< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله ی قائلین به حجیّت و عدم حجیّت خبر واحد[1]

بحث در ادله ی کسانی است که معتقد هستند خبر واحد حجت نمی باشد. دلائل قرآنی[2] و روایتی[3] آنها را بررسی کردیم. اکنون به آخرین دلیل ایشان می رسیم که تمسک به اجماع[4] [5] است.

کسی که اجماع را نقل کرده است مرحوم سید مرتضی (متولد 355 قمری و متوفای 436 در بغداد) می باشد. او معتقد است که شعار شیعه دو چیز است: لا قیاس و لا حجیة لخبر الواحد.

شیخ انصاری[6] در مقابل، می فرماید: شما ادعای اجماع بر عدم حجت می کنید و حال آنکه شاگرد شما شیخ طوسی در کتاب عدة الاصول قائل است که اصحاب ما به اخباری که در اصول اربع مائة و جوامع بعدی مانند: جامع احمد بن ابی نصر و دیگران است عمل کرده اند. حتی اگر یک نفر فتوایی می داد و بعد از او می پرسیدند که دلیل فتوای تو چیست و او یک خبر از این کتب ارائه می کرد ما بقی سکوت اختیار می کردند.

نقول: سید مرتضی نظری سیاسی داشته است زیرا مخالفین گاه به سبب اخبار آحاد که در صحیح بخاری و امثال آن بود علیه شیعه استدلال می کردند. او برای اینکه از بحث کردن با آنها راحت[7] شود ریشه که خبر واحد بوده را زده است. بنا بر این منظور او اخبار واحدی که اهل بیت نقل کرده اند و توسط تلامیذ آنها به دست او رسیده است نبوده و الا اصلا نمی توانست فتوایی صادر کند.

شیخ طوسی هم در واقع قائل نیست که هر خبر واحدی[8] حجت است بلکه می گوید: اخباری که در کتب ماست و روات آنها را نقل کرده اند حجت است. به هر حال این مسأله اختلافی است و اجماعی در کار نیست.

 

ادلة القائلین بحجة الخبر الواحد:

این گروه[9] [10] [11] نیز از کتاب الله، روایات و اجماع و دلیل عقل شواهدی را بیان کرده اند. به هر حال ما قائل هستیم که خبر واحد یک دلیل بیشتر ندارد و آن همان سیره ی عقلاء است و شارع هم آن را امضاء کرده است.

تمسک به آیات:

الآیة الاولی: تمسک به آیه‌ی نبأ [12] [13]

﴿یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‌ ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ[14]

در این آیه ﴿أَنْ تُصیبُوا﴾ به معنای «لان لا تصیبوا» می باشد.

استدلال به این آیه گاه با مفهوم وصف است و گاه با مفهوم شرط.

استدلال با مفهوم وصف این است که روی «فاسق» تکیه شده است و معنای آن این است که خبر غیر فاسق احتیاج به تبین نداد. همان گونه که «اکرم العالم» به معنای این است که «جاهل» را اکرام نکن.

شیخ انصاری قائل است که این استدلال صحیح نمی باشد[15] .

توضیح اینکه: قیود بر پنج قسم است:

    1. القید الزائد: الانسان الضاحک ناطق. ضاحک قید زائد است زیرا انسان است که ناطق می باشد.

    2. القید التوضیحی: ﴿وَ لا تُکرِهُوا فَتَیاتِکمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً[16] واضح است که اکراه در جایی است که خواستار پاکدامنی باشند و الا اکراه معنا ندارد. بنا بر این ﴿إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ قید توضیحی است.

    3. القید الغالبی: زنی که شوهرش می میمیرد و یا طلاق می دهد و دختری دارد و با مرد دیگری ازدواج می کند اگر مرد با مادر دخول کند دختری که همراه مادر است بر او حرام می شود و به او «ربیبة» می گویند. ﴿رَبائِبُکمُ اللاَّتی‌ فی‌ حُجُورِکمْ مِنْ نِسائِکمُ اللاَّتی‌ دَخَلْتُمْ بِهِنَّ[17] قید ﴿فی‌ حُجُورِکمْ﴾ غالبی است زیرا غالبا زن ها اگر دختر داشته باشند و ازدواج کنند دختر را با خودشان به منزل شوهر دوم می آورد و الا اگر ربیبه در خانه شوهر هم نباشد باز بر او حرام می باشد.

    4. القید الاحترازی: قیدی است که اگر قید باشد، شخص حکم وجود دارد ولی اگر برود، شخص حکم هم می رود ولی ممکن است صنف حکم باقی بماند. ﴿وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداء[18] یعنی هنگام قرض گرفتن دو مرد شهادت دهند. اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن هم می شود. بنا بر این اگر دو مرد بروند، شخص حکم می رود ولی صنف حکم باقی است و یک مرد و دو زن جایگزین آن می شود.

    5. القید المفهومی: اگر این قید هست شخص و صنف حکم هست و الا اگر برود، هم شخص می رود و هم صنف. (باید دقت داشت که این قید با قید قبلی با هم خلط نشود)

در ما نحن فیه «فاسق» قید احترازی است. یعنی اگر «فاسق» برود شخص حکم که تبین است می رود ولی اینکه آیا اصل تبین هم می رود مشخص نیست. از این رو شاید در عادل هم تبین لازم باشد. این قید، از تبین در مورد عادل، ساکت است شاید تبین در عادل لازم باشد و شاید هم نباشد.

البیان الثانی:[19] شیخ انصاری بیان دیگری دارد و در واقع می خواهد ثابت کند که قید مزبور مفهومی است نه احترازی و می فرماید: «نبأ الفاسق» یک خصوصیت ذاتی دارد و یک خصوصیت عرضی. خصوصیت ذاتی آن این است که خبر واحد است. خصوصیت عرضی آن این است که خبر فاسق است. اگر موضوع، «خبر الواحد» بود پس چرا قرآن روی وصف عرضی که «خبر الفاسق» است تکیه کرده است. این بیانگر آن است که میزان، فسق است نه خبر واحد بودن آن. بنا بر این قید، مفهومی می باشد.

نقول: [20] این کلام صحیح است ولی شاید وجه دیگری در کار باشد که قرآن روی عرضی تکیه کرده است و آن اینکه ممکن است میزان «فسق» نباشد بلکه بر عرضی تکیه شده است یا ولید که آورنده ی خبر است فرد فاسقی بوده است.

طبرسی در اینجا در شأن نزول آیه اشتباهی دارد و آن اینکه می گوید: بنی المصطلق می خواستند زکات دهند و پیغمبر اکرم (ص) ولید را فرستاد تا زکات را جمع کند. آنها به استقبال او آمدند و ولید از آنجا که در زمان جاهلیت با آنها اختلافی داشت تصور کرد که آنها آمده اند تا او را بکشند لذا ترسید و نزد رسول خدا (ص) آمد و خبر داد که آنها از دین خارج شده اند و نزدیک بود من را بکشند.

طبرسی می گوید: رسول خدا (ص) غضبناک شد و آماده شد با آنها بجنگد. این کلام صحیح نیست زیرا رسول خدا (ص) هرگز به سبب خبر یک نفر ارتشی را برای جنگ نمی فرستاد. بنا بر این تتمه ی کلام طبرسی صحیح نیست.

در کتب ما دو دسته از اخبار غالبا مخدوش است یکی از آنها ثواب الاعمال است که غالبا صحیح نیست. گفته شده است که مردم به سراغ سیره ی ابن هشام رفته بودند و افرادی یک سری از این ثواب های خواندن سور قرآن را جعل کردند که مردم به سراغ قرآن بیایند. دیگر اخبار وارده در مورد شأن نزول هاست.

اصلاح یک اشتباه: در جلسه ی گذشته اشتباها الحسن بن محمد را پدر شیخ طوسی معرفی کردیم و حال آنکه او پسر شیخ طوسی می باشد. پسر شیخ طوسی در سال 515 فوت کرده است.

 

بحث اخلاقی:

امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: النَّاسُ مِنْ خَوْفِ الذُّلِّ مُتَعَجِّلُوا الذُّل[21]

یعنی مردم از ترس اینکه خوار و ذلیل نشوند، کارهای ذلیلانه ای انجام می دهند.

انسان باید اعتماد به نفس داشته باشند البته نه اعتماد به نفس غربی ها که افراد بدون استمداد از خدا بر خود تکیه می کنند. خداوند که این تکالیف را به ما داده است قطعا در ما استعدادهایی قرار داده است و الا آن تکالیف را از ما نمی خواست.

انسان در هر مقام و موقعیتی است باید مقام خود را حفظ کند و مبادا از اینکه علیه او حرف و سخنی بگویند کاری انجام دهد که دون شأن اوست.

آیت الله بروجردی در ششم شوال سکته ی قلبی کرد و پزشکی از فرانسه به بالین آنها آمد. او فرمود: اتاق من تمیز نیست و اگر او من را که رئیس مسلمین هستم را ببیند ممکن است تصور نادرستی از من در ذهنش مجسم شود. لذا ابتدا اتاق را تمیز کردند و بعد اجازه داد که پزشک وارد شود.

امام قدس سره نقل می کرد که یک روز آیت الله بروجردی منزل ما آمد و من از قبل پرتقال را برایش پوست کرده بودم. او پرتقال را میل کرد و تخم آن را در دستش نگه داشت و روی ظرف نگذاشت مبادا از اینکه کسی ببیند و خوشش نیاید.

در روایت آمده است که آن کسی که امام رضا علیه السلام را از مدینه به خراسان می برد می گوید: ما رأیت ابا الحسن تفل ابدا. یعنی هرگز ندیدم که حضرت آب دهان بیرون بریزد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo