< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

95/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفهوم لقب

ما گاه در اصول چیزهایی را بیان می کنیم ولی وقتی به فقه می رسیم خلاف آن را می گوییم. بنا بر این غالبا می گویند که لقب، مفهوم ندارد ولی این قاعده، غالبی است و گاه در فقه مشاهده می کنیم که لقب مفهوم دارد.

گاه افرادی مانند سید علی قزوینی قائل هستند که لقب منحصر است به چیزهایی که موضوع واقع می شود مانند: ﴿الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني‌ فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ[1]

اگر این قول را قبول کنیم دایره ی مفهوم لقب بسیار محدود می شود و منحصر می شود به مواردی مانند: «المسیح رسول الله»، «السارق و السارقة» و مانند آن. البته ظاهر لقب با کلام ایشان مناسب است. با این قول، قیودی مانند زمان و مکان و حالات اگر در کلام باشد تحت مفهوم وصف قرار می گیرد. همچنین می توان گفت: که مفهوم وصف به معنای وصف نحوی است و اما قیود همه داخل در لقب باشد.

به هر حال، در مباحثه ای که علماء با هم دارند، قیود غالبا جزو مفهوم لقب است. برای این کار می توان به کتاب قوانین، فصول (شیخ عبد الرحیم) و حواشی آنها مراجعه کرد که آیا قیود لازمه مانند زمان و مکان و حال و تمییز داخل در مفهوم وصف است و مفهوم وصف معنای اعم دارد یا اینکه داخل در مفهوم لقب می باشد.

به هر حال، گفتیم که معنای لقب این است که حکمی برای موضوعی ثابت است یا فلان حکم برای آن موضوع در فلان مکان ثابت است و اما غیر آن مکان را نه نفی می کند و نه اثبات. مثلا: «اکرم زیدا فی الدار» به معنای این است که وجوب اکرام در خانه می باشد اما اینکه در خارج از خانه نیز وجوب اکرامی هست یا نه، از آن ساکت است.

اما وقتی علماء به فقه می رسند گاه به مفهوم لقب نیز استدلال می کنند. این علامت آن است که مسأله ضابطه ی کلی ندارد و باید موارد را مستقلا بسنجیم و به قرائن دقت کنیم. شاید از آن بتوان به ضابطه ای رسید. ما اکنون به مواردی در فقه اشاره می کنیم:

مورد اول: شیخ انصاری در مکاسب به دلیل «لَا بَأْسَ بِتَمَاثِيلِ‌ الشَّجَرِ»[2] تمسک می کند و قائل می شود که کشیدن تمثال و مجسمه ی حیوان که ذی روح است اشکال دارد.

مورد دوم: در خیار حیوان می گویند: «ففی الحیوان کله شرط ثلاثة ایام للمشتری» که می گویند که در فروش حیوان، خیار مال مشتری است ولی بایع دارای خیار نمی باشد. البته در بعضی از روایات تعبیر به «صاحب الحیوان» شده است که می گویند مراد از آنها مشتری است نه بایع. به هر حال، مشتری در اینجا از مفهوم فهمیده می شود. البته در اینجا قرینه وجود دارد و آن اینکه امام علیه السلام در مقام بیان است و از اینکه حکم مشتری را می گوید نه حکم بایع را فهمیده می شود که خیار مخصوص مشتری است.

مورد سوم: ان امیر المؤمنین قال: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَهَى أَنْ يُكَفَّنَ‌ الرِّجَالُ‌ فِي ثِيَابِ الْحَرِير.[3] یعنی کفن مردها نباید از حریر باشد. در اینجا لفظ «رجال» مفهوم دارد یعنی اگر زن بمیرد می تواند کفنش از حریر باشد.

مورد چهارم: يَجُوزُ لِلْمَرِيضِ‌ أَنْ‌ يَقْرَأَ فِي الْفَرِيضَةِ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ وَحْدَهَا.[4] این علامت آن است که این حکم مخصوص مریض است نه سالم. بنا بر این مریض مفهوم دارد.

تمامی موارد فوق که به مفهوم آن تمسک شده است از باب مفهوم لقب است و در تمامی آنها لقب، موضوع واقع شده است. بنا بر این فقیه باید قرائن موجود را مطالعه کند و نمی توان به شکل قاعده ی کلی گفت که لقب مفهوم ندارد.

 

الفصل السادس: مفهوم العدد

در اینجا نیز باید قرائن را در نظر گرفت. عدد دارای حالات چهار گانه است:

    1. گاه عدد نسبت به نقیصه و زیاده لا بشرط است. چنین عددی مفهوم ندارد مانند: ﴿إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعينَ‌ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُم﴾‌ بنا بر این آنچه از بعضی مفسرین نقل شده است که اگر رسول خدا (ص) هفتاد و یک بار استغفار می کرد از او پذیرفته می شود سخن بسیار سخیفی است. زیرا در فیاض بودن خداوند و نَفَس رسول خدا (ص) شکی نیست و سخن در لایق نبودن آن افراد است. این مانند همان است که ما در محاورات خود می گوییم: صد بار این نکته را به تو تذکر دادم.

    2. گاه هم نسبت به نقیصه بشرط لا است و هم نسبت به زیاده. مثلا می گویند: «صلاة الظهر اربع رکعات» یعنی نه باید کمتر از آن باشد و نه زیادتر. چنین عددی دارای مفهوم است.

    3. گاه نسبت به جانب نقیصه بشرط لا است یعنی نباید کمتر از آن شود ولی نسبت به زیادی لا بشرط است. مثلا کر: سه وجب و نیم در سه وجب و نیم و سه وجب و نیم است. بنا بر این هرگز نباید از این مقدار کمتر باشد ولی زیادتر از آن مانعی ندارد.

    4. گاه عکس فوق است یعنی نسبت به زیاده حساس است ولی نسبت به نقیصه حساس نیست. مثلا زن حائضی هست که عادتش هفت روز است ولی خون از هفت روز تجاوز کرد. در اینجا اگر کمتر از عشره شد همه حیض است ولی اگر از عشره رد شد از هفت به بالا همه استحاضه است. این سه روز را ایام استظهار می گویند. یعنی زن هم باید اعمال استحاضه را انجام دهد و هم اعمال حیض را. یعنی تروک حیض را ترک کند و واجبات استحاضه را انجام دهد.

حال به سراغ چند آیه می رویم و وضع عدد را در آنها بررسی می کنیم:

آیه ی اول: ﴿الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني‌ فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ[5]

این از باب نوع دوم است که در مورد نقیصه و زیاده بشرط لا است. به همین دلیل امیر مؤمنان علی علیه السلام دستور داد که ولید بن عقبه را که در ماه رمضان شراب خورده بود صد و بیست ضربه شلاق بزنند. البته او برادر رضاعی عثمان بود و کسی جرأت نمی کرد او را شلاق بزند. وقتی از صد تا شلاق بیشتر شد، ولید اعتراض کرد که چرا از صد تا بیشتر می زنی؟ این علامت آن بود که آیه ی فوق مفهوم داشته است. که امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود مقدار بیشتر به سبب شکستن حرمت ماه رمضان بوده است.

آیه ی دوم: ﴿وَ الَّذينَ يَرْمُونَ‌ الْمُحْصَناتِ‌ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانينَ جَلْدَةً[6]

در مورد چهار شاهد، نسبت به نقیصه بشرط لا است یعنی کمتر از آن نباید باشد اما نسبت به زیاده حساس نیست و اگر پنج بار شهادت دهد اشکال ندارد.

اما در مورد 80 تازیانه، نسبت به نقیصه و زیاده هر دو حساس است.

آیه ی سوم: ﴿وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ‌ مِنْ‌ رِجالِكُم‌[7]

این نسبت به نقیصه حساس است یعنی کمتر از دو نباید باشد ولی نسبت به زیاده حساس نیست.

فروعات و تطبیقات:

فرع اول: در فقه آمده است که: «لا یفسد الصوم ما یصل الی الجوف بغیر الحلق من منافذ البدن المعلومة عمدا غیر الحقنة بالمایع لصدق اسم الصوم معه شرعا و حصر الباقر علیه السلام: لَا يَضُرُّ الصَّائِمَ‌ مَا صَنَعَ‌ إِذَا اجْتَنَبَ ثَلَاثَ خِصَالٍ الطَّعَامَ وَ الشَّرَابَ وَ النِّسَاءَ وَ الِارْتِمَاسَ فِي الْمَاءِ.»[8] (البته حضرت، طعام و شراب را یکی گرفته است.)

آیا عدد سه مفهوم دارد و حال آنکه مفسدات صوم نه تا است؟ از این رو علماء گاه بسیار کوشش کرده اند که ما بقی را نیز داخل در این سه چهار مورد کنند.

فرع دوم: اگر کسی قضای حاجت کند و دسترسی به آب نداشته باشد باید از حجر استفاده کند. در روایت از ثلاثة احجار استفاده شده است. بنا بر این باید از سه سنگ جداگانه استفاده شود (نه از سه جانب یک سنگ مگر اینکه الغاء خصوصیت کنیم.)

فرع سوم: کسی که جنب است نباید بیش از هفت آیه بخواند و در روایت آمده است: عن سماعة قال: سَأَلْتُهُ ع عَنِ الْجُنُبِ‌ هَلْ‌ يَقْرَأُ الْقُرْآنَ قَالَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَبْعِ آيَات[9]

عدد هفت نسبت به زیادی حساسیت دارد ولی نسبت به نقیصه ندارد.

فرع چهارم: یسقط خیار الحیوان بانقضاء المدة و هی ثلاثة ایام.

بعضی می گویند که سه روز میزان است و روز آخر اگر شب شود، دیگر زمان تمام شده است.

فرع پنجم: انسان باید در نماز، پیشانی را بر خاک بگذارد و اما در مورد بینی بسیاری احتیاط می کنند. اما روایت می گوید: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ السُّجُودُ عَلَى‌ سَبْعَةِ أَعْظُم‌[10]

اگر بینی واجب باشد باید ثمانیة اعظم باشد. بنا بر این مالیدن بینی بر خاک مستحب است نه واجب.

فرع ششم: در مورد نماز جمعه در روایت آمده است: كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‌ لَا تَكُونُ الْخُطْبَةُ وَ الْجُمُعَةُ وَ صَلَاةُ رَكْعَتَيْنِ‌ عَلَى أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةِ رَهْطٍ الْإِمَامِ وَ أَرْبَعَةٍ.[11]

خمسه در این روایت نسبت به نقیصه بشرط لا است ولی اگر بیشتر از آن باشد مانعی ندارد.

تم الکلام فی المفاهیم

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد به سراغ عام و خاص می رویم که مقصد رابع است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo