< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

97/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استصحاب امور تدریجی

بحث در استصحاب زمان است یعنی استصحاب عناوینی مانند نهار و لیل که روی زمان می رود. گفتیم: «کون الجسم بین المبدأ و المنتهی» متضمن دو چیز است: از اینکه بین مبدأ و منتهی است آن را حرکت می گویند و از این لحاظ که دفعی نیست به آن زمان می گویند.

اشکال شده بود که زمان بقاء ندارد و حال آنکه در زمان «ابقاء ما کان» شرط است. ما در پاسخ گفتیم که بقاء هر چیزی به حَسَب خودش است. مثلا نهار، عرفا یک وجود واحد تلقی می شود. کودک از کودکی تا بزرگسالی یک چیز بیشتر نیست.

الاشکال الثانی: عدم بقاء الموضوع

در استصحاب شرط است که موضوع باقی باشد و حال آنکه در اینجا موضوع مانند نهار باقی نیست.

یلاحظ علیه: این اشکال، اشکال جدیدی نیست بلکه همان اشکال قبلی است. علاوه بر آن، ما قبول نداریم که در استصحاب شرط است موضوع باقی باشد بلکه به نظر ما در استصحاب شرط است که قضیه ی مشکوکة با متیقنة متحد باشد. حتی گاه وجود موضوع برای ما محرز نیست مثلا نمی دانیم زید هنوز زنده است یا نه که حیات او را استصحاب می کنیم.

الاشکال الثالث: استصحاب النهار، اما مثبت او فاقد للحالة السابقة

به عنوان مقدمه می گوییم: گاه سخن از کان تامه است و گاه سخن از کان ناقصه. هر دو مبتدا دارند و خبر. مانند: «کان النهار موجودا» که کان تامه است و «کان هذا الجزء موصوفا بالنهاریة» که کان ناقصه است.

میزان در شناسایی کان تامه از ناقصه این است که اگر از وجود شیء خبر دهد، تامه است ولی اگر از اتصاف خبر دهد ناقصه می باشد مانند: «کان زیدا قائما».

با این بیان، مستشکل می گوید: استصحاب زمان اگر کان تامه است این مثبت است. مثلا از خواب بیدار شدم و نمی دانم آفتاب غروب کرده است یا نه که اگر غروب نکرده نماز را اداء بخوانم. در اینجا مستصحب عبارت است از «کان النهار موجودا» این اثر ندارد بلکه اثر مربوط به لازمه ی عقلی آن است که عبارت است از «هذا الجزء نهار» و اثر شرعی آن عبارت است از «کون الصلاة اداء».

اصل مثبت مانند آن که مثلا نذر می کنم که هر وقت زید ریش در بیاورد یک قِران در راه خدا صدقه دهم. در اینجا استصحاب حیات زید می گوید: زید در قید حیات است و چون بیست ساله است لازمه ی عقلی و یا عرفی آن این است که ریش داشته باشد. پس باید یک قِران صدقه داد. این در حالی است که استصحاب نمی تواند لازمه ی عقلی را ثابت کند.

یلاحظ علیه: همان گونه که شیخ انصاری می فرماید: این واسطه ی عقلی خفی است و اشکالی ندارد. مثلا وقتی می گوییم: نهار را استصحاب می کنیم همه می گویند یعنی الآن صبح است و کسی صبح بودن را واسطه ی عقلی استصحاب نهار نمی داند.

اما اگر از باب کان ناقصه باشد می گوییم: «کان هذا الجزء نهارا» این حالت سابقه ندارد زیرا این جزء همین الآن پیدا شده است.

یلاحظ علیه: نهار عرفا یک چیز است و با دقت عقلی به آن نمی نگریم که جزء جزء می باشد.

ثم ان المحقق الخراسانی سه استصحاب را مطرح می کند:

    1. ما می توانیم عدم غروب شمس را استصحاب کنیم.

    2. می توانیم به سراغ استصحاب حکمی رویم مانند: «حرمة الاکل» یعنی سابقا اکل برای من حرام بود الآن هم حرام است.

    3. استصحاب تعلیقی: لو صلیت قبل هذا الزمان کان اداء فالاصل بقائه الی هذا الزمان.

این سه اصلی بی ارزش و بی فایده است.

اما اولی بی ارزش است زیرا عدم غروب شمس به همان استصحاب عدم وجود نهار بر می گردد.

اما استصحاب دومی که استصحاب حکمی است می گوییم: اینجا جای استصحاب حکمی نیست زیرا با وجود استصحاب موضوعی به نام «بقاء النهار» نوبت به استصحاب حکمی نمی رسد.

اما در مورد استصحاب سوم که استصحاب تعلیقی است می گوییم: این استصحاب در جایی است که معلَّق بر معلَّق علیه شرعا بار باشد مانند: العنب اذا غنی یحرم. که مراد حرام شرعی است. اما در مورد استصحاب تعلیقی فوق می گوییم که در شرع نیامده است: «لو صلیت قبل هذا یکون اداء فالاصل بقائه».

 

القسم الثانی: استصحاب الزمانی

«زمانی» چیزی است که در هویت آن زمان خوابیده است. هر چیزی که متدرج باشد مانند حرکت دست، چشمه ی جوشان و مانند آن که زمان در آن وجود دارد زمانی نامیده می شود. همچنین است در مورد تکلم کردن که اتصال حقیقی (مانند چشمه) ندارد بلکه اتصال عرف دارد و در وسط آن مکث هایی وجود دارد.

مثلا آب چشمه ای در حال جوشش است که چون به ماده متصل است پاک است و نجس نمی شود ولی احتمال می دهم که قطع شده باشد و دیگر عاصم نباشد در نتیجه می گویم: سابقا این آب جریان داشت و به ماده وصل بود، اصل این است که هنوز هم به ماده وصل است و جریان دارد.

نقول: ما که به استصحاب در زمان قائل شده ایم در زمانی به طریق اولی استصحاب را جاری می کنیم.

البته شک گاه در مقتضی است و گاه در رافع.

شک در مقتضی مانند این است که سابقا حمام ها خزینه ای داشت که شیری از آن باز بود و به حوضچه ی کوچکی می رسد که مردم از همان حوضچه ها استفاده می کردند. شیر آب حوضچه ها چون به خزینه وصل بود نجس نمی شد حال اگر شک کنم که آب خزینه به مقدار کر هست یا نه کریت را استصحاب می کنم.

شک در رافع این است که در درون کوه میلیون ها کُر آب هست که به تدریج می جوشد ولی احتمال می دهم سنگی بین آب افتاده باشد و آبی که من به آن دسترسی دارم به ماده وصل نباشد.

محقق ثانی در اینجا بیانی دارد که از ایشان بعید است و آن اینکه می فرماید: اگر کسی راه می رود و قرار بود تا بیست فرسخ راه رود و احتمال می دهم داعی دیگر برای او پیدا شده و او تا چهل فرسخی رفته باشد. در اینجا سیر را استصحاب می کنیم در نتیجه او تا چهل فرسخی رفته است.

محقق ثانی می فرماید: سیری که متأثر از داعی اول است غیر از سیری است که از داعی دوم می باشد در نتیجه وحدت قضیه ی مشکوکة با متیقنة ثابت نیست و استصحاب جاری نمی باشد.

یلاحظ علیه: اختلاف داعی در سیر اثر نمی گذارد و سیر در هر حال امر واحدی تلقی می شود.

مثالی دیگر: کسی بالای منبر بود و می خواست نیم ساعت صحبت کند و من احتمال می دهم که شخصیتی وارد مسجد شد و در نتیجه او یک ربع دیگر نیز سخن گفت. در اینجا تکلم او را استصحاب می کنیم. داعی تکلم اول هرچند غیر از دومی است ولی این موجب اختلاف در اصل تکلم نمی شود.

محقق خراسانی در اینجا برای استصحاب زمانی سه صورت تصور می کند: کلی به معنای اول و دوم و سوم

اما استصحاب الکلی بالمعنی الاول: زید بالای منبر در حال تکلم بود و نمی دانم آیا از منبر پائین آمده است یا نه در اینجا گاه تکلم زید را استصحاب می کنیم که استصحاب جزئی می شود و گاه نوع تکلم را استصحاب می کنیم.

اما استصحاب الکلی بالمعنی الثانی: کسی بالای منبر رفت و نمی دانم از ابتدای داعی او نیم ساعت است یا 45 دقیقه.

اما الثالث: داعی فرد نیم ساعت صحبت بود و احتمال می دهم شخصیتی وارد مجلس شد که منبری داعی جدیدی پیدا کرد.

 

القسم الثالث: استصحاب در جوامدی که مقید به زمان هستند

مانند اجلس فی المسجد الی الظهر. فرد هم تا ظهر در مسجد نشست در اینجا بحث است که آیا می توانیم استصحاب وجوب نشستن تا بعد از ظهر را جاری کنیم. این قسم معرکه ی آراء است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo