< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیّت عقل

المقام الثانی: فی حجیة العقل فی مجالات خاصة

گفتیم شیخ انصاری در این مباحث فقط احکام قطع را بیان کرده است و حال آنکه مناسب بود علاوه بر آن حجیّت عقل را هم بحث می کرد. شیخ انصاری فقط بحث قطع حاصل از دلیل عقل را بحث کرده است و حال آنکه این مقدار کافی نیست.

این مقام، حاوی بحث های مهمی است زیرا ادله ی ما عبارتند از: کتاب و سنت و اجماع و عقل و حال آنکه علماء از آنجا که حجیّت عقل را مسلم فرض کرده اند دیگر بحث نکرده اند که عقل در چه مواردی حجت است و در چه مواردی نیست. این در حالی است که حجیّت عقل در همه جا وجود ندارد و محدوده ای برای خود دارد.

مرحوم ابن ادریس در کتاب سرائر می فرماید: ادله ی فقهی ما سه تاست: کتاب و سنت و اجماع. اگر این سه تا نشد، نوبت به عقل می رسد و عقل هم برای ما حجت است. در مقابل شیعه، اهل سنت ادله ی فراوانی دارند که قیاس و استحسان و سدّ ذرایع و فتح ذرایع و مواردی از این قبیل هم در میان آنها وجود دارد.

المطلب الاول: ادله ی فقه چهار تاست که عبارتند از: کتاب و سنت و اجماع و عقل.

المطلب الثانی: ائمه ی اهل بیت بر حجیّت عقل تأکید دارند. مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی بابی تحت عنوان کتاب العقل و الجهل دارد و روایات فراوانی در حجیّت عقل آورده است از جمله اینکه می فرماید:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: حُجَّةُ اللَّهِ‌ عَلَى‌ الْعِبَادِ النَّبِيُ‌ (که حجت ظاهری است) وَ الْحُجَّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ اللَّهِ الْعَقْلُ.[1]

 

دیگر اینکه امام کاظم علیه السلام در روایت بسیار مفصلی خطاب به هشام بن سالم می فرماید: يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى‌ النَّاسِ‌ حُجَّتَيْنِ‌ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول‌...[2]

امام قدس سره روایت هشام را مستقلا در رساله ای بحث کرده است و البته روایت را به آخر نرسانده است. این روایت می گوید: عقل هم برای خود سربازانی دارد و جهل هم برای خودش سربازان مخصوص خود را دارد.

 

همچنین در روایات آمده است که انبیاء آمده اند که عقل مردم را بالاتر ببرند از این رو عقل هر نبی باید بالاتر از عقول امت او باشد.

بنا بر این اینکه مسلمانان را گاه به جمود و این گونه صفات متهم می کنند افترای نادرستی است.

 

المطلب الثالث: ادراکات عقلیه

ادراکات بر دو قسم است: مستقله و غیر مستقله

اگر عقل هم صغری را درک کند و هم کبری را به آن ادراکات مستقله می گویند. قهرا قیاس در این مورد بتمامه در محکمه ی عقل انجام می شود. مانند: الظلم قبیح و صدور القبیح من الحکیم قبیح. همچنین: العدل حَسَن و عدل را باید ایجاد کرد و امثال آن مانند: جزاء الاحسان بالاحسان و اینکه پیمان شکنی بد است و عمل به پیمان نیک می باشد.

البته بعدا توضیح می دهیم که این عقل، مخصوص بشر است یا مربوط به هر موجود که عالم و قادر مختار باشد و خواهیم گفت که مخصوص بشر نیست و احکامی کلی است و در آن بین ممکن و واجب فرقی نیست.

همچنین خواهیم گفت که تمام مسائل حسن و قبح غالبا مخصوص به بشر نیست بلکه برای شناسایی افعال خدا می باشد. بین ما و اشاعره که آنها منکر حسن و قبح هستند و ما مثبت آن، بیشتر برای درک افعال خدا بحث هایی مطرح می شود.

اما اگر صغری را شرع بگوید و کبری را عقل بگوید آن را غیر مستقلات عقلیه می گویند: مثلا شرع می گوید: الوضوء مقدمة للواجب و عقل می گوید: مقدمة الواجب واجب. این را باب ملازمات می گویند که بحث های مفصلی در آن مطرح است مانند: ملازمه بین وجوب شیء و مقدمه اش و ملازمه بین حرمت شیء و حرمت مقدمه و ملازمه در باب مفاهیم و موارد دیگر.

علم اصول ما از قبیل دوم می باشد که همان غیر مستقلات عقلیه است.

 

المطلب الرابع: مقدار ملازمه

اشاعره معتقد به این هستند که در باب معارف که همان مستقلات عقلیه است عقل نمی تواند صغری را درک کند و قائل هستند که عقل، قدرت درک صغری را ندارد. حسن و قبح افعال مربوط به شرع است و عقل در این مورد کاره ای نیست. نتیجه اینکه کبری هم سالبه به انتفاء موضوع می باشد. آنها بیانات و ادله ای دارند که در علم کلام مذکور است.

اما در غیر مستقلات عقلیه قائل به ملازمه هستند از این رو اشاعره در علم اصول می گویند که مقدمه ی واجب واجب است و بین اراده ی وجوب مقدمه و اراده ی وجوب ذی المقدمه ملازمه است.

امامیه، هم مستقلات عقلیه را قبول دارند و قائل هستند که عقل، هم صغری را درک می کند و هم کبری را و هم غیر مستقلات عقلیه که اکثرا قائل هستند که اگر مولی صغری را بگوید، کبری را عقل می تواند درک کند.

اما اخباری ها مطلقا ملازمه را منکر هستند هم در باب معارف (مستقلات عقلیه) و هم در باب ملازمات (غیر مستقلات عقلیه) درک عقل را انکار می کنند.

 

المطلب الخامس: ما هو ملاکات الحسن و القبح

بین معتزله و امامیه و اشاعره بحث های بسیاری در این مورد وجود دارد. البته بحث مهم در اینجا بین امامیه و اشاعره است و این بحث است که غالب اهل سنت و اشاعره را از امامیه جدا می کند. ما در سابق کتابی تحت عنوان «الحسن و القبح العقلیان» نوشتیم و آن را برای یکی از علماء مکه که با او ارتباط داشتیم فرستادیم و او از اینکه عقل می تواند حسن و قبح را درک کند بسیار تعجب کرده بود.

اشاعره و اهل سنت این ملاکات را سه تا می دانند که دو تا را می پذیرند و سومی را رد می کنند و آن اینکه:

    1. مراد از حسن الافعال، کمال و نقص باشد یعنی عقل کمال و نقص فعل را درک می کند. مثلا علم، کمال است و جهل، نقص می باشد. همچنین احسان، کمال است و بخل، نقص می باشد.

    2. همچنین اگر مراد از حسن و قبح، ملائمة الفعل للغرض و مخالفة الفعل للغرض باشد آن هم صحیح است. کاری که موافق غرض انسان است حسن است و کاری که مخالف غرض انسان است قبیح می باشد. (قوشجی در کتاب خود در شرح تجرید الاعتقاد خواجه این مطالب را دارد و کتاب مزبور در مورد کلام اشعری است. این کتاب سابقا در قم، کتاب درسی بود. همچنین است کتاب ایجی به نام المواقف).

    3. اما سومی این است که حسن، به معنای مدح باشد و قبح به معنای ذم باشد و حسن به معنای ثواب و قبح به معنای عقاب باشد. اشاعره قائل هستند که عقل اینها را درک نمی کند و نمی داند کدام فعل مستحق مدح و ثواب است و کدام فعل مستحق ذم و عقاب می باشد.

نقول: اصلا ملاک اولی و دومی اصلا محل بحث نیست و فقط سومی محل بحث است که در آن ثواب و عقاب هم مطرح نیست و فقط مدح و ذم مورد بحث می باشد و آن هم برای شناسایی افعال خداست یعنی آیا قبح عقاب بلا بیان صحیح است یا نه و آیا ارسال رسل بر خدا لازم است یا نه.

البته خواهیم گفت که اگر کسی قائل به حسن و قبح افعال نباشد هیچ معرفتی از معارف را نمی تواند ثابت کند و تمامی معارف زیر سؤال می رود مثلا لزوم بعثت انبیاء و لزوم رؤیت معجزه و لزوم المعرفة و غیره همه بدون دلیل خواهند ماند. عجیب است که اشعری این مورد را انکار می کند و از آن طرف یک سری از معارف را ثابت می کند.

علت آن این است که از تمامی افراد بشر اگر بپرسیم که پیمان شکنی چه حکمی دارد می گوید مذموم است است و عمل به پیمان ممدوح می باشد.

 

المطلب السادس: ینقسم العقل الی عقل نظری و عقل عملی.

در واقع یک عقل بیشتر وجود ندارد منتها، مدرکات آن گاهی نظری است و گاه عملی. مدرکات عقل گاه نظری است مانند اینکه عدل حسن است و ظلم قبیح می باشد. یا کلُّ ممکنٍ مرکب من وجود و ماهیة.

گاه چیزی را درک می کند که عملی است و در زندگی برای ما مفید است. مثلا سه زاویه ی مثلث برابر با دو زاویه ی قائمه می باشد.

مدرکات فلسفی همه از باب مدرکات نظری می باشد. اما اخلاق، فقه و امثال آن از باب مدرکات عملی می باشند.

به بیان دیگر: گاه می گوییم: یجب ان یُعلم، و گاه می گوییم: یجب ان یُعمل. اولی عقل نظری است و دومی عقل عملی که یعنی عقل باید در مجتمع حاکم باشد.

 

ان شاء الله در جلسه ی آینده به سراغ مقدمه ی هفتم و ادامه ی بحث می رویم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo