< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

98/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فی تعارض الادلة

الفصل الثانی: فی تعارض الادلة لغة و اصطلاحا

در قرآن مجید کلمه ی تعارض به معنای نشان دادن است زیرا «عرض» به معنای عرضه کردن و نشان دادن می باشد:

﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ‌ عَلَى الْمَلائِكَةِ[1]

﴿النَّارُ يُعْرَضُونَ‌ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ[2]

یعنی آل فرعون در عالم برزخ بر آتش عرضه می شود و در روز قیامت وارد آتش می شود.

یا در مطول در باب قلب آمده است: «عرضت الناقة علی الحوض» یعنی ناقه را بر حوض نشان دادم و این از باب قلب است زیرا چیزی را اگر به چیز دیگری نشان می دهند باید درکی در دومی وجود داشته باشد و حال آنکه حوض درک ندارد و صحیح آن عبارت است از «عرضت الحوض علی الناقة».

البته کلمه ی عرض گاه به معنای چیزی که در مقابل طول است به کار برده می شود و این نشان می دهد که عرض لفظ مشترک است.

و اما اینکه به دو ادله ی متعارض می گویند به این سبب است که هر کدام از دو ادله خود را به دیگری عرضه می کنند و خود را نشان می دهند.

اما تعارض در اصطلاح: شیخ انصاری در تعریف آن می فرماید: «تنافی مدلولی الدلیلین علی وجه التضاد او التناقض».

اگر دو دلیل از باب وجود و عدم باشند تعارض آنها به تضاد است و اگر هر دو وجودی باشند تعارض آنها از قبیل تناقض خواهد بود.

شیخ مثال می زند به دو روایت: «لا بأس بثمن العذرة» و «ثمن العذرة سحت»

محقق خراسانی به شیخ اشکال می کند و آن اینکه این تعریف، تعریف به اعم است و عام و خاص، حاکم و محکوم، وارد و مورود، مطلق و مقید را نیز شامل می شود و حتی عناوین اولیه و ثانویه را نیز شامل است.

بنا بر این باید یک قید اضافه کنیم و بگوییم: «تنافی مدلولی الدلیل اثباتا و فی مقام الدلالة».

در این صورت حاکم و محکوم و مخصص و مقید و مانند آنها در مقام دلیلین با هم تعارض ندارند بلکه توفیق عرفی دارند و عرف آنها را با هم جمع می کند. اینها ثبوتا تا هم تعارض دارند ولی در مقام اثبات نه.

نقول: در منطق و فلسفه آمده است که برهان چیزی است که اگر نتیجه را قبول نکنیم یا مرتکب تضاد می شویم و یا تناقض. ما در آن بحث گفتیم که تضاد هم اگر پدید می آید مرجع آن تناقض است.

مثلا در یک دلیل آمده است: «صلاة الجمعة واجبة» و دلیل دوم می گوید: «صلاة الجمعة مستحبة» این دو با هم تعارض دارند زیرا اولی می گوید که باید نماز را خواند و دومی می گوید که می توان نخواند. خواندن و نخواندن از باب تناقض است.

بنا بر این ما، هم قید «فی مقام الاثبات» را اضافه می کنیم و هم «تضاد» را در تعریف شیخ انصاری حذف می کنیم.

 

المقام الثالث: الفرق بین التعارض و التزاحم

این اصطلاحات بعد از محقق بهبهانی رایج شده است:

این دو اصطلاح را یک بار در ترتّب بحث کردیم و بار دیگر در اجتماع امر و نهی.

تعارض این است که دو دلیل در مقام جعل و ثبوت با هم جمع نمی شوند و در مقام لوح محفوظ نمی توان آن دو را جدا انشاء نمود. یعنی نمی شود شرع مقدس بفرماید: «ثمن العذرة سحت» و «لا بأس ببیع العذرة». همچنین در «صلاة الجمعة واجبة» و «صلاة الجمعة غیر واجب»

به بیان محقق نائینی دو دلیل با هم تکاذب دارند.

اما تزاحم به این معنا است که در مقام انشاء بین دو دلیل تکاذب نیست ولی در مقام امتثال و در مقام ملاک با هم جمع نمی شوند. مانند «انقذ هذا الغریق» و «انقذ ذلک الغریق» که فرد نمی تواند بین آن دو در مقام امتثال جمع کند زیرا در قدرت فرد قصور وجود دارد و نمی تواند هر دو را نجات دهد. در اینجا باید به قانون اهم و مهم عمل کرد مثلا بین عالم و جاهل، عالم را نجات دهیم.

قسم دیگر از تزاحم آن است که در مقام امتثال تزاحم نیست ولی ملاک ها با هم جمع نمی شوند مانند باب اجتماع امر و نهی. دو دلیل داریم به نام «صلّ» و دلیل دیگر می گوید: «لا تغصب».

البته قائل به امتناع آن دو را از باب متزاحمین می داند ولی قائل به اجتماع تزاحمی نمی بیند و می تواند نماز در مکان غصبی را صحیح بداند و هم نماز را صحیح بداند و هم غصب را حرام. در اینجا قائل به امتناع باید به سراغ اقوی ملاکا رود. محقق خراسانی از آنجا که قائل به امتناع شده است بحثی در مورد شناخت اقوی ملاکا مطرح می کند.

الفصل الرابع: اقسام التزاحم

گاه اخذ یک مورد مستلزم ترک دیگری است مانند نجات دو غریق.

گاه اگر یک طرف را اخذ کنیم دومی از وقت فضیلت خود کنار می رود. مثلا اول وقت، وارد مسجد شدم و دیدم مسجد به نجسی آلوده است. در اینجا باید ابتدا مسجد را تطهیر کرد و در نتیجه نماز اول وقت از من فوت می شود.

گاه تزاحم سبب می شود که در کفارات ثلاث که فرد، مخیّر است نتواند یکی را انجام دهد بلکه باید دیگری را انجام دهد. مثلا انسانی هست که هم دَین بر گردنش است و هم کفاره ی عمد روزه. او اگر دین خود را ادا کند دیگر نمی تواند برده آزاد کند و یا شصت مسکین را اطعام کند. در اینجا باید دین را ادا کند و از میان کفارات به سراغ شصت روز روزه برود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo