< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

98/02/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ما هو اسباب التعارض فی الروایات

این بحث در رسائل و کفایه مطرح نشده است ولی از بحث های لازمی است که باید عنوان شود.

انسان وقتی وارد فقه می شود متوجه می شود که در بسیاری از ابواب و مسائل مربوط به آن روایات متعارضی وجود دارد. واضح است که امام معصوم متعارض سخن نمی گوید پس این روایات چگونه پدید آمده است؟

تعارض به حدی زیاد است که شیخ طوسی کتاب استبصار را برای این منظور نوشته و در آن بین روایات متعارض جمع کرده است.

مرحوم مفید در کتاب اوائل المقالات یا شرح عقائد صدوق از بعضی از قمی ها نقل کرده است که بعضی از علماء قم نزد ما در بغداد آمدند و گفته اند که ائمه ی ما هم مجتهد بودند و همانند سایر مجتهدها گاه فتوایی می دادند و بعد از فتوای خود بر می گشتند. مفید می گوید: این قول، قول باطلی است و ما آن را قبول نداریم. اهل بیت معصوم هستند و تبدل رأی برای آن معنا ندارد.

به نظر ما اسباب تعارض هشت مورد است و می توان وجوه دیگری را هم به آن اضافه کرد:

السبب الاول: التقطیع فی الروایات

اهل سنت و شیعه این روایت را از رسول خدا (ص) نقل کرده اند که فرمود: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ[1]

اگر این روایت را قبول کنیم معنای آن این است که خداوند جسم باشد و صورت داشته باشد.

ولی هنگامی که این روایت را به امام رضا علیه السلام عرضه کردند فرمود: این روایت تقطیع شده است و اصل روایت این است که رسول خدا (ص) دید کسی به دیگری فحش داده می گوید: «قبّح الله وجهک و وجه من یشبهک». رسول خدا (ص) فرمود: چنین فحشی به او نده زیرا خداوند حضرت آدم را شبیه همین فردی که تو به او فحش می دهی خلق کرده است:

[عیون أخبار الرضا علیه السلام‌] الْهَمْدَانِی عَنْ عَلِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِی بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ النَّاسَ یرْوُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ فَقَالَ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ لَقَدْ حَذَفُوا أَوَّلَ الْحَدِیثِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَرَّ بِرَجُلَینِ یتَسَابَّانِ فَسَمِعَ أَحَدَهُمَا یقُولُ لِصَاحِبِهِ قَبَّحَ اللَّهُ وَجْهَک وَ وَجْهَ مَنْ یشْبِهُک فَقَالَ ع یا عَبْدَ اللَّهِ لَا تَقُلْ هَذَا لِأَخِیک فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ.[2]
صاحب وسائل الشیعه نیز برای اختصار روایات را در بسیاری از موارد تقطیع کرده و فقط محل شاهد را آورده و ما بقی را ذکر نکرده است. از این رو آیت الله بروجردی هنگامی که به این مشکل پی برد کتاب «جامع احادیث الشیعة» را نگاشت و روایات در این کتاب تقطیع نشده است.

السبب الثانی: اختلاف عرف راوی گاه سبب تعارض بین روایات شده است.

محمد بن مسلم از امام صادق نقل می کند که: کر ششصد رطل است ولی ابن ابی عمیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند که کر هزار و دویست رطل است. این به سبب آن است که محمد بن مسلم اهل طائف بوده و رطل آنها دو برابر عراق بوده است. بنا بر این هنگامی که امام به آنها پاسخ می دهد بر اساس رطل معروف نزد آنها سخن می گوید.

السبب الثالث: الدسّ و التزویر فی الروایات من طریق الغلاة

تا زمان امام باقر علیه السلام غالی در شیعه نبوده ولی بعد از ایشان جماعتی به نام غلات پدید آمدند که به ظاهر به اهل بیت خدمت می کردند ولی در باطن قصدشان ضربه زدن به اهل بیت بود. این گروه اوصاف خدا را بر اهل بیت تطبیق می کردند و از جمله آنها می توان به محمد بن نُصیر نُمیری، احمد بن هلال، حسین بن حلاج، ابن ابی عزاقر اشاره کرد. احمد بن هلال کسی بود که از ناحیه ی مقدسه ملعون شمرده شد.

کشّی نقل می کند که یکی از این غلات اصحابی داشت که می گفت: دفاتر و کتاب های اصحاب امام صادق علیه السلام را بگیرید و روایات آن را بررسی کنید. سپس تا می توانستند در آن دفاتر دست می بردند و روایات مربوط به غلو را در آن می نوشتند و بعد به صاحبان خود برمی گرداند.

امام صادق علیه السلام آنها را به عنوان «شرّ» توصیف می کند.

البته خوشبختانه مؤلفین ما این روایات که از غلات نقل شده است را شناخته اند و کنار گذاشته اند. در کتب اربعه یا از این روایات چیزی نیامده و یا به ندرت وجود دارد.

به همین دلیل اصحاب ما هر کتابی را برای شیخش روایت می کردند و شیخ هم بر شیخ خود تا به صاحب اصلی کتاب منتهی شود تا مشخص شود که روایات اصیل از غیر اصیل کدام است.

گروه خطّابیه نیز جمعیتی بودند که امام صادق علیه السلام از آنها تبری جست. البته این گروه در احکام شرعیه زیاد دست نمی بردند و غالبا در عقائد و معارف تصرف می کردند.

السبب الرابع: النقل بالمعنی

زراره به امام علیه السلام عرض می کند که چهل سال است در خدمت شما هستم و از حج سؤال می کنم و شما همچنان پاسخ می دهید. کی این مسائل به پایان می رسد؟ امام علیه السلام هنگامی که شروع کرد پاسخ دهد، زراره دفتر خود را باز کرد تا عین آن مطالب را بنویسد.

در عین حال، همه ی راویان این گونه نبودند که عین کلام امام علیه السلام را مکتوب نمایند. محمد بن مسلم می گوید: از شما احادیثی می شنوم و گاه هنگام نقل، کم و زیاد می شود. امام علیه السلام در پاسخ می فرماید: اگر معانی درست آن را اراده کرده باشی اشکالی ندارد.

می دانیم در نقل به معنا ممکن است قرائنی حذف شود و در نتیجه اختلافاتی در متون احادیث پدید آید.

همچنین نقل به معنا هرچند جایز است ولی راوی باید دقیق باشد تا بتواند مراد امام علیه السلام را برساند.

البته در خطبه ها نقل به معنا مرسوم نبوده است و عین آن را ذکر می کردند زیرا عظمت خطبه ها با فصاحت و بلاغت آنها بوده است.

منصور بن حازم به امام علیه السلام می گوید: شنیده ام که شما فرمودید کسی که ازدواج کند و دخول نکند و از دنیا بمیرد نصف مهر را باید بدهد. حضرت می فرماید: من چنین نگفته ام بلکه در مطلقه گفتم که قبل از دخول نصف مهر را مالک است. در آنچه تو گفتی زن تمام مهر را مالک است.

السبب الخامس: عدم ادخال اللغة العربیة

بعضی از روات عرب نبودند و به قول رجالی ها جزء موالی بودند (موالی و مولی که در عبارت کشی دیده می شود به معنای غیر عرب زبان است). آنها کلام حضرت را که می خواستند نقل کنند خوب نقل نمی کردند. غالب روایات عمار بن موسی الساباطی این گونه است. مؤلف قاموس الرجال، شیخ محمد تقی شوشتری تمامی روایات عمار ساباطی را نقل کرده و ثابت کرده است که او روایات را به خوبی نقل نکرده است.

امروزه نیز بسیاری از کتاب هایی که ترجمه شده است از این قبیل است و مترجم باید هم به لغت اصل مسلط باشد و هم به لغتی که ترجمه می کند.

السبب السادس: نقل المُکثر و نقل المُقِل

راویان بر دو قسم هستند گاه مکثر هستند یعنی روایات بسیاری را نقل می کنند در نتیجه با فن نقل روایت آشنایی دارند. ولی گاه راویانی هستند که دو سه روایت نقل می کنند. روایات صفان جمال از قبیل دوم است. او کارش کاروان داری بود و شترانی داشت که کرایه می داد. حتی هارون الرشید هنگامی که می خواست به مکه رود به سراغ او می رفت. روایات او منحصر به صلاة مسافر است. او بر خلاف زراره است که دو هزار و بیشتر روایت دارد و بر خلاف محمد بن مسلم که در بعضی کتب رجال آمده است که سی هزار روایت را از حفظ داشت. کسی که مُقل است روایات را به خوبی نقل نمی کند در نتیجه ممکن است تعارض بین روایات پیش آید. در اینجا اگر تعارض بن روایت مُکثر و مُقل باشد، روایت مُکثر مقدم است.

السبب السابع: الاستنساخ

روایات در روز اول در چهارصد اصل وجود داشت که چهارصد کتاب بود. بعد این اصول در جوامع اولیه استنساخ شد. آن اصول نظم خاصی را دنبال نمی کردند و راویان، هر چه از امام علیه السلام می شنیدند را پشت هم می نوشتند. بعد در جوامع اولیه مانند جامع بزنطی و نوادر الحکمة از اشتری و کتاب الثلاثین از حسین اهوازی این روایات به شکل منظم و باب بندی شده نقل شده اند. سپس جوامع ثانویه مانند کتب اربعه پدید آمد.

این نقل و انتقال ها گاه موجب تغییر متن روایت و در نتیجه ایجاد اختلاف می انجامید. در نتیجه هرچه واسطه در نقل روایت کمتر باشد آن روایت متقن تر می باشد.

السبب الثامن: التقیه

البته ائمه ما علیهم السلام هرگز از کسی تقیه نمی کردند و اگر تقیه می کردند نسبت به خلفاء و آن هم در خصوص مسأله ی امامت و رهبری بود. مثلا اثبات هلال از آنِ حکومت بود و حکومت زمان آن را اعلام می کرد. از این رو وقتی ابا العباس که انسان آدم کشی بود حضرت را برای افطار دعوت کرد در حالی که ماه رمضان بود، حضرت روزه را افطار کرد و وقتی به حضرت اعتراض کردند فرمود: افطار کردن یک روز بهتر از این است که گردنم قطع شود:

سَهْلُ بْنُ زِیادٍ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَکمِ عَنْ رِفَاعَةَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْعَبَّاسِ بِالْحِیرَةِ فَقَالَ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِی الصِّیامِ الْیوْمَ فَقُلْتُ ذَاک إِلَى الْإِمَامِ إِنْ صُمْتَ صُمْنَا وَ إِنْ أَفْطَرْتَ أَفْطَرْنَا فَقَالَ یا غُلَامُ عَلَی بِالْمَائِدَةِ فَأَکلْتُ مَعَهُ وَ أَنَا أَعْلَمُ وَ اللَّهِ أَنَّهُ یوْمٌ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَکانَ إِفْطَارِی یوْماً وَ قَضَاؤُهُ أَیسَرَ عَلَی مِنْ أَنْ یضْرَبَ عُنُقِی وَ لَا یعْبَدَ اللَّهُ[3]
سایر مواردی که ائمه تقیه می کردند گاه برای حفظ جان راوی بود و یا برای حفظ کیان شیعه و هرگز برای خودشان تقیه نمی کردند. روایت سلمة بن محرز از این قبیل است:

عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ مُحْرِزٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ رَجُلًا مَاتَ وَ أَوْصَى إِلَی بِتَرِکتِهِ وَ تَرَک ابْنَتَهُ قَالَ فَقَالَ لِی أَعْطِهَا النِّصْفَ (و حضرت مطابق مذهب اهل سنت فتوا داد) قَالَ فَأَخْبَرْتُ زُرَارَةَ بِذَلِک فَقَالَ لِی اتَّقَاک (به خاطر تو تقیه کرده است) إِنَّمَا الْمَالُ لَهَا قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَیهِ بَعْدُ فَقُلْتُ أَصْلَحَک اللَّهُ إِنَّ أَصْحَابَنَا زَعَمُوا أَنَّک اتَّقَیتَنِی فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا اتَّقَیتُک وَ لَکنِّی اتَّقَیتُ عَلَیک (به خاطر تو تقیه نکردم بلکه برای تو تقیه کردم) أَنْ تَضْمَنَ فَهَلْ عَلِمَ بِذَلِک أَحَدٌ قُلْتُ لَا قَالَ فَأَعْطِهَا مَا بَقِی.[4]

در دوران فشار، اهل بیت پاسخ های مختلفی به راویان می دادند تا مسلمانان وحدت کلمه در یک فتوا نداشته باشند و در نتیجه شناسایی نشوند و به آنها آسیبی نرسد.در روایتی آمده است که راوی می گوید: به مسجد رفتم و دیدم بعضی از شیعیان در نماز ظهر در اول وقت یعنی بعد از یک ذراع از سایه ی شاخص نماز می خواندند و بعضی بعد از دو ذراع از سایه ی شاخص نماز می خوانند. امام علیه السلام می فرماید: من این گونه حکم کرده ام تا آنها وحدت کلمه نداشته باشند و شناسایی نشوند.

 

اذا علمت هذا فاعلم: تعارض بر دو قسم است: مستقر و غیر مستقر. تعارض غیر مستقر یعنی تعارضی که ابتدا به چشم می آید ولی با اندکی تأمل زایل می شود مانند حکومت و ورود و تخصیص و تخصص و توفیق عرفی.

اما تعارض مستقر تعارضی است که اختلاف بین دو روایت حل شدنی نیست. بنا بر این باید در دو مقام بحث کنیم. در تعارض غیر مستقر از همان اصطلاحات پنج گانه بحث می کنیم ولی در تعارض مستقر که مهم است باید به سراغ مرجحات روایت و راوی مراجعه می کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo