< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

95/02/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بازگشت قید به هیئت یا ماده

طبق نزاعی که بین شیخ انصاری و محقق خراسانی است اگر ما به نتیجه رسیدیم که قید به وجوب بر می گردد یا واجب این بحثی که مطرح می کنیم لزومی ندارد ولی اگر به نتیجه نرسیدیم باید دید که مفاد اصول چیست.

شیخ انصاری در اینجا با دو دلیل اثبات می کند که قید باید به ماده بر گردد. او گاه به اصل لفظی و گاه به اصل عملی تمسک می کند.

اما در مورد اصل لفظی دو بیان دارد:

به عنوان مقدمه می گوییم: دلالت گاه شمولی است و گاه بدلی. اگر مولی بگوید: (اکرم العلماء) می گویند که دلالت آن شمولی است و باید تمام علماء را اکرام کرد و اگر بگوید: (اهن فاسقا) دلالت آن بدلی است در نتیجه اگر به یک فاسق اهانت کند کافی است.

مقدمه ی دوم اینکه شیخ انصاری می فرماید: دلالت هیئت شمولی است و دلالت ماده بدلی است. زیرا مثلا در اکرم زیدا ان سلمک، دلالت هیئت دارای حالاتی است و وجوب گاه با فرض سلام کردن است و گاه بدون آن و ماده که اکرام است دلالت بدلی دارد.

شیخ انصاری در معنای بدلی می گوید: اطلاق المادة یکون بدلیا غیر شامل لفردین فی حالة واحدة. یعنی در یک حالت، یک اکرام بیشتر وجود ندارد و آن یا مقرون به تسلیم است و یا نیست. ولی وجوب در تمامی حالات وجود دارد هم در حالت تسلیم و هم حالت عدم تسلیم.

اذا علمت هذا فاعلم: اذا دار الامر بین تقیید الدلالة الشمولیة و دلالة البدلیة آنها شمولی را حفظ کرده در بدلی تصرف می کنند زیرا دلالت شمولی اقوی از دلالت بدلی است. بنا بر این باید ماده را مقید کرد.

صاحب کفایه اشکال زیبایی بر کلام شیخ مطرح می کند و آن اینکه هرچند دلالت هیئت شمولی است و دلالت ماده بدلی ولی ریشه ی هر دو یکی است. هم شمول و هم بدل زاییده ی اطلاق است بنا بر این معنا ندارد که یکی را بر دیگری ترجیح دهیم.

اما در مثال (اکرم العلماء) و (اهن فاسقا) می گوییم: شمول در این مثال به دلالت لفظی است نه به دلالت اطلاقی. زیرا (اکرم العلماء) عام است نه مطلق ولی (اهن فاسقا) به دلالت اطلاق است.

بنا بر این میزان شمول و بدل نیست بلکه میزان، دال است. باید به دال نظر کرد نه به خود شمول و بدل. اگر دلالت (اکرم العلماء) بر (اهن فاسقا) مقدم است به سبب مقدم بودن شمول بر بدل نیست.

این در حالی است که در ما نحن فیه دال در هر دو اطلاق است. بنا بر این اگر عکس شود یعنی دلالت بدل به دلالت لفظی باشد و دلالت شمول به دلالت اطلاقی در اینجا بدل بر شمول مقدم می شود مانند (اکرم ایّ واحد من العلماء) و (لا تکرم فاسقا) در اینجا اگر کسی هم عالم باشد و هم فاسق باید اولی را مقدم کرد.

البیان الثانی للشیخ الانصاری: تقیید ماده باید مقدم باشد زیرا تقیید ماده اثری در هیئت نمی گذارد و اگر اکرام را مقید به سلام کنیم این اثری در وجوب نمی گذارد و وجوب را قید نمی زند ولی اگر عکس کنیم وجوب را مقید کنیم، این سبب می شود که ماده هم خود به خود مقید شود. اگر قید به ماده بخورد ضرر به وجوب نمی خورد زیرا وجوب، حالی است و واجب استقبالی. وجوب از زمان حضرت آدم تا به حال بوده است و اگر ماده مقید شود، ماده مؤخر است و کاری به وجوب که از ابتدا بوده است ندارد. اما اگر وجوب را که از اول هست مقید کنیم وجوب هنگام اجرا شدن وقتی با اکرام همراه شود اکرام را نیز مقید خواهد بود.

محقق خراسانی در جواب می فرماید: این فرمایش در جایی صحیح است که مطلق و مقید دو دلیل منفصل باشند ولی در متصل کما اینکه در مثال محل بحث (اکرم زیدا اذا سلمک) دلیل نداریم که یکی بر دیگری ترجیح داشته باشد. غایة ما فی الباب، تقیید ما فی الباب تقیید مطلق ضرر به هیئت نمی زند و تقیید هیئت نیز ضرر به اطلاق ماده نمی زند زیرا سالبه به انتفاء موضوع است. زیرا وقتی هیئت مقید می شود اصلا اطلاق در ماده منعقد نمی شود تا بعد آن را مقید کند. بنا بر این همیشه یک اطلاق مقید می شود. وقتی قید به وجوب بخورد و این وجوب همراه با اکرام باشد قهرا قید وجوب به اکرام می خورد و نمی گذار از ابتدا برای اکرام اطلاقی وجود داشته باشد.

یلاحظ علیه: کلام محقق خراسانی عجیب است زیرا او می گوید که کلام شیخ انصاری در منفصلین صحیح است و اتفاقا بحث ما نیز در منفصلین می باشد.

نقول: با این استدلالات دقیق نمی توان ظهور درست کرد زیرا ظهور امری است عرفی و باید زراره و محمد بن مسلم و نوع مردم آن را متوجه شوند.

محقق نائینی در اینجا کلام خوبی دارد و آن اینکه می فرماید: اینکه شنیدیم که اطلاق شمولی بر اطلاق بدلی مقدم می شود در جایی است که بین دو دلیل تکاذب باشند و دو دلیل نتوانند با هم جمع شوند. مثلا مولی در یک جا می گوید: (اکرم العلماء) و در جای دیگر می گوید: (اهن فاسقا) که در شریح قاضی که هم عالم است و هم فاسق با هم تکاذب دارند.

اما در ما نحن فیه که تکاذبی در کار است این قول صحیح نیست. نه هیئت با ماده در تکاذب است و نه ماده با هیئت. تکاذب مربوط به خارج است ولی در ما نحن فیه قیدی آمده است که نمی دانیم به هیئت می خورد یا ماده.

تا اینجا اصل لفظی را خواندیم و به این نتیجه رسیدیم که اصل لفظی در کار نیست.

اما در اصل عملی می گوییم: (حج اذا استطعت) اگر استطاعت بر وجوب بخورد تحصیلش واجب نیست ولی اگر به ماده بخورد تحصیلش واجب است. واضح است که اصل عملی در اینجا برائت است بنا بر این تحصیل استطاعت واجب نیست.

 

بحث اخلاقی:

اعتکاف در حقیقت یک نوع خانه تکانی است همان گونه که انسان ها در ایام عید خانه تکانی می کنند. قلب در مدت زندگی همیشه مشغول با این و آن است و کمتر فرصت پیدا می کند که با خدا خلوت کند. ولی انسان معتکف این توفیق را پیدا می کند.

امام قدس سره می فرمود: تا به حال شده است که انسان نمازی بخواند که از اول تا آخر چیزی غیر از خدا در دل انسان نیامده باشد؟ این حالت خیلی کم رخ می دهد.

بنا بر این خوب است که انسان در این سه روز تا می تواند حرف دنیا را نزد و گاه در کنار عبادت و اعمال، درس و مطالعه را نیز کمی ادامه دهند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo