< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

95/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفویض

بحث در ادله ی[1] قائلین به جبر می باشد. دلیل آخر ایشان این بود که اراده خارج از اختیار است[2] که در جلسه ی گذشته آن را بحث کردیم. اکنون به دلیل روایی آنها می رسیم و آن اینکه شقاوت و سعادت امری است ذاتی است اینها در حقیقت به این حدیث استدلال می کنند که می فرماید: السعيد سعيد فى‌ بطن‌ أمه‌ و الشقى شقى فى بطن أمه.[3] [4] [5] [6]

همچنین خداوند می فرماید: ﴿فَأَمَّا الَّذينَ‌ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ شَهيقٌ[7] و

﴿وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها[8] بنا بر این خداوند نیز مردم را به دوسته ی شقی و سعید تقسیم می کند.

جواب از این استدلال بستگی به این دارد که ذاتی را معنا کنیم. ذاتی دو اصطلاح دارد:

ذاتی گاه ذاتی باب ایساغوجی[9] است که همان جنس و فصل و نوع می باشد که ذات شیء با آن قائم است. در مقابل آن عرض است که گاه عرض عام است مانند ماشی و گاه خاص است مانند ضاحک.

ذاتی گاه ذاتی باب برهان است که عبارت است از چیزی که (یحمل علی الشیء بلا ضمّ ضمیمة) که در مقابل آن عرضی است که عبارت است از (ما یحمل علی الشیء بضمّ ضمیمة) مثلا زوجیت را بر اربعه حمل می کنیم اما وضع الموضوع در وضع المحمول کافی است و همین که می گوییم: الاربعة، زوج بودن هم دنبال آن است. در مقابل آن عرضی است که برای حمل آن بر شیء باید چیزی ضمیمه شود و وضع الموضوع در آن کافی نیست. مثلا در الجسم ابیض چنین است.

بنا بر این ذاتی باب برهان چیزی است که حمل محمول بر موضوع نیاز به حیثیت زائده نداشته باشد. بنا بر این تمامی لوازم ماهیّات از قبیل ذاتی باب برهان است ولی در حمل عرض به حیثیت تقییدیه دارد مثلا در الجسم ابیض خود جسم در ابیض بودن کافی نیست مگر اینکه درکنار جسم، بیاضی هم باشد.

سؤال: می گویند که ذاتی شیء نمی تواند معلل باشد و حال آنکه تمامی ذاتی ها غیر از خداوند از ممکنات است و ممکن احتیاج به علت دارد.

پاسخ این است که مراد این نیست که وجودش معلل نیست زیرا وجودش یقینا معلل می باشد. مراد این است که نمی توان در مورد آن از لِمَ استفاده کرد و مثلا نمی توان گفت: لِمَ صار الانسان انسانا. بنا بر این، همین که انسان آمد، حیوان ناطق هم در آن وجود دارد. این برای آن است که وضع الموضوع برای وضع المحمول کافی است. همچنین نمی توان گفت: لِمَ صار الاربعة زوجا. ولی می توان گفت: لِمَ صار الجسم بیاضا.

اذا علمت هذا فاعلم: اینکه می گویید شقاوت و سعادت ذاتی است مراد کدام ذاتی است؟ یقینا ذاتی باب ایساغوجی نیست زیرا شقاوت و سعادت نه جنس انسان است نه فصل و نه نوع آن.

بنا بر این باید مراد ذاتی باب برهان باشد ولی این نیز صحیح نیست زیرا وضع شیء در این مورد از ذای در وضع المحمول باید کافی باشد و احتیاج به ضم ضمیمه نباشد این در حالی است که الانسان، ملازم با شقی و یا سعید نیست.

نتیجه اینکه سعادت و شقاوت نمی تواند ذاتی باشد. حق این است که از باب عرضی باب برهان است یعنی انسان آن سعادت و شقاوت را کسب می کند. بنا بر این سعادت و شقاوت به سبب اعمال خود انسان حاصل می شود.

اما تفسیر حدیث فوق که می گوید: السعيد سعيد فى‌ بطن‌ أمه‌ و الشقى شقى فى بطن أمه.

اولا: سند ندارد.

ثانیا: سعادت و شقاوت معانی مختلفی دارد و یکی از آنها صحت مزاج و عدم صحت مزاج است. مثلا فرزندی که پدر و مادرش معتاد هستند و یا دارای بهداشت صحیحی نیستند فرزند آنها نیز بدبخت و شقی از نظر جسمانی می شود (نه روحانی)

از این رو در روایات است که هنگام همسر بردن مراقب باشیم که مبادا زنانی باشند که خضراء الدمن باشند که مراد زن زیبایی است که در محیط ناسالم رشد کرده است:

قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص خَطِيباً فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِيَّاكُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ‌ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا خَضْرَاءُ الدِّمَنِ‌ قَالَ الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِي مَنْبِتِ السَّوْءِ.[10]

 

خلاصه اینکه تمامی ادله ی جبری ها را جواب داده باطل کرده ایم.

 

اما الکلام فی التفویض: [11]

در تعریف مکتب تفویض می گویند که معتزله معتقد هستند که انسان حدوثا نیاز به خدا دارد ولی در مقام بقاء از او بی نیاز است. البته هرچند اشاعره این قول را به معتزله نسبت می دهند ولی ما آن را در کتب معتزله نیافتیم.

استدلال شده است که بناء ابتدا در حدوث احتیاج به بنّاء دارد ولی در مقام بقاء احتیاج به بنّاء ندارد.

در ما نحن فیه نیز گویا خداوند افعال خلق را به خود ایشان واگذار کرده است.

ما ابتدا باید بحث کنیم که مناط احتیاج به خداوند چیست؟ هل هو الامکان او الحدوث.

معتزله می گویند که نیاز ما به خداوند در حدوث است ولی ما قائل هستیم که مناط احتیاط، امکان است زیرا ماهیّت انسان نسبت به وجود و عدم یکسان است و قبل از آنکه انسان موجود شود فقیر بوده است و این حالت همچنان برای او وجود دارد. بنا بر این هم وجود برای او احتیاج به علت دارد و هم عدم برای او. غایة ما فی الباب در عدم، عدم العلة کافی است.

این در حالی است که حدوث در مراحل بعدی قرار دارد زیرا: الشیء قُرِّر، فاحتاج، فاوجب، فوُجِب، فوُجِد ثم الحدث. بنا بر این حدوث نمی تواند مناط حاجت باشد.

مرحوم شبستری در گلشن راز می گوید:

سیه رویی ز ممکن در دو عالم **** جدا هرگز نشد و الله اعلم

بنا بر این ما هر آن احتیاج به خداوند داریم. این مانند چراغ برق است که اگر یک لحظه ارتباط آن با برق قطع شود خاموش می شود. این همان است که خداوند می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ‌ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ[12]

سؤال: امکان گاه وصف برای ماهیّت است و گاه وصف برای وجود است یعنی گاه می گویند: الماهیة الممکنة و گاه می گویند: الوجود الممکن.

جواب: امکان یعنی نسبت وجود و عدم در شیء یکسان باشد بنا بر این، این فقط در ماهیّت صحیح است زیرا بالذات فاقد وجود است ولی این وصف نمی تواند در مورد وجود جاری باشد زیرا اگر کسی بگوید: نسبة الوجود و العدم الی الوجود سیّان، این مستلزم تناقض است.

امکان فوق ماهوی است ولی امکان وجودی چیز دیگری است و معنای آن وابستگی وجود به وجودی برتر است. بنا بر این عالم، وجود امکانی دارد یعنی وجود آن وجود رابط است و وابسته به خداوند است.

به تعبیر دیگر، همان گونه که معنی حرفی در سه مرحله ی تصورا، دلالة و تحققا قائم به معنای اسمی است وجود رابط نیز در این سه مرحله قائم به خداوند است.

با این بیان مشخص شد که تفویض باطل است زیرا تفویض به معنای غناء است و از طرفی مناط نیاز به علت امکان است نه حدوث و امکان نیز همیشه با ماهیّت و وجود عالم همراه می باشد.

اما مثالی که می زنند و آن اینکه بناء فقط در حدوث نیازمند به بنّاء است جوابش این است که بناء فاعل الحرکة[13] می باشد و فقط مصالح را آماده کرده و در کنار هم چیده است. بقاء متعلق به آثار طبیعی گچ و سیمان و مانند آن است.

در زمان یکی از خلفاء اموی، مردی در شام مکتب تفویض را مطرح کرده بود. علماء شام دچار مشکل شدند. خلیفه ی اموی نامه ای به امام باقر علیه السلام نوشت و تقاضای کمک کرد. امام علیه السلام در جواب فرمود: من پیر شده ام و فرزندم امام صادق علیه السلام را می فرستم. امام صادق علیه السلام وارد شام شد. قرار شد امام علیه السلام ابتدا سؤال کند در نتیجه به شامی فرمود: سوره ی حمد را بخوان. وقتی شامی به آیه ی ﴿إِيَّاكَ‌ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ[14] رسید امام علیه السلام فرمود: توقف نما. اگر غنی هستی پس از چه کسی استعانت می جویی؟

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo