< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیه کتمان و سؤال

بحث در آیاتی[1] [2] است که با آن بر حجیّت خبر واحد استدلال کرده اند. به آیه ی سوم رسیده ایم که آیه ی «کتمان»[3] [4] نام دارد.

﴿إِنَّ الَّذینَ یكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیناتِ وَ الْهُدى‌ مِنْ بَعْدِ ما بَینَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْكِتابِ أُولئِكَ یلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ[5]

خداوند در این آیه بر کسانی که بینات و دلائل خداوند را کتمان می کنند، بعد از آنکه خداوند آنها را برای ایشان بیان کرده است لعنت می فرستد و لعنت کنندگان نیز آنها را لعنت می فرستند.

لعنت در قرآن به معنای دوری از رحمت خداست.

شأن نزول آیه کتمان بشارت های پیغمبر اکرم (ص) در تورات و انجیل است. علامت های رسول خدا (ص) در این دو کتاب آمده بود اما در عین حال، گروهی از احبار و رهبان این بینات و هدایت های خداوند را پنهان می کردند. این در حالی بود که قبل از بعثت پیغمبر اکرم (ص) همه منتظر آمدن او بودند و به یکدیگر بشارت می دادند که پیغمبری خواهد آمد که آئین توحید را تأیید کرده و آئین شرک را باطل خواهد نمود. همان گونه که خداوند می فرماید: ﴿وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرينَ[6] یعنی به وسیله ی آمدن پیغمبر اکرم (ص) علیه مشرکان طلب پیروزی می کردند یعنی صبر کنید، پیغمبری می آید که شرک را از بنی می برد ولی وقتی آن پیغمبر آمد و او را شناختند به او کفر ورزیدند. در آیه ی دیگر می خوانیم: ﴿الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ[7]

کیفیت استدلال[8] این گونه است که اگر کتمان حرام است بالملازمة قبول هم باید واجب باشد و الا حرام بودن کتمان لغو خواهد بود.

نقول: در عین حال آیه در مقام شرایط قبول نیست که آیا یک نفر باید باشند، یا دو نفر، یا باید به حد استفاظه و یا تواتر برسند، گفتارشان مفید علم باشد یا ظن و امثال آن. آیه فقط در مقام بیان این است که کاتمان، از رحمت خداوند دور هستند. مثلا در مورد شهادت آمده است که شهادت واجب است و کتمان آن حرام همان گونه که خداوند می فرماید: ﴿وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَليمٌ[9] ولی در عین حال قول یک نفر حجت نیست و حتما باید دو نفر باشند.

این که آیه ای در مقام بیان هست یا نه را باید با تدبر و بررسی به دست آورد. مثلا آیه ی وضو در مقام بیان است و از همان ابتدا در مقام بیان کیفیت وضو است. اما آیه ی کتمان در مقام بیان حرمت کتمان می باشد ولی در مقام بیان خصوصیات و شرایط کسی که کتمان نمی کند نیست.

 

الآیة الرابعة: [10] [11] ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‌ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‌﴾[12]

همین آیه در سوره ی انبیاء آیه ی هفتم نیز آمده است ولی در آن کلمه ی «مِن» نیامده است. البته باید دید چه فلسفه ای وجود دارد که این کلمه در یک آیه آمده و در آیه ی دیگر نیامده است. در قرآن تفنن در عبارت معنا ندارد و تمامی حرف ها و کلمات آن روی حساب است.

شأن نزول آیه این است که عرب های مشرک می گفتند که پیغمبر نباید بشر باشد بلکه باید ملک باشد زیرا بشر قابلیت تماس با خداوند را ندارد. به همین دلیل به رسول خدا (ص) اشکال می کردند که تو بشری مانند ما هستی: ﴿وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي‌ فِي الْأَسْواق‌[13] قرآن در اینجا می فرماید که اگر علاقمند هستید که واقعیت را متوجه شوید از یهود و نصارا بپرسید که به شما خواهند گفت که قبل از او انبیاء و رسلی آمده است که همه انسان بودند نه ملک. اگر نبی و رسول، ملک باشد فایده ندارد زیرا باید هم جنس باشد تا بتواند الگو برای دیگران باشد.

همچنین خداوند در آیه ی بعدی می فرماید: ﴿وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ ما كانُوا خالِدينَ[14] یعنی آن انبیاء گذشته نیز جسدی خشک نبودند بلکه جسدی با روح بودند از این رو آب و غذا می خوردند و ازدواج می کردند و یک روزی هم از دنیا می رفتند.

کیفیت استدلال: [15] اگر سؤال واجب است این علامت آن است که قبول نیز واجب می باشد و الا اگر سؤال کنیم ولی به آن عمل نکنیم، سؤال کردن لغو می باشد.

اشکال به استدلال:

الاشکال الاول: [16] اگر مراد سیاق آیه باشد، منظور، احبار یهود و رهبان نصاری است. در روایات نیز آمده که مراد اهل بیت هستند. بنا بر این این آیه ارتباطی به قول زراره و محمد بن مسلم و امثال ایشان ندارد.

یلاحظ علیه: [17] این آیه را بد معنا می کنید و تصور می کنید که آیه در مقام بیان حکم تعبدی است و حال آنکه آیه در مقام بیان حکم فطری است که انسان اگر چیزی را نداند از کسی که می داند سؤال می کند. در عین حال، اگر در مورد انبیاء گذشته سؤال داشته باشد باید به سراغ احبار و رهبان برود اگر در مورد معارف دین اسلام سؤال داشته باشد باید به سراغ اهل بیت برود و اگر عوام می خواهد وظیفه ی خود را بداند باید به مفتی و مجتهد مراجعه کند.

بنا بر این آیه منحصر به احبار و رهبان و یا منحصر به ائمه نیست بلکه در هر جا مصداق خاصی دارد.

الاشکال الثانی: [18] السؤال لغایة العلم

ظاهر آیه این است که سؤال کنید تا جاهل، عالم شود و اگر نمی دانید با سؤال کردن دانا شوید. بنا بر این آیه ربطی به عمل ندارد بلکه مربوط به مسائل اعتقادی می باشد که در آن عمل وجود ندارد.

یلاحظ علیه: [19] بستگی دارد که سؤال چه سؤالی باشد. اگر سؤال از انبیاء گذشته است در آنجا غایت، علم است همچنین اگر سؤال در مورد معارف دینی باشد. اما اگر سؤال از عمل است واضح است که غایت نیز عمل است. مورد سؤال اگر جنبه ی علمی داشته باشد همان علم غایت است و اگر جنبه ی عملی داشته باشد باید عمل کنیم.

الاشکال الثالث: [20] در خبر واحد، فقط نقل مطرح است نه تفکر. راوی مانند ضبط صوت کلامی را نقل می کند و من باید بپذیرم ولی آیه ی محل بحث می گوید که راوی باید اهل نظر و اهل تفکر باشد بنا بر این اگر آیه حجت باشد در جایی حجت است که گوینده جنبه ی فکری اش در سؤالی که از او می شود مدخلیت داشته باشد. مثلا در علم کلام، اگر سؤال شونده خبره ی این فن باشد داخل در آیه است. همچنین قول مجتهد اگر عوام از او سؤال کنند. این در حالی است که بحث ما در مورد راوی است که مانند ضبط صوت چیزی را نقل می کند. بنا بر این آیه، راوی مجرد را شامل نیست بلکه کسی را شامل است که در روایت نوعی تصرف داشته باشد.

 

ان شاء الله در جلسه ی آینده این اشکال و جواب[21] آن را بررسی می کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo