< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقیقت وضع و اقسام آن[1]

گفتیم درباره ی وضع دو نظریه وجود دارد:

نظریه ی اول نظریه ی جعل و مواضعه است و نظریه ی دوم نظریه ی تعهد است.

نظریه ی اول این است که حقیقت وضع به یک نوع قرارداد و جعل و مواضعه بر می گردد. کسانی که پیرو این نظریه هستند سه نوع بیان دارند:

بیان اول مربوط به محقق خراسانی[2] است که در جلسه ی سابق بیان کردیم.

بیان دوم: محقق ایروانی می فرماید: الوضع عبارة عن جعل اللفظ وجودا تنزیلیا للمعنی فی عالم الاعتبار[3]

یعنی وضع این است که انسان لفظ را در عالم اعتبار، وجود تنزیلی برای معنای قرار دهد. یعنی لفظ یکی از مراتب معنی است و مرتبه ی اعتباری آن به حساب می آید. مثلا لفظ شربت بر خلاف خود شربت که موجب شیرین شدن دهان می شود، دهان را شیرین نمی کند. بنا بر این لفظ شربت در عالم اعتبار نازل منزله ی شربت خارجی شده است.

گاه تنزیل خارجی است نه اعتباری مثلا امام علیه السلام می فرماید: آب جو خمر است و مردم آن را حقیر شمرده اند.

یا در روایت آمده است: الطواف بالبیت صلاة. یعنی همان گونه که در نماز، باید وضو گرفت در طواف هم باید وضو داشت. یا اینکه اگر انسان وارد مسجد شود مستحب است دو رکعت نماز بخواند ولی اگر وارد مسجد الحرام شود و طواف کند، این طواف جانشین نماز می شود.

در منظومه ی سبزواری آمده است که هر موجودی چهار گونه وجود دارد: وجود لفظی، کتبی، ذهنی و خارجی.

یلاحظ علیه[4] :

اولا: تنزیل لفظ منزله ی معنی کار فیلسوف و عارف است و کسانی که مدت ها کار علمی کرده اند. این در حالی است که واضعان افراد عادی جامعه هستند و این معنای فخیم را درک نمی کنند و به آن توجه ندارند.

ثانیا: آیا واضع است که لفظ را نازل منزله ی معنا می کند یا کسی که آن را استعمال[5] می کند؟

واضح است که استعمال است که در این تنزیل دخالت دارد نه واضع. یعنی اگر واضع در خانه ی خود چیزی را بر چیزی وضع کند در حالی که هنوز در جامعه به کار انداخته نشده باشد، فایده ای ندارد. بر این اساس گاه اثر معنا به لفظ سرایت می کند و انسان با گفتن ترشی، دهانش آب می افتد. همچنین است اسامی معانی قبیحه که چون معانی، قبیحه است اسامی نیز قبیح می شوند.

بیان سوم[6] : ما قائل هستیم که اگر به خارج مراجعه کنیم می بینیم که فرهنگستان لغت و کسانی که لغتی را وضع می کنند از باب، «جعل اللفظ فی مقابل المعنی بداعی الاستعمال» اقدام می کنند.

هر روزه معانی جدیدی به وجود می آید که کسی که کارش وضع است لفظی را در مقابل آن معنا به داعی استعمال وضع می کند به این گونه که هر وقت آن لفظ به کار می رود، آن معنای خاص به ذهن تداعی شود.

 

النظریة الثانیة: نظریة التعهد[7]

یعنی واضع متعهد می شود که هر وقت آن لفظ ذکر شود آن معنای خاص اراده شود و یا هر وقت آن معنا به ذهن بیاید، آن لفظ در مقابل آن به کار برده شود (تعهد طرفینی است.)

یلاحظ علیه:

اولا: تعهد از قبیل غایت است نه از قبیل معنای وضع. تعهد در متن وضع وجود ندارد بلکه غایتی است که بر وضع مترتب می شود. یعنی واضع ابتدا لفظی را برای معنایی وضع کند به این دلیل که متعهد شود هر وقت آن لفظ به کار برده شود آن معنا به ذهن تداعی کند.

ثانیا[8] : مطابق این تعریف باید به مقدار متکلم ها که لفظی را استعمال می کنند واضع داشته باشیم به این معنا که اگر صد نفر لفظی را استعمال کردند باید صد وضع داشته باشیم زیرا هر متکلمی که آن لفظ را به کار می برد این التزام و تعهد را دارد که آن معنا را اراده کرده باشد.

ثالثا: محقق اصفهانی اشکال سومی کرده می گوید: مثال هایی وجود دارد که در آنها چنین تعهدی وجود ندارد. مثلا علائم راهنمایی از این قبیل است. وضع نیز مانند همین است و در آنها مانند علائم راهنمایی و سایر دوالّ طبیعی تعهدی وجود ندارد. [9] [10]

 

الجهة الرابعة[11] : تقسیم الوضع و مناشیء الوضع

وضع را به چهار قسمت تقسیم کرده اند:

وضع عام و موضوع له عام

وضع خاص و موضوع له خاص

وضع عام و موضوع له خاص

وضع خاص و موصوع له عام

به عنوان مقدمه باید دانست:

اولا: کل وضع یحتاج الی متصوَر یعنی هر واضعی باید معنایی را تصور کرده باشد.

ثانیا: موضوع له گاه خود متصوَر است و گاه چیزی که متصوَر سبب عبور و انتقال به آن می شود.

اما بررسی این چهار قسم:

وضع عام و موضوع له عام: (هم موضوع له و هم متصوَر عام می باشند.) مانند انسان نسبت به حیوان ناطق و بعد انسان را بر همان متصوَر که حیوان ناطق است وضع می کنیم. برای شناخت کیفیت وضع باید به متصوَر نگاه کنیم. اگر متصوَر عام باشد وضع نیز عام است و الا خاص می باشد. در اینجا چون متصوَر که حیوان ناطق است عام است وضع که انسان می باشد نیز عام می باشد.

وضع خاص و موضوع له خاص: مانند وضع نام حسین برای کودکی که در دست داریم. چون متصوَر خاص است وضع خاص است و چون وضع بر خصوص همان متصوَر است و همان متصوَر موضوع له است موضوع نیز خاص می باشد.

وضع عام و موضوع له خاص: مثلا حرف مِن را وضع می کنیم برای مفهوم ابتداء که مفهومی کلی است. چون متصوَر عام است وضع عام می شود ولی ما، مِن را بر مصادیق ابتداء وضع می کنیم یعنی رفتن من از جایی و رفتن زید به جایی دیگر و هکذا. در اینجا مفهوم ابتداء، متصوَر نیست بلکه ما از این مفهوم به سوی مصادیق منتقل می شویم.

وضع خاص و موضوع له عام: مثلا لفظی مانند ذرع یا متر را بر متر خارجی که مثلا شمشی از طلا که یک متر است وضع می کنیم. در اینجا وضع خاص و موضوع له نیز خاص است. سپس می گوییم: کلمه ی ذرع یا متر را وضع می کنم بر تمامی مصادیقی که مانند آن شمش خارجی است.

ان شاء الله این را در جلسه ی بعد توضیح می دهیم که آیا چنین وضعی امکان دارد یا نه.

 

بحث اخلاقی:

خداوند در قرآن مجید می فرماید: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا[12] نکته ای در این آیه وجود دارد که ندیدیم کسی متذکر شود و آن اینکه چرا از کلمه ی حبل استعمال شده است نه قرآن و یا الله و نفرموده است: و اعتصموا بالله و یا و اعتصموا بالقرآن.

شاید نکته اش این باشد که اگر کسی درون چاهی بیفتد و بخواهند او را نجات دهند، ریسمانی به داخل فرستاده به او می گویند که به آن چنگ زند تا بتواند بیرون آید.

اگر انسان ها متفرق شوند مثل آنها مانند کسی است که در اعمال چاه است ولی اگر وحدت پیدا کنند مانند کسی هستند که به حبل فرستاده شده چنگ زده و بیرون آمده است و نجات یافته است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo