< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقیقت شرعیه[1] [2]
بحث در حقیقت شرعیه است و گفتیم که در این بحث سه فرضیه[3] وجود دارد:
اول اینکه قریش و عرب در آن زمان که در مکه و اطراف مدینه بودند نه با این معانی آشنا بودند و نه با الفاظ آن.
دوم اینکه آنها معانی این الفاظ را می دانستند مثلا می دانستند صلاة و صومی مانند شرایع پیشین وجود دارد و آن الفاظ را در آن معانی به شکل مجاز به کار می بردند و در اواخر یا اواسط حیات رسول خدا (ص) که حضرت آن الفاظ را در آن معانی به کار برد، حقیقت شرعیه شکل گرفت.
سوم اینکه این معانی در میان عرب وجود داشت و آنها این الفاظ را از باب حقیقت لغوی و عرفی در آن معانی به کار می بردند. بنا بر این حتی قبل از بعثت رسول خدا (ص) صوم و زکات و حج به همین معانی استعمال می شد. بنا بر این این الفاظ در این معانی حقیقت لغوی بوده است. بله در شریعت اسلام اجزاء و شرایطی به این معانی اضافه شد.
اذا عرفت هذه الفروض الثلاثة فاعلم ان الاقوال اربعة[4]:
القول الاول: این قول هیچ ارتباطی به سه فرضیه ی فوق ندارد. ابوبکر باقلانی که صاحب این قول است و هم متکلم و هم اصولی و هم فقیه است و در سال 403 قمری وفات کرده است و با شیخ مفید مباحثات مفصلی دارد. او در دفاع از قرآن کتاب خوبی دارد به نام التمهید. به هر حال او عقیده ی شاذی دارد که احد با او موافقت نکرده و آن اینکه می گوید:
صلاة امروزه نیز به معنای دعا است و حج به معنا قصد و زکات به معنای نمو است. یعنی این الفاظ در معانی لغویة باقی است و در لسان پیغمبر (ص) هم در معانی لغوی استعمال شده است و بعد از ایشان هم در همان معانی لغویة استعمال می شده است.
یلاحظ علیه[5]: نمی شود امر واضحی را انکار کرد و گفت صلاة از قبل به معنای دعا بود و بعد از پیامبر اکرم (ص) هم به همان معنا است. نماز با دعا فرق دارد. فقط بخش اندکی از نماز دعا است و بسیاری از آن را سجده و رکوع و حرکات و سکنات خاص تشکیل می دهد. بین نماز و دعا فاصله ی بسیاری وجود دارد. مصداق جدید در جایی که است بین دو مصداق فاصله ی کمی باشد. هکذا ارتباط حج که به معنای قصد است با حجی که آن همه شرائط دارد هر چند در انجام اعمال آن قصد هم وجود دارد. به هر حال این قول ضعیف ترین اقوال است.
این قول با ضرورت و وجدان مخالف است.

القول الثانی[6]: این قول بر اساس فرضیه ی اول است و آن اینکه پیامبر اکرم (ص) این الفاظ را در معانی جدید مجازا به کار برد. بعد از رسول خدا (ص) به تدریج به سبب غلبه ی استعمال حقیقت متشرعه به وجود آمد. علت اینکه این الفاظ در زمان رسول خدا (ص) مجاز بود این است که اگر قرار بود حقیقت باشد باید یا وضع تعیینی در کار باشد یا تعینی.
اما تعیینی صحیح نیست زیرا احدی نگفته است که پیامبر اکرم (ص) در ملأ عام به این وضع تصریح کرده باشد. چنین چیزی در تاریخ نیامده است.
اما وضع تعینی صحیح نیست زیرا این کار زمان بر دار است. و حال آنکه زمان کمتر از آن بود که این الفاظ در این معانی حقیقت شود. از این رو بعدها این الفاظ حقیقت متشرعه شد. زیرا مسلمانان آنقدر این الفاظ را در معانی جدید به کار بردند که در میان آنها در معانی جدید حقیقت شد.
یلاحظ علیه[7]: جواب این قول را با بیان قول سوم حل می کنیم.

القول الثالث[8]: رسول خدا (ص) این الفاظ را از آن معانی لغویة در معانی جدیدة به کار برد و این الفاظ در لسان رسول خدا (ص) حقیقت شرعیه شده بود. لازم نیست که رسول خدا (ص) به شکل وضع تعیینی آنها را وضع کرده باشد بلکه دو راه وجود دارد:
زمان استعمال این الفاظ در معانی جدید کم نبود. پیامبر اکرم (ص) ده سال همراه مردم نماز خواند و هر روز پنج بار موذن حی علی الصلاة را تکرار می کرد. این مقدار حتی در همان سال اول برای وضع تعینی کافی است و موجب حقیقت شرعیه می شود. بله رسول خدا (ص) به شکل وضع تعیینی نبوده است به این گونه که در ملأ عام و بالای منبر بفرماید که این الفاظ را در این معانی وضع کرده است.
حتی می توان گفت که پیامبر اکرم (ص) در همان وحله ی اول این الفاظ را از آن معانی به این معانی جدید منتقل کرد. البته این کار به شکل وضع تعیینی و نه تعینی نبود بلکه به شکل سومی بود و آن استعمال به داعی وضع بود یعنی پیامبر اکرم (ص) با گفتن (صلوا کما رایتمونی اصلی) هم در معنای جدید استعمال کرد و هم وضع کرد. (همانی که قبلا گفته بودیم که فرزندی به دنیا می آید و از پدربزرگ می خواهند نامی برای فرزند بگذارد و او می گوید: حسین من را بدهید. او با این کار هم استعمال می کند و در قالب آن وضعی انجام می دهد)
این همان راهی است که صاحب کفایة انتخاب کرده است.
آقا سید ابو الحسن[9]در درس او به استاد اشکال کرد و گفت: استعمال بداعی الوضع امکان ندارد زیرا در این حال لازم می آید که لحاظ آلی و استعمالی در شیء واحد که لفظ است جمع شود. زیرا وقتی انسان لفظ را استعمال می کند به لفظ لحاظ آلی دارد و به معنای لحاظ استقلالی ولی وقتی می خواهد لفظی را وضع کند به لفظ لحاظ استقلالی دارد از این رو جمع بین استعمال و وضع لازم می آید که در لفظ هر دو لحاظ در آن واحد جمع شود و این ناممکن است.
از طرف محقق خراسانی می توان به او جواب داد و آن اینکه مراد از لحاظ آلی چیست؟ اگر آلی به معنای غفلت است یعنی انسان از لفظ غفلت می کند و توجه ندارد در جواب می گوییم این تفسیر صحیح نیست زیرا هنگامی که انسان زبان دومی را یاد می گیرد هم استعمال می کند و هم به الفاظ توجه دارد (بر خلاف زبان مادری که انسان به الفاظ توجه ندارد و فقط عنایت او به معنا است.) اگر هم مراد شما از آلیت وسیله و ابزار بودن است می گوییم: اجتماع آن با لحاظ استقلالی امکان پذیر است. انسان وقتی لفظ اره و کلنگ را به کار می برد هم به آن وسیله توجه می کند و هم به زمینی که می خواهد کلنگ را بر آن بکوبد. در این حال هم می شود به وسیله توجه داشت و هم به ذی الوسیلة همچنین کسانی که در مقام خطابه و سخنرانی هستند هم به معانی توجه دارند و هم به الفاظ و دقت می کنند الفاظ زیبا و مسجع را به کار ببرند.
تا اینجا بین این سه قول، قول صاحب کفایة اقوی است ولی ما این سه قول را قبول نداریم ما معتقد به قول چهارم هستیم که احتیاج به تتبع در آیات و حدیث و تاریخ عرب دارد. این سه قول ناشی از این است که به تاریخ مسأله توجه نشده است.
القول الرابع[10]: این قول مختار ماست که از آیة الله بروجردی و امام قدس سره اخذ کرده ایم و آن را پرورش داده ایم و آن اینکه این الفاظ قبل از بعث رسول خدا (ص) در همین معانی به کار می رفت و پیامبر اکرم (ص) نیز همان معانی را به کار برده است. این قول در نقطه ی مقابل قول ابوبکر باقلانی است. بنا بر این ما قائل هستیم حتی قبل از رسول خدا (ص) این الفاظ در این معانی حقیقت لغویه بوده است.
اثبات این قول مبتنی بر قبول دو امر[11] است که اگر ثابت شود این قول هم ثابت می شود.
مقدمه ی اول این است که ماهیات صلاة، صوم و حج و غیره قبل از پیامبر اکرم (ص) در آئین های سابق هم وجود داشته است. صاحب کفایة این مقدمه را ذکر کرده و رد می کند.
مثلا در قرآن از لسان حضرت مسیح می خوانیم:﴿وَ أَوْصاني‌ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا[12]
یا اینکه در آیه ی دیگر در مورد شریعت حضرت اسماعیل می خوانیم: ﴿وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا[13]
محقق خراسانی این مقدمه را ذکر می کند و بعد اشکال می کند که از کجا معلوم که آنها نیز از این حقائق با لفظ صلاة و زکاة تعبیر می کردند. بنا بر این حتی اگر این حقائق در آن شرایع بوده باشد ثابت نمی شود که آنها همین الفاظ را برای آن حقائق به کار می بردند.
مقدمه ی دوم: این مقدمه ای است مهم و آن اینکه: عرب جاهلی قبل از رسول خدا (ص) از این این حقائق که در شرایع سابق هم بوده است با همین الفاظ تعبیر می کردند.
ما این مقدمه را به سه دلیل ثابت می کنیم:
الطریق الاول: اهل مکه در زمستان به یمن می رفتند که مرکز مسیحیان بود و آنها عبادت می کردند و نماز داشتند. تابستان نیز به شام می رفتند که مرکز مسیحیان بود و مدینه نیز مرکز یهودیان بود. آنها مسلما اهل کتاب را می دیدند و عبادات آنها را مشاهده می کردند. مسلما برای آن معانی که با چشم مشاهده می کردند الفاظی به کار می بردند و بعد که مشاهدات خود را برای دیگران نقل می کردند آن الفاظ را به کار می بردند. محال است آنها در مقابل آن عبادات و حقائل، الفاظی نداشته باشند. بنا بر این از آنها به حج، صلات و صوم و مانند آن تعبیر می کردند مخصوصا حج که خود آنها نیز به آن سر و کار داشتن.
الطریق الثانی[14]: جعفر بن ابی طالب که از مکه به حبشه رفت موجب شد جمعی از مسلمانان در حبشه ساکن شوند و برای خود جایگاهی داشته باشند. قریش به رئیس حبشه نامه نوشت و از آنها بدگویی کرد. رئیس حبشه مسلمانان را دعوت کرد و جعفر بن ابی طالب نزد او سخن گفت و بیان کردکه مردی در میان ما برخاسته و ما را به صلاة و صوم دعوت کرده است. این نشان می دهد که صلاة و صوم در همان اوائل که نماز حتی واجب نشده بود و مسلمانان نماز نافله می خواندند این الفاظ وجود داشت.
الطریق الثالث: وجود آیاتی[15] که در اوائل بعثت نازل شده است.
مانند ﴿أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى‌ عَبْداً إِذا صَلَّى[16] واضح است که قریش مانع دعا خواندن نبودند بلکه مراد همین نماز است.
در سوره ی القیامة می خوانیم: ﴿أ فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى[17] سوره ی قیامت از سور مکیة و در آغاز بعثت نازل شده است.
در سوره ی کوثر می خوانیم: ﴿أ إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ[18]
با این سه مقدمه ثابت شد که عرب و بالاخص قریش از این ماهیات با همین الفاظ تعبیر می کرد از این رو این الفاظ در عهد رسول خدا (ص) نیز در همین معانی استعمال می شد و این الفاظ در این معانی حقیقت لغویة بوده است از این و حقیقت شرعیه از کار می افتد.
همچنین در آیه ی دیگر می خوانیم: ﴿أ وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِ‌ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى‌ كُلِّ ضامِرٍ[19]

ان شاء الله در جلسه ی بعد این بحث را ادامه می دهیم.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo