< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

97/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اقوال در حجیّت استصحاب

گفتیم در مسأله ی حجیّت استصحاب اقوالی وجود دارد.

قول اول از شیخ انصاری است. ایشان معتقدند که استصحاب در شک در رافع حجت است ولی در شک در مقتضی حجت نیست.

بیانی که ایشان در رسائل دارند این گونه است که بعضی چیزها هستند که انسان در استعداد آنها شک می کند که آیا قابلیت بقاء را دارد یا نه. مثلا در خیار غبن، مشتری مغبون شده است و هنگامی که متوجه شد مغبون است بر اساس لا ضرر می توانست معامله را فسخ کند. ولی او این کار را نکرد و در ساعت دوم شک می کنیم که آیا خیار او باقی است یا نه. در اینجا شک در استعداد بقاء خیار است زیرا ضرر در ساعت اول جبران شد ولی او مسامحه کرد و استفاده نکرد و نمی دانیم خیار، این قابلیت را دارد که در ساعت دوم هم باشد یا نه. بنا بر این در ساعت دوم شک در بقاء خیار داریم.

مثال دیگر این است که از خواب بیدار شدیم و نمی دانیم آفتاب زده است یا نه. در اینجا شک در بقاء لیل است یعنی نمی دانیم لیل قابلیت بقاء تا این لحظه را داشته یا اینکه تمام شده است.

ولی گاه قبلیت شیء را احراز کرده ایم مثلا هنگامی که کسی زنی را گرفت زوجیت را احراز می کند ولی شک در این است که آیا او را طلاق داده است یا نه. در اینجا شک در رافع است. شیخ انصاری قائل است که استصحاب در این مورد که شک در رافع است حجت می باشد ولی در شک در مقتضی جاری نیست.

فرمایش شیخ مقتبس از تکوین است زیرا در تکوین هم گاه شک در مقتضی است و گاه شک در رافع. مثلا جوانی است که قابلیت دارد تا هشتاد یا نود سال عمر کن و شک در رافع داریم یعنی نمی دانیم آیا بر اثر بیماری قبل از این سن فوت کرده است یا نه.

اما گاه در حیوانی مانند پشه شک می کنیم که بیش از سه روز زندگی می کند یا نه که این از قبیل شک در مقتضی است.

ما اضافه می کنیم: بعضی چیزها هست که تا مانعی نباشد توان دارد بقاء داشته باشد ولی بعضی چیزها به گونه ای هستند که خود به خود عمرشان تمام می شود و احتیاج به مانع ندارد. اولی از قبیل شک در رافع است و دومی از قبیل شک در مقتضی.

استدلال شیخ انصاری: ایشان می فرماید: کلمه ی «لا تنقض» از لحاظ ماده و هیئت دال بر این است که استصحاب فقط در شک در رافع حجت است نه در شک در مقتضی.

مراد از ماده «ن ق ض» است. شیخ انصاری می فرماید: ماده ی «نقض» در لغت عرب به معنای رفع هیئت اتصالیه ی جسمانیه است. بنا بر این «نقضت الحبل» به معنای این است که ریسمان را که هیئت اتصالی دارد بریدم. در قرآن نیز می خوانیم: ﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّتي‌ نَقَضَتْ‌ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً[1] این در حالی است که «یقین» هیئت اتصالیه ندارد زیرا نقض هیئت اتصالیه مربوط به موجودات خارجیه است و «یقین» امری ذهنی است. بنا بر این ناچاریم به سراغ معنای مجازی برویم یعنی چیزی که شبیه هیئت اتصالیه باشد. معنای مجازی این است که بگوییم: «یقین» به معنای «متیقن» است در اینجا دو مجاز وجود دارد که یکی اقرب است و دیگری ابعد به این معنا که متیقن گاه به گونه ای است که شک در اقتضایش داریم و گاه قوت بقای آن را احراز کردیم و شک در رافع داریم. بین این دو آنی که اقتضای بقایش را احراز کردیم به آن هیئت اتصالیه نزدیک تر است. بنا بر این آنی که ابعد است که همان شک در مقتضی است آن را اراده نمی کنیم و می گوییم که استصحاب فقط در شک در رافع حجت است.

یلاحظ علیه: ما قبول نداریم که «نقض» به معنای رفع هیئت اتصالیه باشد. نقض عبارت است از رفع امری که مبرم و محکم است. با این بیان، یقین، عهد و یمین همه از امور مستحکم و مبرم هستند. از این رو قرآن می فرماید: ﴿وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ‌ بَعْدَ تَوْكيدِها[2] بنا بر این نسبت نقض به یقین حقیقی می خورد نه مجازی و یا می فرماید: ﴿وَ الَّذينَ يَنْقُضُونَ‌ عَهْدَ اللَّهِ‌ مِنْ بَعْدِ ميثاقِه﴾‌[3] و یا ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ‌ ميثاقَهُمْ‌ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ[4]

الدلیل الثانی للشیخ: تمسک به هیئت لا تنقض

وقتی شک می آید یقین شکسته می شود بنا بر این معنا ندارد که امام علیه السلام بفرماید: «لا تنقض الیقین بالشک» بنا بر این ناچاریم که به سراغ معنای مجازی برویم و آن اینکه «یقین» را به معنای «متیقن» بگیریم. متیقن گاه حکم شرعی است و گاه موضوع ذی اثر است مانند زوج و زوجیت که باید آن را ادامه داد.

یلاحظ علیه: یقین به معنای خودش است ولی حکم به «لا تنقض الیقین» به این معنا است که از لحاظ اعتبار و عمل آن یقین را نادیده نگیر. یعنی عملا آثار شرعیه را بر آن یقین سابق بار کن.

توضیح ذلک: متیقن هم مانند یقین است و همان گونه که اگر شک بیاید یقین از بین می رود متیقن هم همین گونه است. اگر متیقن حکم شرعی باشد اختیار آن دست خداست که آن را تا چه زمانی نگه دارد و اگر امر خارجی است بستگی به عوامل و اسباب تکوین دارد. مثلا زید بستگی به عوامل خارجی دارد که تا کی زنده می ماند. بنا بر این باید بگوییم: مراد از «لا تنقض الیقین» یعنی یقین را اعتبارا و عملا نگه دار.

اضافه می کنیم که اگر دلیل استصحاب فقط «لا تنقض» بود ممکن بود حق با شیخ باشد ولی ما هفت روایت در حجیّت استصحاب داریم که در بعضی از آنها از کلمه ی نقض استفاده نشده است. مانند: و یتم علی الیقین، فیبی علی الیقین، و لا یعتد بالشک فی حال من الحالات، فلیمض علی یقینه ان الشک لا ینقض الیقین، الیقین لا یدخل فیه الشک.

تأیید المحقق الهمدانی لکلام الشیخ: حاج آقا رضا همدانی طبق آنچه آیت الله بروجردی می فرمود از محققین فقهاء عصر ما می باشد. او حاشیه ای بر رسائل دارد به نام «الفوائد الرضویه» او در آن حاشیه درصدد است نظر شیخ را تأیید کند و می فرماید: باید دید مراد از یقین در «لا تنقض الیقین بالشک» کدام یقین است. اگر مراد یقین سابق باشد واضح است که هرگز شکسته نمی شود بنا بر این مراد از آن، یقین فرضی در زمان شک است. یعنی هنگامی که شک می کنی، یقینی را فرض کن که باقی است و در نتیجه آن را نباید نقض کنی.

حال، آن یقینی که اقتضایش را احراز کرده ایم به یقین اعتباری نزدیک تر است. به بیان دیگر، یقین اعتباری را باید در جایی اعتبار کنیم که اقتضاء را احراز کرده باشیم ولی در جایی که اصل مقتضی احراز نشده است اعتبار یقین مشکل است.

یلاحظ علیه:

اولا: در اینجا دو یقین وجود ندارد و الف و لام در «لا تنقض الیقین» اشاره به همان یقین سابق دارد. مانند آیه ی قرآن که می فرماید: ﴿كَما أَرْسَلْنا إِلى‌ فِرْعَوْنَ‌ رَسُولاً[5] ﴿فَعَصى‌ فِرْعَوْنُ‌ الرَّسُول﴾‌[6]

ثانیا: اگر دو یقین فرض کنیم دیگر وحدت قضیه ی متیقنه با مشکوکه به هم می خورد و دیگر یک موضوع نداریم بلکه دو موضوع در کار است.

همچنین مراد از نشکستن یقین، یقین موضوعی نیست بلکه مراد یقین طریقی است و الا یقین موضوعی اثرش باقی نیست. این نکته را صاحب کفایه ذکر کرده است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo