحث الفاظ/موضوع علم /موضوع علم اصول

مقدمه: امر اول هفت جهت دارد که چهار جهت اول در مورد مطلق علوم است و این را خواندیم.

سه جهت دیگر مانده است که مربوط به علم اصول است.در واقع آنچه تا به حال خواندیم مربوط به علم اصول نبود، بلکه مربوط به مطلق علوم بود، البته اصول را هم شامل می شد. اما این سه جهتی که از امروز شروع می کنیم مربوط است به علم اصول.جهات سه گانه علم اصول:

اول: موضوع علم اصول

دوم: تعریف علم اصول

سوم: فرق بین مسائل اصولیه و قواعد فقهیه

اما جهة الاولی: که در واقع جهت خامسه هم هست، موضوع علم اصول است.اقوال:در اینجا چند قول است.قول اول:

قول میرزای قمی است: موضوع علم اصول «ادله ی اربعه بقید الدلیلیة» است.

صاحب فصول نیز فرموده: ذات الادلة بما هی هی، موضوع علم اصول هستند. یعنی خود کتاب، سنت و... که در این صورت حجیت و دلیلیت، از عوارض موضوع است و از مسائل علم اصول محسوب می شود.

قول دوم:

قول محقق خراسانی است که می فرماید: موضوع علم اصول، جامع بین موضوعات مسائل است. مسائلی که دارد موضوعاتش جامع دارد، آن جامع موضوع علم اصول است. اما دیگر اسم نمی برد، فقط کلی می گوید: الجامع بین موضوعات المسائل هو موضوع علم الاصول.

قول سوم:

قول محقق بروجردی است که می فرماید: موضوع علم اصول الحجة فی الفقه است.

قول چهارم:

قول مرحوم امام (ره) که می فرماید: علم اصول موضوع نمی خواهد، همین مسائل متشتت و مختلف وقتی تأمین کننده غرض ماست، کافی است، حال می خواهد موضوع داشته باشد یا نداشه باشد.

بررسی قول اول؛ که شیخ انصاری هم همین را پسندیده،این است که موضوع علم اصول، ذات الادله است، نه به قید دلیلیت که میرزای قمی قائل بود.

بحث در این است که هل خبر الواحد حجة، هل الدلیل الواقعی یثبت بالخبر الواحد او لا ؟در واقع بحث ما در ثبوت و عدم ثبوت است.یکی از ادله ی اربعه سنت است، خبر الواحد حجةٌ معنایش این است که: هل السنة النبویة او العلویة تثبت بالخبر الواحد او لا؟اشکال آخوند خراسانی به کلام شیخ اعظم:«هل السنة تثبت بالخبر الواحد او لا؟» مرادتان از سنت کدام است؟ سنتی که از زبان پیغمبر اکرم(ص) شنیده ایم که به آن می گویند «المحکی»، یا مرادتان حاکی را هم که قول زراره باشد شامل می شود؟پس مراد شما از سنت یا سنت واقعیه است که همان «محکی» است یا «حاکی» را هم شامل می شود.

اماالاول: اگر مراد سنت واقعی است یعنی همان محکی است؛ فله صورتان:

الصورة الاولی: در عبارت «هل السنة الواقعیة تثبت بالخبر الواحد او لا؟ مراد شما از این ثبوت چه ثبوتی است؟ ثبوت حقیقی؟ اگر این را بگوئید بحث صغروی می شود.

توضیح ذلک: در هر علمی، موضوع آن باید قبلا ثابت شده باشد بعد در عوارض آن بحث شود. در علم نحو، کلمه و کلام ثابت شده، سپس در عوارض آن بحث می کنیم، اما بحث در وجود موضوع علم، بحث از مبادی است. اگر بحث کنیم موضوع هست یا نیست، این بحث جزء مسائل نیست، بحث از مبادی است. در علم هندسه هم، کمّ متصل قبلا ثابت شده بعد، از عوارض بحث می شود. در حساب، کمّ منفصل قبلا ثابت شده، بعد از عوارض بحث می کنیم.

اگر می گوئید مراد از سنت، سنت واقعی است و مراد از ثبوت، ثبوت واقعی است، این برمی گردد به بحث از وجودالسنة، لا البحث عن عوارض السنة. هل تثبت بالخبرالواحد یعنی سنت پیغمبر(ص) در اینجا هست یا نیست؟ هست و نیست بحث از عوارض نیست، بحث از وجود موضوع است، و حال آنکه وجودالموضوع از مبادی می شود نه از مسائل.

الصورة الثانیة: مراد از سنت، سنت واقعی باشد اما مراد از ثبوت، ثبوت تعبدی.

معانی ثبوت تعبدی:

    1. هل هذا الخبر یجب العمل به او لا؟

    2. هل هذا الخبر الحاکی عن السنة الواقعیة یجب العمل به او لا؟

    3. هل هذا الخبر یعامل معه معاملة السنة الواقعیة او لا؟

اگر ثبوت تعبدی این باشد، بحث از وجود موضوع نیست بحث از عوارض است. زیرا اگر بگوئیم نبوت نبوت تعبدی است، بحث از عوارض است بحث از وجود نیست. زیرا حاکی این خبر است و بحث این است که آیا این هنر را دارد که یعامل معه معاملة الواقع او لا؟ هل ینزّل هذا منزلة الواقع او لا؟ پس بحث در عوارض است، زیرا این خبر موجودٌ وجداناً، اما بحث از عوارض سنت واقعی نیست و فرض این است که مراد ما سنت واقعی است.

پس اگر مراد سنت واقعی شد، دو حالت پیدا کرد:

    1. یا مراد ثبوت واقعی است که در این صورت بحث در صغری است، بحث در مصداق است، در وجود موضوع است؛یعنی کان تامّه؛ که آیا قول پیغمبر هست یا نیست؟

    2. یا مراد ثبوت تعبدی است که در این صورت ولو بحث در صغری نیست، کان ناقصه است بحث در عوارض است اما عوارض خبر آن، و حال آنکه بحث ما باید از عوارض سنت واقعی باشد. می گوئیم: هل هذا الخبر یجب العمل به او لا؟ هل یعامل معه معاملة السنة الواقعیة او لا؟

اگر مقصود ما از این سنت سنت واقعی نیست، بلکه مراد ما حاکی است، بحث ما از عوارض استچون خبر وجداناً هست، بحث می کنیم که هل یجب العمل به او لا؟ چون موضوع قطعی است، بحث از عوارض است اما مشکل در جای دیگری است و آن اینکه: یجب ان تخرج مباحث الالفاظ عن علم الاصول. چون تمام مباحث الفاظ بحث در کبری نیست بحث در صغری است:هل الامر ظاهر فی الوجوب او لا؟هل النهی ظاهر فی الحرمة او لا؟هل الامر ظاهر فی المرّة او التکرار؟ در همه اینها بحث در صغری است.یلاحظ علیه:ما می گوئیم: مراد ما از سنت، سنت واقعی نیست بلکه مراد ما از سنت حاکی از سنت است، یعنی خبر زراره که در کافی هست، اصل خبر هست، بحث ما در عوارض آن است که آیا حجت است یا نه؟اشکال شما این شد که همه ی مباحث الفاظ از علم اصول بیرون می رود چون در مباحث الفاظ همه بحث ها صغروی است.می گوئیم: شما فرمودید: میزان در مساله ی عرض ذاتی این است که واسطه در عروض نخواهد، واسطه در ثبوت کافی است. می گوئیم اینجا واسطه در ثبوت داریم:اول یک بحث گسترده می کنیم: آیا امر در لغت عرب ظاهر در وجوب هست یا نه؟ با این بحث میدانی ثابت می کنیم که در لغت عرب امر ظهور در وجوب دارد. اگر این ثابت شد، قهرا ثابت می شود که امر هم در خبر زراره برای وجوب است، حجت می شود بر حکم شرعی. در واقع این بحث میدانی ما می شود واسطه در ثبوت. میزان این است که واسطه در عروض نباشد، واسطه در ثبوت کافی است.بعد از بحث میدانی ثابت می کنیم که: الامر ظاهر فی الوجوب، قهرا کلام پیغمبر (ص) و کلام امام (ع) هم داخل در کلام عرب هست، پس ثابت می شودک انّه ظاهرٌ فی الوجوب فیکون حجةً فی الوجوب الشرعی.القول ثانی:

قول المحقق الخراسانی: از آنجا که شیخ انصاری برای موضوع علم اصول، اسم آورد و دچار مشکل شد ما دیگر اسم نمی آوریم، می گوئیم: موضوع علم اصول عبارتست از: الجامع بین موضوعات المسائل.

القول الثالث:

قول المحقق البروجردی: موضوع علم اصول؛ الحجةُ فی الفقه والمسائل هی البحث عن التعینات

مثال: در فن اعلی (فلسفه) موضوع، الموجود بما هو موجود است. بحث در تعیّنات است. می گوید: الموجود امّا واجب او ممکن، و الممکن اما جوهر او عرض والجوهر اما عقل او نفس او صورت الخ.الموجود بما هو موجود موضوع است، بحث در آنجا از تعینات است: هل الموجود یتعین بالواجب او بالممکن او بالجوهر او بالعرض؟توضیح ذلک:ان الاعراض علی قسمین:

    1. عرض جسمانی: الماء حارّ، الماء بارد، التفاح حلوٌ

    2. اعراض عقلی (تعینات): در فلسفه اصل موجود مسلّم است (زیرا ما سوفسطایی نیستیم و معتقدیم دنیا دارای موجودی است، در جهان وجودی هست) انما الکلام در قالب های آن است بحث در تعینات است: هل الموجود یتعین بالواجب؟ یتعین بالممکن؟ والممکن یتعین بالجوهر و العرض.

در اینجا هم می دانیم بین ما و خدا حجت هایی هست، پیغمبر(ص) ارتحل و بالاجماع او بغیره؟و حجت هایی گذاشته، اما حدود این حجت ها و قالب های آن برای ما روشن نیست. بحث در این است که هل الحجة خبر الواحد؟ یعنی آن حجتی که پیغمبر (ص) گذاشت و رفت یتعین بالخبرالواحد او بالشهرة او بالاجماع او بغیره؟اصل حجیت و موضوع، امر قطعی است بحث در حدود و خصوصیات و قوالب و اندازه گیری های آن هاست.شاهد بر این کلام: تمام فقها در علم اصول حتی در فقه بحثشان در حدود حجیت و خصوصیات حجت هاست. اصل حجت، معین است خصوصیات مشکوک است.

اشکال امام(ره) بر تقریر محقق بروجردی:

اگر موضوع علم اصول الحجة فی الفقه است پس باید حجت موضوع بشود و حال آنکه در مسائل عکس این است: نمی گوئیم: الحجة خبرالواحد بلکه می گوئیم: خبرالواحد حجةٌ، «حجة» را محمول قرار می دهیم. ام اگر در واقع موضوع علم اصول حجت در فقه است باید همه جا بگوئیم: الحجةُ خبرالواحد، الحجة هی الشهرة، الحجة هی قول المفتی، و حال آنکه حجت را نحمول قرار می دهیم نه موضوع.

جواب ایشان: این مساله در همان فلسفه هم مطرح است، در فلسفه هم موضوع الموجود بما هو موجود است در حالیکه موجود موضوع قرار نمی گیرد بلکه محمول قرار می گیرد؛ نمی گ.ئیم الموجود عقلٌ بلکه می گوئیم: العقل موجود یا الجوهر موجود یا الممکن موجود. وجه این را در منظومه اول الهیات آورده: لتسهیل الامر علی المتعلّم.

اگر اعم را موضوع قرار دهیم فهمش مشکل می شود، اعم را محمول قرار می دهند، اخص را موضوع. این بخاطر تسهیل امر است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo