< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

95/07/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: واجب کفایی[1] [2]

بحث در واجب کفایی است. در تعریف آن گفته اند که واجبی است که بر همه واجب است ولی اگر یکی آن را انجام دهد، از بقیه ساقط می شود. در اینجا سه اشکال مطرح شده است که دو اشکال اول یک مبنی دارد:

اگر واجب کفایی عبارت است از واجبی که بر فردی غیر معین واجب است دو اشکال بر آن بار است و اگر بگوییم که بر همه واجب است این مستلزم یک اشکال است:

اگر بر فرد غیر معین واجب باشد اولا اراده بر فرد غیر معین تعلق نمی گیرد. اراده همواره بر فرد مشخص تعلق می گیرد. مثلا کسی که می خواهد غذا بخورد، دست او بر لقمه ی معین می رود.

اشکال دوم این است که اگر بر یک فرد غیر معین واجب است چرا هنگام ترک، همه عقاب می شوند.

اما طبق این مبنی که واجب کفایی بر همه واجب است این اشکال ظاهر می شود که چطور با انجام یک نفر از ما بقی ساقط می شود. بنا بر این به تناقض مبتلا می شویم.

صاحب کفایه مشکل را حل کرده است. البته در تعریف واجب کفایی می فرماید: هو سنخ[3] [4] من الوجوب. این در حالی است که ما می خواهیم همین سنخ را شفاف کنیم. او در واجب تخییری هم همین کار را کرد و در آن از نحو من الوجوب تعبیر کرد. در تعریف لفظ هم از کلمه ی نحو استفاده کرده می فرماید: الوضع[5] نحو تخصیص اللفظ بالمعنی.

به هر حال می فرماید: در واجب کفایی، عمل بر همه واجب است ولی چون غرض مولی با فعل یک نفر حاصل می شود اگر یک نفر آن را انجام دهد از ما بقی ساقط می شود.

نقول:

و من هنا علم الفرق بین الواجب التخییری و الواجب الکفایی و الفرق بین الواجب العینی و الواجب الکفایی.

اما در فرق بین واجب تخییری و کفایی می گوییم: این دو واجب با هم نزدیک هستند و در هر دو سخن از غرض واحد است. در واجب تخییری غرض واحد قائم است با دو یا سه فعل مانند خصال کفاره در افطار عمدی روزه ولی در واجب کفایی، غرض واحد با اشخاص قائم است. مانند دفن میّت که اگر یک نفر میّت را دفن کند غرض مولی حاصل می شود.

اما در فرق بین واجب عینی و کفایی می گوییم: غرض در واجب عینی متعدد است و مولی می خواهد هر فردی آن را انجام دهد ولی غرض در واجب کفایی واحد می باشد.

همچنین در واجب عینی واجب از همه خواسته شده است و خصوصیت افراد در آن ملحوظ است ولی در واجب کفایی، خصوصیت افراد ملحوظ نیست.

به هر حال نظر ما همان نظر صاحب کفایه است. حال باید دید که طبق مبنای محقق خراسانی چگونه پاسخ آن سه اشکال داده می شود.

اما اشکال اول این بود که در واجب کفایی اراده بر فرد غیر معین تعلق نمی گیرد. پاسخ این است که در واجب کفایی، بر همه واجب است بنا بر این بر یک فرد غیر معین واجب نیست. بله چون غرض واحد است با انجام یکی از بقیه ساقط می شود.

اما اشکال دوم این بود که اگر بر یک نفر واجب است چرا اگر همه اتیان نکنند همه معاقب خواهند بود. پاسخ آن این است که واجب کفایی بر همه واجب است نه بر یک نفر غیر معین و به همین دلیل با ترک آن همه عقاب می شوند.

اما اشکال سوم این بود که واجب کفایی بر همه واجب است چرا با آوردن یک نفر از دیگران ساقط می شود و پاسخ آن این است که هرچند بر همه واجب است ولی به گونه ای است که غرض در آن واحد است و با فعل یک نفر از ما بقی ساقط می شود.

 

اسئلة و اجوبتها[6] :

السؤال الاول: چرا اگر غرض واحد است و یک نفر هم اگر آن را اتیان کند کفایت می کند چرا بر همه واجب است؟

پاسخ[7] این است که اولا: اگر شارع بخواهد شخص واحدی را معین کند در این تعیین ملاک وجود ندارد. انسان ها همه مانند دانه های شانه نسبت به وجوب، رتبه ی واحدی دارند و تعیین یک نفر ملاک می خواهد.

ثانیا: اگر شارع آن را بر دوش یک نفر بگذارد ممکن است او آن را انجام ندهد و غرض مولی زمین بماند. بنا بر این شارع برای محکم کاری احتیاط کرده بر همه واجب می کند تا بالاخره کسی پیدا شود و امر را امتثال کند.

السوال الثانی[8] : چگونه واجب کفایی بر همه واجب است و حال آنکه غرض واحد است؟ این در حالی است که قرآن کریم عمل بر همه واجب نیست کما اینکه خداوند می فرماید: ﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ‌ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ[9]

«مِن» در اینجا بعضیه است یعنی امر به معروف و نهی از منکر را بعضی از شما باید انجام دهند.

پاسخ این است که «مِن» ممکن است بیانیه باشد که به آن نشویه نیز می گویند. مثلا در عرب می گویند: و لیکن لی منک صدیق. که معنای آن این است: و لتکن صدیقا لی. معنا ندارد که من در اینجا بعضیه باشد زیرا نمی توان گفت که بعضی از تو رفیق من باشد.

دیگر اینکه امام صادق علیه السلام این آیه را معنا کرده است. فردی نزد امام صادق علیه السلام می رسد و در مورد امر به معروف و نهی از منکر سؤال می کند. او تصور می کرد که این واجب بر همه واجب است. این در حالی است که امر به معروف سه مرحله دارد: قلبی، لسانی و عملی. بنا بر این از امام علیه السلام می پرسد که انسان عاجز چگونه می تواند با کسی که از او قوی تر است مقابله کند. امام علیه السلام می فرماید: دو مرحله ی آن جنبه ی عمومی دارد ولی مرحله ی سوم آن که عملی است کار همه نیست و انسان قوی و یا حکومت باید آن را انجام دهد:

عن مسعدة بن صدقة ِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ وَ سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ أَ وَاجِبٌ هُوَ عَلَى الْأُمَّةِ جَمِيعاً فَقَالَ لَا فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَ قَالَ إِنَّمَا هُوَ عَلَى‌ الْقَوِيِ‌ الْمُطَاعِ‌ الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْكَرِ لَا عَلَى الضَّعِيفِ الَّذِي لَا يَهْتَدِي سَبِيلًا إِلَى‌ أَيٍّ مِنْ أَيٍّ يَقُولُ مِنَ الْحَقِّ إِلَى الْبَاطِلِ‌ وَ الدَّلِيلُ عَلَى ذَلِكَ كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلُهُ‌ وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَهَذَا خَاصٌّ غَيْرُ عَام‌[10]

بنا بر این همه باید هنگام دیدن منکر قلبش بر خلاف آن باشد و با چهره ی مکفرة و عبوس با آن برخورد کند ولی مرحله ی سوم بر دوش همه نیست و بر دوش الحسبة (محتسب) می باشد که همان آمران به معروف و ناهیان عن المنکر هستند.

 

امام قدس سره نیز اشکالات دیگری را بررسی کرده است که ان شاء الله در جلسه ی آینده به آن خواهیم پرداخت.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo