< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

98/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مجتهد اعلم

افقهیت از نظر ما سه تعبیر دارد:

     اقوی ملکة یعنی ملکه ی اجتهادش قوی تر باشد. مثلا راننده ای که بیست سال رانندگی کرده است از کسی که تازه دو سال رانندگی را یاد گرفته است وارد تر است.

     اکثر خبرة یعنی خبیر تر و کارکرده تر باشد.

     اعرف بدقائق الفقه.

افقهیت در روایات:

در روایات ما روی چند کلمه تکیه شده است:

قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع اعْرِفُوا مَنَازِلَ شِیعَتِنَا عَلَى قَدْرِ رِوَایتِهِمْ عَنَّا وَ فَهْمِهِمْ مِنَّا.[1]

در این روایت روی کثرت و فهم روایت از اهل بیت تکیه شده است. گاه راوی مانند محمد بن مسلم است که از صادقین علیهما السلام سی هزار روایت نقل کرده است. گاه یکی شتربان است و چند روایت محدود مربوط به مسافرت را روایت می کند.

 

مَعَانِی الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ جَمِیعاً عَنْ سَعْدٍ وَ الْحِمْیرِی وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیى کلِّهِمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَلِی بْنِ حَسَّانَ عَمَّنْ ذَکرَهُ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ‌ أَنْتُمْ أَفْقَهُ‌ النَّاسِ‌ إِذَا عَرَفْتُمْ مَعَانِی کلَامِنَا إِنَّ الْکلِمَةَ لَتَنْصَرِفُ عَلَى وُجُوهٍ فَلَوْ شَاءَ إِنْسَانٌ لَصَرَفَ کلَامَهُ کیفَ شَاءَ وَ لَا یکذِبُ.[2]

یعنی نباید بر لفظ جمود داشت و باید شقوق و تصریفات مختلف آن را نیز بررسی کرد. مثلا امام علیه السلام در نزد منصور دوانیقی است و آن روز از نظر منصور عید فطر بود و حضرت را میهمان کرده بود و به او گفت که نظر شما در مورد عید امروز چیست. امام علیه السلام فرمود: ذَاک إِلَى الْإِمَامِ إِنْ صُمْتَ صُمْنَا وَ إِنْ أَفْطَرْتَ أَفْطَرْنَا...[3]
بعضی می گویند که این روایت تقیه است و حال آنکه ابتدای روایت تقیه نیست و قانون این است که شناخت روز عید به دست امام می باشد.

 

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ ابْنِ أَبِی یعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‌ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَطَبَ النَّاسَ فِی مَسْجِدِ الْخَیفِ- فَقَالَ نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیرُ فَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ الْحَدِیثَ.[4]

رسول خدا (ص) در مسجد خیف کلامی فرمود و چوپانی آن را شنید و برای ابی ذر نقل کرد.

در این روایت روی افقهیت تکیه شده است.

 

خلاصه اینکه: افقه و اعلم کسی است که دارای استعداد و ذکاء فوق العاده و ممارست فقهی باشد. اگر ممارست نباشد استعداد به تنهایی به کار نمی آید. از این رو در سابق در مجالس قم و نجف بحث های فقهی مطرح می شد و این ممارست سبب می شد که افراد پخته تر شوند.

ذکر یک مثال: بعد از فوت یا شهادت رسول خدا (ص) مسأله ی «عول» مطرح شد و آن اینکه سهام از ترکه بیشتر باشد. مثلا زنی فوت شده است و ورثه اش منحصر به شوهر و دو خواهر است. شوهر نصف می برد و از شش سهم سه تا را می برد. دو خواهر هم ثلثان می برند یعنی چهار سهم. در نتیجه سهم ها شش تا است ولی ورثه هفت سهم می برند.

عمر بن خطاب گفت که باید مخرج را هفت در نظر بگیریم و سهام را به هفت سهم تقسیم کنیم و به شوهر سه تا و به دو خواهر چهار سهم می دهیم.

ولی ابن عباس که شاگرد امیر مؤمنان علی علیه السلام بود گفت آن کس که در قرآن دو فریضه دارد خداوند او را مقدم کرده است ولی کسی که یک فریضه ای است خداوند او را مؤخر کرده است. زوج در قرآن دو فریضه دارد در نتیجه باید مقدم شوند ولی دو خواهر یک فریضه دارد از این شش سهم سه تا را به شوهر می دهند و باقی را بین دو خواهر تقسیم می کنند. (ابن عباس فهمید که این مسأله یک مسأله ی قرآنی است نه مانند مسأله ی شرکت که نقص را بر شرکاء وارد کنند.)

تم الکلام فی القسم الاول و الثانی

 

الصورة الثالثة: فاضل و مفضولی هستند و ما علم به اختلاف فتوا نداریم.

یعنی می دانیم بین دو فقیه یکی افقه است ولی نمی دانیم که بین فتاوای آنها اختلاف است یا نه.

در اینجا افضل مقدم نیست و به فتوای مفضول هم می توان عمل کرد. زیرا مقتضی موجود است و مانع مفقود می باشد. مقتضی همان آیه ی سؤال است که می گوید: ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُون‌﴾[5] که ما نحن فیه را شامل می شود (و البته در صورت علم به تعارض بین فاضل و مفضول این مقتضی وجود ندارد.)

همچنین روایات ارجاعیه اطلاق دارد مثلا «علیک بزکریا بن آدم» اطلاق دارد و مقید به علم به تساوی نیست بنا بر این همین مقدار که علم به تعارض نیست کافی می باشد که بتوانیم به این روایات عمل کنیم.

از آن سو، مانع هم وجود ندارد. مانع بناء عقلاء است که در اینجا نیست. عقلاء در جایی که علم به اختلاف بین متخصص و غیر متخصص نداشته باشند گاه به غیر متخصص و مفضول نیز مراجعه می کنند.

تم الکلام فی هذه المسألة در مورد علم به تساوی، علم به اختلاف و عدم علم به اختلاف.

 

مسأله ی دیگر: آیا فحص از اعلم لازم است یا نه. این مسأله چهار صورت دارد:

دو مجتهد هستند و ما فاضل و مفضول را نمی شناسیم آیا لازم است تحقیق کنیم:

    1. گاه فاضل و مفضول هر دو مجهول هستند یعنی نمی دانیم کدام یک فاضل است و کدام یک مفضول و هم چنین نمی دانیم با هم اختلاف دارند یا نه.

    2. گاه هم فاضل و مفضول معلوم هستند و هم اختلاف معلوم است.

    3. گاه فاضل و مفضول معلوم هستند ولی اختلاف مجهول است.

    4. گاه اختلاف معلوم است ولی فاضل و مفضول مجهول است.

باید توجه داشت که صورت قبلی سه فرع داشت ولی این چهار فرع زیرا در شق قبلی فاضل و مفضول را می شناختیم و محور بحث ما در مورد اختلاف و عدم اختلاف بود ولی در اینجا علاوه بر اختلاف و عدم اختلاف فاضل و مفضول هم گاه مجهول اند.

اما الصورة الاولی: اذا کان الفاضل و المفضول و الاختلاف مجهولین

در این شق، فحص از افضل لازم نیست زیرا می توان به اطلاق آیه ی سؤال و روایات ارجاعیه تمسک کرد.

الصورة الثانیة: اذا کان الفاضل و المفضول و الاختلاف کلاهما معلومین.

در اینجا شک نیست که افضل مقدم است و احتیاج به فحص هم نیست و این همان مسأله ی دوم از فرع سابق است.

الصورة الثالثة: اذا کان الفاضل و المفضول معلومین و الاختلاف مجهول.

در این شق نیز فحص لازم نیست و این همان مسأله ی سوم از فرع سابق است.

الصورة الرابعة: اذا کان الفاضل و المفضول مجهولین و الاختلاف معلوم.

در این فرع باید فحص کرد زیرا ذمه ی انسان یقینا مشغول شده است و اشتغال یقینی برائت یقینیه می خواهد. اگر فرد افضل را بشناسد ذمه اش بریء است و الا اگر یکی را انتخاب کند نمی داند ذمه اش بریء است یا نه.

 

ان شاء الله در جلسه ی آینده به چند فرع می پردازیم و قواعد را با آن تطبیق می کنیم.

 

بحث اخلاقی:

قال علی علیه السلام: انتهزوا الفرص‌ فإنها تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ‌.

گاهی برای انسان فرصت هایی پیش می آید که باید از این فرصت ها استفاده کرد. باید دانست که امکانات برای انسان همیشه نیست. امام علیه السلام فرصت ها را با مرور ابر تشبیه می کند. اگر کشاورز هنگار نزول باران زمین را آماده کرده و بذرپاشی کرده باشد از آن بهره می گیرد و الا نه.

جوانی فرصتی است که خداوند به انسان داده است. عبادت، علم و هنر همه در جوانی است. اگر پیری به سراغ انسان بیاید انسان نمی تواند از عمر خود بهره بگیرد. انسان باید دفتری داشته باشد و کارهای اخلاقی و علمی خود را در طول ماه بنویسند و بعد محاسبه کنند که چقدر پیشرفت کرده اند و چقدر عقب مانده است.

اجتهاد نیز در دوران جوانی که مشاعر انسان کار می کند به دست می آید. اگر دوران جوانی به خوشگذرانی بگذرد و این فرصت از دست برود دیگر انسان به کارهای خود نمی رسد.

تعطیلات حوزه به معنای تعطیل کار نیست و انسان باید حدود هشت ساعت کار درسی انجام دهد. طلبه در بیست و چهار ساعت باید هشت ساعت کار درسی داشته باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo