< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

95/11/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفهوم حصر و لقب

بحث در مورد کلمه ی «بل»[1] [2] می باشد. گفتیم این کلمه گاه ابتدائیه است و گاه عاطفه می باشد که خود بر دو قسم است: گاه در کلام موجبه است چه انشائیه باشد و چه اخباریه و گاه در کلام نافیه می باشد. اگر در کلام موجبه باشد ما بعد خود را به ما قبل منتقل می کند مانند: «اضرب زیدا بل عمروا» و اگر در کلام نافیه باشد ضد[3] خود را نقل می کند: مانند «ما جائنی زید بل عمرو»

محقق خراسانی در اینجا قائل است که سه[4] صورت وجود دارد که فقط در سومی افاده ی حصر می کند:

مورد اول «بل» ابتدائیه است مانند: ﴿بَلْ‌ تُؤْثِرُونَ‌ الْحَياةَ الدُّنْيا[5] این مورد، دلالت بر حصر نمی کند.

مورد دوم جایی است که متکلم از روی غفلت چیزی را گفته و بعد با «بل» آن را اصلاح می کند مانند: «جائنی زید بل عمرو»

مورد سوم جایی است که ابتدا کلام غلطی و باطلی نقل می شود و بعد از «بل» آن را اصلاح می کنند مانند: ﴿وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ‌ عِبادٌ مُكْرَمُونَ‌[6] این مورد دلالت بر حصر می کند یعنی غیر از عبودیت هیچ حیثیتی نداشتند.

البته حصر در آیه ی فوق اضافی است یعنی از لحاظ الوهیت چیزی بجز بندگی نداشتند و الا اکل و شرب و مانند آن داشتند.

 

از دیگر ادواتی که دلالت بر حصر می کند عبارتند از:

تقدیم ما حقه التأخیر: مانند ﴿إِيَّاكَ‌ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ[7]

﴿إِيَّاكَ﴾ در هر دو مورد دلالت بر حصر می کند.

 

تعریف المسند الیه[8] [9] : محقق خراسانی می فرماید: مستند الیه که با الف و لام معرف شده است بر سه قسم است:

قسم اول: گاه حمل آنها شایع صناعی است مانند: الضارب زید. حمل شایع صناعی، مصداق را بیان می کند. این قسم دلالت بر حصر ندارد. مثلا علاوه بر زید، ضارب های بسیاری در جهان وجود دارد.

قسم دوم: گاه حمل، اولی است که این قسم دلالت بر حصر می کند مانند: الانسان حیوان ناطق.

قسم سوم: اگر الف و لام، جنس باشد اگر اراده ی اطلاق شود مفید حصر است مانند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ‌[10] یعنی هر کجا که حمدی باشد این حمد به خدا بر می گردد حتی اگر معشوقی باشد که عاشقش را حمد می کند در واقع خداوند را که احسن الخالقین است حمد می کند. حتی اگر کسی به انسان هدیه ی خوبی می دهد و انسان او را مدح می کند این نیز در واقع حمد خداوند است که سبب انجام این کار شده است.

نقول: دو نکته را باید توضیح دهیم:

اول اینکه حصر المسند الیه فی المسند به چه معنایی است؟ پاسخ این است که یعنی مسند الیه از مسند جدا نمی شود هرچند ممکن است مسند از آن جدا شود.

دوم اینکه محقق خراسانی بین مفهوم حمل و بین مفهوم الف و لام خلط کرده است. در بسیاری از موارد که حصر وجود دارد به سبب حمل است نه به خاطر الف و لام.

توضیح اینکه: در قسم اول که حمل شایع صناعی است می گوییم: این بر چهار قسم است و محقق خراسانی فقط یک قسم آن را بیان کرده است. در اول و دومی مفید حصر است ولی در سومی و چهارمی مفید حصر نیست.

اما الاول: اذا کان النسبة بین المسند الیه و المسند التساوی مانند: «الانسان ضاحک» این قسم مفید حصر می باشد. حصر در اینجا از حمل استفاده شده است و الا الف و لام در اینجا هیچ کاره می باشد.

اما الثانی: اذا کان الموضوع اخص و المحمول اعم مانند: «الانسان ماش». این نیز مفید حصر است زیرا انسان هرگز از ماشی بودن جدا نمی شود. حصر در اینجا به سبب حمل است و الف و لام کاره ای نیست.

اما الثالث: موردی که عکس دومی باشد یعنی مبتدا اعم و خبر اخص باشد مانند: «الامیر زید» این مورد دلالت بر حصر ندارد و غیر از زید نیز امیرهای بسیاری وجود دارد.

اما الرابع: اگر بین مبتدا و خبر عموم و خصوص من وجه باشد مانند: «کبوتر سفید است.» این نیز مفید حصر نیست.

اما القسم الثانی که حمل اولی باشد. اگر الف و لام جنس باشد و از آن اطلاق اراده شده باشد دلالت بر حصر دارد. مانند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ‌[11]

مفسرینی که سوره ی فاتحه را تفسیر کرده اند بیان های خوبی در این مورد دارند که چگونه تمامی حمدهای حتی حمدها و ثناهایی که انسان نسبت به یکدگر می کنند همه به خدا بر می گردد.

اما القسم الثالث: مانند الف و لام استغراق: ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‌ خُسْر[12] این نیز دلالت بر حصر می کند. (البته این قسم در کفایه نیست.)

ممکن کسی سؤال کند که طبق آیه ی فوق طبیعت انسان بر خسران است ولی در آیه ی دیگر می خوانیم: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ‌ اللَّهِ‌ الَّتي‌ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها[13] یعنی فطرت انسان بر توحید است نه خسران.

حتی رسول خدا (ص) در حدیثی می فرماید: كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ وَ يُمَجِّسَانِه[14]

پاسخ این سؤال را می توان در کتب تفسیری ملاحظه کرد.

بحث در مفهوم حصر تمام شده است.

 

الفصل الخامس: فی مفهوم اللقب[15] [16]

در مثال: ابو القاسم محمد رسول الله، «ابو القاسم»، کنیه است، «محمد»، نام مبارک ایشان است و «رسول الله»، لقب می باشد.

این عبارت است از لقب در ادبیات ولی لقب در اصطلاح علم اصول فرق دارد و عبارت است از قیودی که در کلام می آید. این قیود به ظاهر زایده است و بدون آن قیود هم حقیقت معلوم است مانند: «اکرم زیدا فی دارک» که «فی دارک» چون قید زائد است لقب نام دارد. بنا بر این گاه اسم زمان و مکان همان لقب نامیده می شود.

از حاشیه ی مرحوم سید علی قزوینی استفاده می شود که این قیود حتما باید در مسند الیه باشد ولی ما دلیلی بر آن پیدا نکردیم.

علماء می گویند که در «اکرم زیدا فی الدار» اگر در غیر خانه اکرام کند، امتثال نکرده است ولی در عین حال، «فی الدار» مفهوم ندارد. حال سؤال مطرح می شود که چگونه بین این دو می توان جمع کرد.

پاسخ این است که قدر متیقن از امتثال این است که زید را در خانه اش اکرام کند و اگر در غیر آن اکرام کند امتثال نکرده است ولی این دلالت بر این نمی کند که زید در خارج از خانه، اکرامی ندارد. ممکن است خارج از خانه نیز اکرامش واجب باشد ولی مولی مصلحتی در گفتن آن ندیده باشد.

ما برای مشخص شدن این نکته که لقب مفهوم دارد یا نه به سراغ یک سری از روایات می رویم و آن را بررسی می کنیم زیرا در آن روایات یا راوی مفهوم را متوجه شده است یا امام علیه السلام قائل به مفهوم بوده است.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد این روایات را بررسی می کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo