< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

97/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شروط استصحاب

بحث به اینجا رسید که ملاک در بقاء موضوع و یا به قول ما بقاء قضیه ی متیقنة چه چیزی می باشد. در جلسه ی گذشته ملاک اول را بررسی کردیم که عبارت بود از حکم عقل دقیق یعنی عقل قاضی باشد که موضوع یا قضیه ی متیقنة باقی است.

در جلسه ی گذشته گفتیم اگر عقل، ملاک باشد دیگر باید استصحاب را کنار گذاشت زیرا عقل با اندک تفاوتی که در موضوع ایجاد شود حکم به تعدد موضوع و عدم جریان استصحاب می کند.

ملاک دوم: لسان دلیل

بعضی می گویند میزان در بقاء موضوع لسان دلیل است. اگر دلیل بگوید: «الماء المتغیر نجس» در اینجا اگر تغیرش خود به خود زائل شود، موضوع باقی نیست.

اما اگر بگوید: «الماء نجس اذا تغیر» در اینجا موضوع باقی است.

نقول: کسانی که این ملاک را مطرح کرده اند از یک نکته غفلت کرده اند و آن اینکه راویان مقید نبودند که عین عبارت روایت را نقل کنند بلکه غالبا نقل به معنا می کردند. شاهد آن روایتی از محمد بن مسلم است همین سؤال را از امام علیه السلام می پرسد و امام علیه السلام نیز نقل به معنا را اجازه می دهد.

بله در ذکر ادعیه و خطبه ها مقید بودند عین عبارت امام علیه السلام را نقل کنند. زیرا فصاحت خطبه ها ایجاب می کرد که با همان عبارات امام علیه السلام نقل شود.

ملاک سوم: عرف

مراد از عرف در اینجا عرف دقیق است.

عرف در مواردی می گوید موضوع باقی نیست: مثلا اگر چوب نجس را سوزاندیم و تبدیل به خاکستر شد عرف می گوید موضوع عوض شده است.

یا اگر شراب تبدیل به سرکه شود. همچنین اگر کسی در بازار در تاریکی شتر بخرد و بعد مشخص شود شتر نبوده است بلکه گاو بوده است.

اما اگر کسی اسب اصیل بخرد و بعد مشخص شود که اسب غیر اصیلی را خریده است. در اینجا فقط شرط عوض شده است. از این رو در مثال های سه گانه ی بالا معامله باطل است ولی در مثال اخیر معامله صحیح است و فقط بایع، خیار تخلف شرط دارد.

 

الشرط الثانی: وحدة متعلق الیقین و الشک

شیخ انصاری این شرط را مطرح نکرده است ولی این شرط در حاشیه ی رسائل توسط محقق خراسانی بیان شده است.

این مسأله بعد از شیخ مطرح شده است زیرا یکی از شاگردان شیخ به نام آیت الله شیخ محمد هادی تهرانی ‌(متوفای 1321)‌ قاعده ای را اختراع کرده است به نام قاعده ی «المقتضی و عدم المانع» البته قاعده ی او به قاعده ی «المقتضی و المانع» مشهور است.

مثلا هوا تاریک است و کسی وضو می گیرد و نمی داند مانعی در بدنش روی اعضاء وضو هست یا نه. او می گوید: مقتضی که همان «صب الماء» است موجود است و مانع هم با اصل عدم ازلی کنار زده می شود. شیخ محمد هادی تهرانی قائل است که تمامی روایات استصحاب ناظر به همین قاعده است نه استصحاب.

نقول: در تمامی روایات استصحاب، چیزی وجود ندارد که ناظر به قاعده ی «مقتضی و مانع» باشد. فقط یک روایت شاید به نفع او باشد که همان روایت زراره است:

عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ ینَامُ وَ هُوَ عَلَى وُضُوءٍ أَ تُوجِبُ الْخَفْقَةُ وَ الْخَفْقَتَانِ عَلَیهِ الْوُضُوءَ (آیا یک یا دو چرت موجب باطل شدن وضو می شود.) فَقَالَ یا زُرَارَةُ قَدْ تَنَامُ الْعَینُ وَ لَا ینَامُ الْقَلْبُ وَ الْأُذُنُ (گاه چشم می خوابد ولی گوش و قلب نمی خوابد.) فَإِذَا نَامَتِ الْعَینُ وَ الْأُذُنُ وَ الْقَلْبُ فَقَدْ وَجَبَ الْوُضُوءُ قُلْتُ فَإِنْ حُرِّک إِلَى جَنْبِهِ شَی‌ءٌ وَ لَمْ یعْلَمْ بِهِ (اگر در کنار چنین فردی حرکتی انجام شود ولی او متوجه نشود حکمش چیست؟) قَالَ لَا حَتَّى یسْتَیقِنَ أَنَّهُ قَدْ نَامَ حَتَّى یجِی‌ءَ مِنْ ذَلِک أَمْرٌ بَینٌ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ عَلَى یقِینٍ مِنْ وُضُوئِهِ وَ لَا ینْقُضُ الْیقِینَ أَبَداً بِالشَّک وَ لَکنْ ینْقُضُهُ بِیقِینٍ آخَرَ[1]

در عبارت فَإِنْ حُرِّک إِلَى جَنْبِهِ شَی‌ءٌ وَ لَمْ یعْلَمْ بِهِ قَالَ لَا حَتَّى یسْتَیقِنَ أَنَّهُ قَدْ نَامَ حَتَّى یجِی‌ءَ مِنْ ذَلِک أَمْرٌ بَینٌ یقین به وضو اصابت کرده است و شک نیز به نوم که مانع است تعلق گرفته است.

یلاحظ علیه: هرچند امام علیه السلام می فرماید: حَتَّى یجِی‌ءَ مِنْ ذَلِک أَمْرٌ بَینٌ ولی این از باب مقدمه ی شک در وضو است. امام علیه السلام این جمله را می فرماید تا راوی به سبب شک در نوم، شک در وضو پیدا کند و بگوید که اصل این است که وضوی او باقی است. بنا بر این این عبارت، اصالت ندارد بلکه ی جنبه ی طریقی دارد به همین دلیل امام علیه السلام در ادامه می فرماید: وَ إِلَّا فَإِنَّهُ عَلَى یقِینٍ مِنْ وُضُوئِهِ وَ لَا ینْقُضُ الْیقِینَ (یقین به وضو) أَبَداً بِالشَّک (در وضو) وَ لَکنْ ینْقُضُهُ بِیقِینٍ آخَرَ.

در هر صورت حق این است که در استصحاب متعلق یقین و شک یکی است. یقین اگر به وضو تعلق گرفته باشد شک هم در مورد وضو است ولی در قاعده ی «مقتضی و مانع» یقین به مقتضی می خورد و شک به مانع. (مثلا تیری انداختیم و مقتضی بود که به انسانی بخورد و حال که شک داریم به انسانی خورده است یا نه می گوییم: مقتضی که تیر انداختن است انجام شده است و اصل عدم ازلی نیز عدم مانع است در نتیجه حکم می کنیم که آن فرد، کشته شده است.)

 

الشرط الثالث: بقاء الیقین فی ظرف الشک

یعنی در همان زمان که شک می کنیم یقین هم وجود داشته باشد. مثلا زید در جمعه عادل بود و شنبه نمی دانیم عادل است یا نه ولی در همان روز شنبه می دانیم که زید در روز جمعه عادل بوده است.

با این بیان قاعده ی یقین که همان قاعده ی «الشک الساری» است خارج می شود. در قاعده ی یقین، یقین در ظرف شک محفوظ نیست. مثلا در روز جمعه زید عادل بود و در محضر او زنی را طلاق دادیم و در روز شنبه شک می کنیم که آیا واقعا زید در روز جمعه عادل بوده است یا نه. بنا بر این یقین در ظرف شک، محفوظ نیست.

روایات استصحاب ناظر به قاعده ی یقین نیست بلکه مربوط به جایی است که یقین در ظرف شک محفوظ باشد.

در اینجا حدیثی وارد شده است که ادعا شده علاوه بر استصحاب، قاعده ی یقین را نیز شامل می شود:

القاسم بن یحیى عن جده الحسن بن راشد عن أبی بصیر و محمد بن مسلم عن أبی عبد الله ع قال حدثنی أبی عن جدی عن‌ آبائه ع أن أمیر المؤمنین ع علم أصحابه فی مجلس واحد أربعمائة باب قال‌... من کان على یقین فشک فلیمض على یقینه فإن الشک لا ینقض الیقین‌.[2]

به نظر ما این روایت یا فقط شامل استصحاب می شود و یا فقط قاعده ی یقین را و جامع بین این دو قاعده وجود ندارد و چند دلیل برای این مطلب اقامه می کنیم. بخشی از این ادله در رسائل است و بخشی در کفایه و ما ان شاء الله در جلسه ی آینده آنها را دسته بندی و بیان می کنیم.

 

بحث اخلاقی:

عَنْ أَعْلَامِ الدِّينِ لِلدَّيْلَمِيِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ‌: لَا تَجْلِسُوا إِلَّا عِنْدَ كُلِّ عَالِمٍ يَدْعُوكُمْ مِنْ خَمْسٍ إِلَى خَمْسٍ مِنَ الشَّكِّ إِلَى الْيَقِينِ وَ مِنَ الرِّيَاءِ إِلَى الْإِخْلَاصِ وَ مِنَ الرَّغْبَةِ إِلَى الرَّهْبَةِ وَ مِنَ الْكِبْرِ إِلَى التَّوَاضُعِ وَ مِنَ الْغِشِّ إِلَى النَّصِيحَة[3]

با دانشمندی نشست و برخاست نکنید مگر اینکه شما را از پنج چیز به پنج چیز دعوت کنند.

اول اینکه برخورد و زندگی او به گونه ای باشد که شما را از شک در احکام، عقائد و زندگی به یقین برساند. گاه اخلاق و آداب یک عالم، شک را از دلها می برد.

در سال 1322 خشکسالی بزرگی در قم رخ داد. همه خدمت آیت الله العظمی خوانساری آمدند و ایشان نماز باران خواند ولی روز اول باران نیامد و در روز دوم در قبرستان حاج شیخ نماز باران خواند و از غروب تا اذان صبح باران آمد. بسیاری از جوانان که در شک و شبهات بودند به یقین رسیدند.

دوم این است که عمل عالم به گونه ای باشد که بدانیم هر کاری انجام می دهد صد در صد برای خداست و ریا در آن نیست. آیة الله حائری مجسمه ی اخلاص بود و تا اخلاص در کار پیدا نمی کرد عمل نمی کرد. خدمت او اصرار کردند که بعد از فوت آیت الله بروجردی در مسجد اعظم نماز بگذارد ولی او قبول نمی کرد ولی بعد از مدتی نکته ای پدید آمد که احساس کرد وظیفه است و در نتیجه قبول کرد ولی بعد از نماز، در منزل خود، نمازها را اعاده می کرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo