< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بدعت

بحث ما به مسأله ی بدعت منتهی شد از این رو تصمیم گرفتیم درباره ی آن بحث کنیم.

بدعت در لغت: البدعة احداث ما لم یکن له من قبل مثال.

یعنی انسان کاری را انجام دهد که قبلا نمونه نداشته است. مثلا الآن صنایعی را ابتکار می کنند در حالی که در قبل نبوده به آن بدعت می گویند که همان کار نو می باشد.

خداوند نیز ﴿بَديعُ‌ السَّماواتِ‌ وَ الْأَرْضِ[1] است یعنی آسمان ها و زمین را آفریده در حالی که قبلا برای آنها نمونه ای وجود نداشته است.

حتی رسول خدا (ص) می فرماید: ﴿ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ‌ الرُّسُلِ[2] یعنی من رسولی نیستم که حالت سابقه نداشته باشد به این معنا که قبل از من نیز رسولانی بوده اند.

خلاصه اینکه بدعت در لغت عرب به معنای نو آوری است چه کار خوبی باشد یا نباشد.

بدعت در اصطلاح: بدعت در کلام و فقه عبارت است از: «ادخال ما لیس من الدین فی الدین». گاه یک کلمه اضافه می کنند و می گویند: «ادخال ما لم یُعلم من الدین فی الدین». این تعریف دوم اعم است زیرا گاه فرد می داند که فلان چیز جزء دین نیست ولی آن را در دین داخل می کند ولی این تعریف می گوید که حتی اگر نداند جزء دین است هم اگر وارد دین کند بدعت است.

به نظر ما این تفسیر اشکالی دارد و آن اینکه بدعت همیشه در افزودن نیست و گاه در کم کردن و نقص می باشد. یعنی گاه کسانی هستند که از دین چیزی را کم می کنند. مثلا برخی از خلفاء حج تمتع و یا متعه را از دین حذف کرده اند. به همین دلیل ما تعریف دیگری ارائه می کنیم: «البدعة التصرف فی الدین عقیدة و شریعة بالزیادة و النقص».

مرکز بدعت گاه معارف و عقیده است و گاه شریعت و عمل است چه از باب زیاده باشد یا نقص.

مرحله ی دوم در بدعت اصطلاحی این است که بدعت باید در محدودۀ دین باشد. از این رو اگر کسی نوآوری کند ولی مربوط به دین نباشد نام آن را بدعت اصطلاحی نمی گذارند چه کار خوبی و حلال باشد و یا کاری حرام.

مثلا بازی های کامپیوتری در سابق وجود نداشته است. اینها نوعی بدعت است ولی ارتباطی به دین ندارد. همچنین است ساختن ساختمان های بیست طبقه و مانند آن که سابقا وجود نداشته است. اختلاط زن و مرد هم نوعی بدعت حرام است ولی آن را به پای دین نمی نویسند.

در تاریخ آمده است که بعد رحلت رسول خدا (ص) اولین بدعتی که در میان صحابه رخ داد، جدا کردن سبوس از آرد بود. داد عده ای بلند شد که این کار بدعت است و حال آنکه کسی که این کار می کرد آن را به دین نسبت نمی داد.

مرحله ی سوم در بدعت اصطلاحی این است که هنگامی که کسی چیزی را به دین استناد دهد، اگر در دین مدرکی صحیح در آن موضوع باشد یا عمومی بر آن دلالت کند، به آن بدعت نمی گویند. بدعت چیزی است که دلیلی بر وجود آن در شریعت وجود نداشته باشد.

گاه در شریعت اصل خصوصی در مورد یک چیز وجود دارد مانند روزه. گاه اصل خصوصی در مورد چیزی وجود ندارد ولی عامّی در دین وجود دارد که آن را شامل می شود. این گونه کارها بدعت نیست.

امروزه سلاح هایی اختراع می شود که سبب تقویت جیش اسلامی و دور کردن شر دشمن است این گونه کارها بدعت نیست و حتی می توان آن را به دین نسبت داد. زیرا هرچند خصوص حکم این سلاح در قرآن نیست ولی عموم آن در قرآن است: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ‌ وَ عَدُوَّكُمْ[3] بر همین اساس کشتی هایی که امروزه می سازند اگر جنبه ی دفاعی داشته باشد می توان آن را به شرع نسبت داد.

مثالی دیگر: در ایام میلاد پیغمبر اکرم (ص) جشن گرفته می شود. سعودی ها این کار را نوعی بدعت می دانند و در رسانه ها به شکل وسیعی اعلام می کنند و قائل هستند که صحابه چنین کاری نمی کردند.

ما در پاسخ از ایشان می پرسیم که این عملی که انجام می دهیم ناشی از بغض نبی است یا حب نبی؟ واضح است که ما در این جشن ها اشعار و آیاتی و روایاتی که در مورد رسول خدا (ص) وارد شده است می خوانیم و مجالس ما هم زن و مرد با هم مختلط نیستند. این کار مورد تأیید قرآن است آنجا که می فرماید: ﴿قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‌ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ[4]

بنا بر این این نوع جشن و سرورها با عموم آیات قرآن سازگار است هرچند امر به خصوص در این مورد در قرآن نیامده است. وهابی ها تصور می کنند که هر چیزی باید اصل بالخصوص داشته باشد و حال اینکه اصل بالعموم هم کافی است.

همچنین خداوند در سوره ی انشراح در مورد رسول خدا (ص) می فرماید: ﴿وَ رَفَعْنا لَكَ‌ ذِكْرَكَ‌[5] یعنی نام تو را بلند آوازه کردیم (و به همین دلیل در پنج وقت بانگ «اشهد ان محمدا رسول الله» شنیده می شود. واضح است که جشن هایی که می گیریم همه مجسم کردن آیه ی فوق است.

همچنین اگر ضریح رسول خدا (ص) و در و دیوار حرم ها را می بوسیم هرچند امر بالخصوص ندارد ولی امر بالعموم دارد و ریشه ی قرآنی و روایی دارد. ما از آنجا که دستمان به خود رسول خدا (ص) نمی رسد این در و دیوار و ضریح را که منسوب به حضرت است را می بوسیم. همان گونه که جلد قرآن را می بوسیم زیرا با قرآن نسبتی پیدا کرده است و الا اگر جدا بود ارزشی نداشت.

مرحله ی آخر در بدعت این است که در تعریف بدعت، بدعت گزاری شده است و می گویند: بدعت چیزی است که در سه قرن اول نباشد. در آن سه قرن هر چه بوده درست است و بدعت نیست ولی از آن به بعد هر چه باشد بدعت است. این سخن را ابن تیمیه و طرفداران او می زنند و در دلیل آن می گویند: زیرا رسول خدا (ص) فرمود: خیر القرون قرنی، ثم الذین یلونهم، ثم الذین یلونهم. اهل سنت، «قرن» را به معنای صد سال می گویند از این رو از حدیث فوق سه صد سال را استنباط می کنند و قائل هستند که تمامی کسانی که در آن سه قرن کارهای نوئی انجام داده اند کارشان بدعت نبوده است گویا کل افرادی که در این دوره بودند همه مانند ملک و فرشته، پاک و معصوم بوده اند.

نقول: خود این تعریف یک نوع بدعت در تفسیر بدعت است زیرا:

اولا قرن به معنای صد سال نیست. قرن در واقع به معنای زمانه است و از این رو هر نسلی یک قرن محسوب می شود. «قرون» در قرآن نیز به معنای نسل ها می باشد.

ثانیا: حدیث فوق با تاریخ قطعی مخالفت دارد. رسول خدا (ص) ده سال در مکه و سیزده سال در مدینه بوده است که باید دید وقتی رسول خدا (ص) می فرماید: خیر القرون قرنی، آیا از نظر عقائد می فرماید یعنی عقائد در آن زمان دست نخورده بود. این در حالی است که بعد از رسول خدا (ص) مکتب های کلامی ضد هم پیدا شده. اولین مکتب، مکتب خوارج بود که در سال چهل به وجود آمد. بعد مکتب مرجئه بود که در مورد آنها می گویند: «قدّموا الایمان و اخّروا العمل» بعد مکتب معتزله در سال 105پدید آمد، بعد کرامیه که مجسمه هستند به وجود آمدند.

اگر مراد از «خیر القرون قرنی» یعنی در آن زمان بین مسلمانان صلح و صفا بوده این نیز صحیح نیست زیرا در صد سال اول همواره خونریزی بوده است. بر همین اساس خلیفه ی دوم و سوم را می کشند و بعد امیر مؤمنان علی علیه السلام را به شهادت می رسانند. بعد خلفاء بنی امیه تا سه روز مدینه را تصاحب کرده و به دخترها تجاوز کردند و این واقعه به قصة الحرة معروف است. کربلای امام حسین علیه السلام در سنه ی شصت بوده است. بعد عبد الملک بن مروان، حجاج بن یوسف را بر مردم مسلط کرد و او هنگامی که مرد شانزده هزار زندانی بدون سقف داشت. بنا بر این صلح و صفایی در کار نبوده است. از این رو، حدیث مزبور هم نمی تواند محتوای مطابق واقع داشته باشد.

این حدیث جعل شده است تا اعمال ضد انسانی امویان و عباسیان را مشروع جلوه دهند.

آخرین نکته این است که شهید ثانی در لمعه در اول کتاب بیع بدعت را تقسیم به بدعت حسنه و بدعت محرمه تقسیم می کند.

این تقسیم صحیح نیست و بدعت به معنای واقعی همواره محرم و قبیح است. این تعبیر از عمر بن خطاب است که وقتی خواست نماز نوافل را به جماعت بخوانند و أُبَیّ بن کعب آن را با جماعت خواند، او گفت: هذه بدعة حسنة. این تعبیر از باب تناقض صدر و ذیل است زیرا اگر حسن باشد بدعت نیست و اگر بدعت باشد دیگر حسنه نیست. بنا بر این اینکه شهید ثانی قائل است که بدعت احکام خمسه دارد یک لغزشی از ایشان محسوب می شود.

آنچه گفتیم بحثی اجمالی در بحث بدعت است و برای تفصیل آن باید به کتب دیگر مراجعه کرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo