< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

98/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: رجوع عامی به مجتهد

المسألة الثانیة: فی رجوع العامی الی المجتهد

این مسأله دو شاخه دارد:

الاول: گاه از جانب عامی سخن می گوییم و آن اینکه به چه دلیل فرد عامی و غیر مجتهد باید به مجتهد مراجعه کند.

الثانی: اینکه چرا قول مجتهد برای عامی حجت است.

اما الاول: عامی باید در این مسأله اجتهاد کند و حق ندارد مقلد باشد. یعنی باید به این نتیجه برسد که لازم است از مجتهد تقلید نماید همان گونه که در مسأله ی توحید هر کس باید خودش اجتهاد کند و تقلید ننماید. البته بحث ما در مورد عامی ای است که در میان مسلمانان بزرگ شده نه کسی که از اسلام و شریعت چیزی نمی داند.

فرد عامی می داند که خداوند متعال در مورد انسان احکامی الزامی دارد (یا از نظر وجوب و یا از نظر حرمت). این صغری، وجدانی است. از آن طرف علم دوم دارد به این که این مسائل الزامی را باید از فردی یاد بگیرد و تقلید کند که متخصص در این مسائل باشد که همان فقهاء می باشند. همان گونه که اگر مریض می شود می داند که باید به سراغ طبیب رود نه به سراغ معمار و اگر می خواهد خانه بسازد باید به دنبال معمار باشد نه طبیب.

آیت الله خوئی این مسأله را به این روشنی که ما مطرح کردیم مطرح نمی کند و می فرماید: فرد عامی دلیل انسداد را در حق خودش اجرا می کند و می گوید: خداوند احکامی دارد. از سه راه می توان به این احکام رسید و آن اینکه یا انسان تقلید کند یا محتاط باشد و یا خودش مجتهد باشد. اما اجتهاد که می داند همه نمی توانند مجتهد شوند. اما احتیاط موجب عسر و حرج می شود بنا بر این تنها راهی که باقی می ماند همان تقلید است.

یلاحظ علیه: اکثر افراد به این دلیل انسداد توجه ندارند. بنا بر این عامی نمی تواند دلیل انسداد را در حق خود اجرا نماید.

گاه شبهه می کنند که مقلد بودن عوام نسبت به فقیه شبیه تقلید مشرکین است که مقلد آباء و اجداد خود بودند و می گفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‌ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‌ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ[1]

نقول: بین رجوع عامی به مجتهد و بین تقلید مشرک از اجداد خود فرق است. رجوع عامی به مجتهد یک امر فطری است زیرا انسان در چیزی که نمی داند به سراغ متخصص می رود. این ارتباطی به مشرکین ندارد که مقلد اجداد خود بودند بدون اینکه دلیلی برای این کار داشته باشند و تقلید آنها از باب رجوع جاهل به جاهل بود.

دیگر اینکه اخباری ها در کتاب های خود به تقلید حمله می کنند و می گویند: باید خودِ آیات قرآن و روایات را برای مردم بیان کرد و تقلید و رجوع به مجتهد معنا ندارد.

جواب این است که نزاع ما و ایشان لفظی است. آنها می گویند: باید به نص مراجعه کرد و ما می گوییم: مجتهد همان نص را فارسی و قابل فهم می کند.

 

اما الثانی: مجتهد به چه دلیل می گوید که فتوایش بر عامی حجت است؟

در اینجا گاه با آیات استدلال می کنیم و گاه با روایات ارجاعیه.

استدلال به آیات:

الآیة الاولی: ﴿وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ[2]

یعنی همه نمی توانند درس بخوانند و معالم دین را بیاموزند بنا بر این از هر فرقه باید چند نفر در قم درس بخوانند بعد قوم خود را انذار کند. وقتی نفر و انذار واجب است «حذر» هم واجب است زیرا غایت واجب، واجب می باشد.

اشکال اول: این در جایی است که انذار بالمعنی المطابقی باشد مثلا می گوید: ﴿إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‌ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في‌ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً[3] اما اینکه تیمّم به چه گونه است دارای انذار نیست. این آیه بر واعظ منطبق است نه بر فقیه. اما مفتی که می گوید سوره جزء نماز است در آن انذاری وجود ندارد. بله به دلالت التزامیه متوجه می شویم که اگر کسی بر اساس آن عمل نکند عقاب می شود.

آیت الله بروجردی تمایلی به این پاسخ داشت.

اشکال دوم: در جلد اول کفایه گفتیم که این آیه از نظر افاده ی علم در مقام بیان نیست و فقط می گوید: مجتهد که در قم درس می خواند و بعد قوم خود را انذار می کند باید از انذار او ترسید ولی در مقام این نیست که قولش مفید علم باشد یا ظن. چون در مقام بیان این مطلب نیست نمی توان گفت قول یک فقیه حجت است مگر اینکه علمایی دور هم جمع شوند و یک فتوا دهند که در این صورت قولشان حجت است.

الآیة الثانیة: ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾[4]

این آیه در مورد انبیاء است و ناظر به امت های گذشته است مثلا به یهود و نصاری می گوید که باید از آنها که می دانند سؤال کنند یعنی به علماء خود مراجعه کنند و بپرسند که صفات رسول خدا (ص) در تورات و انجیل آنها آمده است یا نه.

البته اهل ذکر در روایات ما به ائمه تفسیر شده اند. به هر حال همه ی اینها از باب مصداق واضح است و در واقع آیه اعم می باشد.

نقول: استدلال به این آیه به نظر ما صحیح است. البته اشکال کرده اند که از کجا معلوم که قول اهل ذکر مفید علم باشد و حال آنکه قول فقیه مفید علم نیست.

پاسخ این است که علم در قرآن به معنای حجت است و مراد علم منطقی نیست که به معنای اعتقاد جازم مطابق واقع است.

 

استدلال به روایات ارجاعیه:

چند روایت وارد شده است که امام علیه السلام در آن عامی را به فقیه ارجاع داده است.

عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُتَيْبِيِّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي وَ كَانَ خَيْرَ قُمِّيٍّ رَأَيْتُهُ وَ كَانَ وَكِيلَ الرِّضَا ع وَ خَاصَّتَهُ قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا ع فَقُلْتُ إِنِّي لَا أَلْقَاكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَعَمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي فَقَالَ خُذْ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ (که فقیه و مجتهد بود.)[5]

 

عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُسَيَّبِ الْهَمْدَانِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع شُقَّتِي بَعِيدَةٌ (راه من دور است.) وَ لَسْتُ أَصِلُ إِلَيْكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي قَالَ مِنْ زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ الْقُمِّيِّ (که در شیخان مدفون است.) - الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّينِ وَ الدُّنْيَا قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْمُسَيَّبِ فَلَمَّا انْصَرَفْتُ قَدِمْنَا عَلَى زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ- فَسَأَلْتُهُ عَمَّا احْتَجْتُ إِلَيْهِ. [6]

 

حَمْدَوَيْهِ وَ إِبْرَاهِيمَ ابْنَيْ نُصَيْرٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ مُعَاذٍ عَنْ أَبِيهِ مُعَاذِ بْنِ مُسْلِمٍ النَّحْوِيِّ (البته او پایه گذار صرف بوده است) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقْعُدُ فِي‌ الْجَامِعِ‌ فَتُفْتِي النَّاسَ قُلْتُ نَعَمْ وَ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ أَخْرُجَ إِنِّي أَقْعُدُ فِي الْمَسْجِدِ فَيَجِي‌ءُ الرَّجُلُ فَيَسْأَلُنِي عَنِ الشَّيْ‌ءِ فَإِذَا عَرَفْتُهُ بِالْخِلَافِ لَكُمْ (متوجه شوم که سنی است.) أَخْبَرْتُهُ بِمَا يَفْعَلُونَ وَ يَجِي‌ءُ الرَّجُلُ أَعْرِفُهُ بِمَوَدَّتِكُمْ وَ حُبِّكُمْ فَأُخْبِرُهُ بِمَا جَاءَ عَنْكُمْ وَ يَجِي‌ءُ الرَّجُلُ لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَدْرِي مَنْ هُوَ فَأَقُولُ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا وَ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا فَأُدْخِلُ قَوْلَكُمْ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ لِيَ اصْنَعْ كَذَا فَإِنِّي كَذَا أَصْنَعُ.[7]

او به امام علیه السلام عرض می کند که اگر کسی که از اهل سنت باشد از من سؤال کند فتوای اهل سنت را به او می گویم و اگر از شیعه باشد فتوای شما را می گویم و اگر ندانم مذهبش چیست قول شما و اهل سنت را هر دو به او می گویم. امام علیه السلام نیز به او می فرماید: همین کار را کن که من هم همین گونه عمل می کنم.

 

قال ابو جعفر لابان بن تغلب: اجلس في مجلس المدينة، أفت الناس، فإني أحب أن أرى في شيعتي‌ مثلك‌[8]

امام علیه السلام به ابان علاقه ی بسیاری داشت و وقتی خبر فوت او را به امام علیه السلام دادند امام علیه السلام فرمود: اما و الله لقد اوجع قلبی موت ابان[9]

 

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَجَّالِ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّهُ لَيْسَ كُلَّ سَاعَةٍ أَلْقَاكَ‌ وَ لَا يُمْكِنُ الْقُدُومُ وَ يَجِي‌ءُ الرَّجُلُ مِنْ أَصْحَابِنَا فَيَسْأَلُنِي وَ لَيْسَ عِنْدِي كُلُّ مَا يَسْأَلُنِي عَنْهُ فَقَالَ مَا يَمْنَعُكَ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيِّ- فَإِنَّهُ سَمِعَ مِنْ أَبِي وَ كَانَ عِنْدَهُ وَجِيهاً.[10]

این روایات ارجاعی بهترین دلیل بر این است که قول مجتهد بر عامی حجت است.

 

اخباری ها و امروزه وهابی ها تقلید را تحریم می کنند.

اخباری ها برای غلط بودن تقلید به آیاتی از قرآن و روایات تمسک می کنند:

استدلال به آیات:

﴿وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ[11]

﴿إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُون‌[12]
﴿وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‌ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً‌[13]
جواب این است که ذیل این آیه ها بیانگر این است که مراد از ظن چه ظنی است. در آیه ی اول چون خداوند در خاتمه از خرص و تخمین سخن می گوید این علامت آن است که ظن آنها مبنای عقلایی ندارد بلکه یک نوع تخمین و حرف بی پایه است مثلا مردم می بینند که نقاشی ملائکه به صورت دختران است سپس می گویند پس ملائکه از جنس دختر می باشند.

مثلا در فقه گاه حاکم شرع کسی را به باغی مانند باغ انگور می فرستد تا ببیند چقدر میوه دارد. آنچه او تخمین می زند همان خرص است. این ظنون اصلا پایه و اساسی ندارند این بر خلاف ظنی است که مجتهدی بعد از مراجعه به کتاب و سنت به آن می رسد.

محقق خراسانی در کفایه دو جواب غیر صحیح ارائه کرده است:

ابتدا می فرماید: ما من عام الا و قد خُص و ما من مطلق الا و قد قیّد. بنا بر این این آیات را تقید می زنیم و می گوییم: ان الظن لا یغنی من الحق شیئا الا الظن المستفاد من الکتاب و السنة (الظن الاجتهادی).

یلاحظ علیه: برخی از آیات قابل تخصیص نیست زیرا لحن آنها به گونه ای که آبی از تخصیص می باشد. این مانند آن است که فردی بگوید: نباید کلامی مزخرف گفت مگر در فلان مورد. ظن هم از این قبیل است.

دوم اینکه می فرماید: این روایات ناظر به عقائد و اصول دین است و حال آنکه بحث ما در فروع است. این آیات ناظر به مشرکین است و ظن در اصول دین حجّت نیست.

یلاحظ علیه: مورد نمی تواند مخصص باشد. حتی اگر این آیات در خصوص اصول دین باشد موجب تخصص آن به اصول دین نمی باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo