< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

93/10/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استصحاب کلی قسم دوم
بحث در استصحاب کلی در قسم ثانی است، چند مورد از تطبیقات را بیان کردیم که در آنها احتیاج به این نوع استصحاب نبود:
1.جایی که حالت سابقه طهارت است.
2.جایی که حالت سابقه حدث اصغر است.
3.جایی که حالت سابقه حدث اکبر می باشد.
4.جایی که حالت سابقه مجهول است.
در این موارد احتیاج به استصحاب نیست بلکه قاعده ی اشتغال مشکل را حل می کند.
در دو مورد ممکن است بگوییم که استصحاب جامع جاری می شود:
اول اینکه پشمی[1] در اختیار ما است که علم به نجاست آن داریم اما نجاست آن مردد است بین اینکه ذاتی باشد مانند پشم خنزیر یا عرضی مانند پشم گوسفند که خونی روی آن افتاده است که قابل تطهیر می باشد. حال آن را شستیم ولی نمی دانیم پاک شده است یا نه در اینجا استصحاب جامع می کنیم (نجاست جامع بین ذاتی و عرضی). بنا بر این اگر نجاست ذاتی باشد باقی است ولی اگر عرضی باشد از بین رفته است و چون نمی دانیم الآن پشم مزبور نجس است یا نه جامع که نجاست است را استصحاب می کنیم. این مانند مثال پشه و فیل است که اگر پشه باشد قطعا از بین رفته است ولی اگر فیل باشد حتما باقی است و جامع که حیوان است را استصحاب می کنیم. در اینجا فرد را نمی توانیم استصحاب کنیم زیرا قطعی آن حالت سابقه ندارد و عرضی آن هم قطعا از بین رفته است.
دوم اینکه صابونی[2] در اختیار است و احتمال می دهیم که پیه آن را از حیوان غیر مذکی گرفته باشند در نتیجه هرگز پاک نمی شود حال این صابون نجس هم شده است و آن را آب کشیده ایم. در اینجا نمی توان جامع که نجاست است را استصحاب کرد زیرا نجاست ذاتی و عرضی در کنار هم و در یک زمان نیستند بلکه ابتدا در نجاست ذاتی شک کردیم و قاعده ی طهارت جاری کردیم و بعد نجاست عرضی هنگامی عارض شد که صابون محکوم به طهارت بود و بعد نجاست عرضی را هم با شستن از بین بردیم. بنا بر این جامعی وجود ندارد تا استصحاب شود.
بنا بر این فرق بین این صورت و صورت اولی مشخص شده است زیرا در صورت اولی نجاست ذاتی و عرضی با هم در یک زمان بودند زیرا پشم با خون نجس شده بود و در همان زمان نمی دانستم آیا خود پشم هم ذاتا نجس است یا نه.

الفرع الثالث: الشبهة العبائیة [3]
آقا سید صدر الدین پدر امام موسی صدر که قبل از آمدن آیت الله بروجردی با آیت الله خوانساری و آیت الله حجّت حوزه را اداره کردند پدر دارند به نام آقا سید اسماعیل صدر که ایشان شبهه ای را مطرح کرده است به نام شبهه ی عبائیه و بعد استصحاب کلی را در آن تطبیق می کند و قائل است که از اینکه فرع در آن باطل است متوجه می شویم که اصل که استصحاب جامع است نیز باطل می باشد.
عبایی در دست ماست و یقین داریم که یا بالای آن نجس است و یا پائین است. این علم اجمالی منجز است. سپس در مرحله ی دوم قسمت بالای آن را آب می کشیم. در مرحله ی سوم دستم که تر است روی بالا که قطعا پاک است و پائین که مشکوک النجاسة است می کشم. در اینجا اگر جامع را استصحاب کنیم باید دست من نجس باشد به این گونه که سابقا یا بالا و یا پائین عبا نجس بود و نمی دانم بالا را که شسته ام نجاست عبا برطرف شده است یا نه جامع را استصحاب می کنم در نتیجه دست من باید نجس باشد.
مشکل اینجاست که این از باب زیاده ی فرع بر اصل است زیرا خود عبا مقطوع الطهارة (در بالای عبا) و مشکوک النجاسة (در پائین عبا) است ولی دست من که فرع آن است قطعی النجاسة می باشد.
از این شبهه جواب های متعددی داده است و ما دو جواب را بیان می کنیم:
اما جواب اول که مورد قبول ماست این است که استصحاب در اینجا مثبت[4] می باشد. مثبت در جایی است که بین مستصحب و اثر شرعی، امری عقلی واسطه شود.
مثلا نذر می کند هر وقت فلانی ریش در آورد من یک درهم در راه خدا بدهم. در اینجا استصحاب حیات زید می کنیم و بعد می گوییم لازمه ی عقلی یا عرفی آن این است که او ریش دارد در نتیجه باید صدقه دهم.
ما نحن فیه از این قبیل است، استصحاب جامع، اثرش نجاست ید نیست بلکه می گوییم حال که جامع استصحاب شده است و می دانیم بالای عبا یقینا پاک است پس عقل می گوید که پائین عبا نجس است در نتیجه دست من که به آن بخش خورده است باید نجس باشد.
بعضی جواب دیگری ارائه کرده اند که به نظر ما دارای اشکال است و آن اینکه در استصحاب شرط است که قضیه ی مشکوکه عین قضیه ی متیقنه باشد و این همان چیزی است که شیخ انصاری فرموده است که در استصحاب شرط است که موضوع باقی باشد. و حال آنکه در اینجا این دو با هم تفاوت دارند. قضیه ی متیقنه عبارت است از اینکه یا بالای عبا نجس است یا پائین آن ولی مشکوکه در جایی است که بالا قطعا پاک است و پائین مشکوک النجاسة می باشد.
یلاحظ علیه: اینکه مستشکل می گوید که قضیه ی متیقنه با مشکوکه دوتا است به استصحاب فرد ضرر می زند زیرا نجاست بالا قطعی الارتفاع است و نجاست پائین هم مشکوک الحدوث می باشد ولی اشکال فوق به استصحاب جامع ضرر نمی زند.
مضافا بر اینکه در استصحاب جامع، متیقن باید غیر از مشکوک باشد ولی اگر این دو عین هم بودند احتیاج به استصحاب نداشتیم. مثلا اگر در اتاق پشه باشد حتما مرده است ولی اگر فیل باشد حتما زنده است در سابقا هر دو احتمال وجود داشت ولی الآن یقینا پشه نیست. بنا بر این مشکوکه با متیقنه فرق دارد و همین موجب شده است که به سراغ استصحاب جامع رویم.

استصحاب کلی قسم سوم[5]: زید یقینا در خانه بود و قطعا از خانه بیرون رفته است و احتمال می دهیم هنگام رفتن او عمرو، وارد خانه شده باشد یا اینکه همان موقع هم زید در خانه بود عمرو هم در خانه بود. در اینجا کلی انسان را استصحاب می کنیم.
ان شاء الله این قسم را در جلسه ی بعد توضیح می دهیم.

بخث اخلاقی:
خداوند در سوره ی اعراف می فرماید که چون برای بنی اسرائیل، صید ماهی در شنبه حرام بود حیله ای اندیشیدند و آن اینکه دیدند در شنبه ماهی ها زیاد جمع می شدند ولی در روزهای دیگر چنین نبود در نتیجه آنها تصمیم گرفتند حیله ای به کار برند و آن اینکه بین دریا و خشکی جدول بندی کردند و هنگام مد جدول ها پر از آب می شد و ماهی ها در آن به وفور وجود داشت. آنها درب جدول را می بستند و یکشنبه ماهی ها را شکار می کردند. آنها نفهمیدند که هدف این بود که امتحان شوند تا مشخص شود که آیا حاضرند در راه خدا از دنیا بگذرند یا نه: ﴿كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ[6]
آنها به هر حال سه طائفه شدند: یک طائفه ماهی ها را صید می کردند و قانون شکن بودند، یک طائفه بی تفاوت بودند و طائفه ی سوم آمران به معروف و ناهیان از منکر بودند.
طائفه ی دوم به طائفه ی سوم می گفتند شما چرا آنها را موعظه می کنید بگذارید که کار خودشان را بکنند و خدا هم آنها را مجازات خواهد کرد: ﴿وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَديداً﴾ و آنها در جواب می گفتند: ﴿قالُوا مَعْذِرَةً إِلى‌ رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ[7]
عذاب الهی وقتی آمد هم طائفه ی اولی را گرفت و هم افراد بی طرف را و هر دو گروه مسخ شدند ولی طائفه ی سوم نجات یافتند: ﴿فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ[8]
این نشان می دهد که کسانی که در برابر معاصی بی طرف هستند آنها با کسانی که اهل معصیت می باشند در نزد خداوند در یک مکان قرار دارند.
امر به معروف و نهی از منکر ریشه ی قرآنی دارد و اهمیت آن بسیار بالا است به گونه ای که عذاب الهی نه تنها گنهکار را می گیرد حتی کسانی که گناه نمی کنند ولی نسبت به گناهکار بی تفاوت هستند را نیز شامل می شود.
در روایت است که ما وظیفه داریم که هر وقت با اهل گناه روبرو شدیم با روی ترش و چهره ی گرفته با آنها برخورد کنیم:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ نَلْقَى أَهْلَ الْمَعَاصِي بِوُجُوهٍ مُكْفَهِرَّةٍ[9]
اگر لا اقل نمی توانیم به وسیله ی زبان امر به معروف و نهی از منکر کنیم، باید قلبا از معاصی ناراحت باشیم.
مشایخ ما می گویند که وقتی در زمان رضا شاه کشف حجاب شد، مرحوم حاج شیخ یک بار از خانه بیرون آمد و دید که زن ها سر برهنه هستند. به خانه بر می گردد و دیگر بیرون نمی آید تا از دنیا رفتند.
با این حال باید توجه داشت که قبل از امر به معروف و نهی از منکر انسان باید خودش را موعظه کند.
آقا شیخ محمد رازی صاحب کتاب آثار الحجة به تبریز رفته و به منبر رفت و با یکی از علماء بزرگ تبریز که پدر آقا سید حسین قاضی بود مواجه شد او پرسید می خواهی چه کار کنی؟ او گفت می خواهم منبر روم، گفت آیا برای خودت هم منبر رفتی؟ همین سبب شد او از منبر رفتن منصرف شود و از تبریز برگردد زیرا به نظرش آمد که هنوز خودش را نساخته است.
البته این بدین معنا نیست که انسان صبر کند تا به حد کمال برسد و بعد به سراغ مردم برود زیرا در این صورت هرگز نمی تواند دیگران را موعظه کند ولی انسان به همان اندازه که خودش را تکمیل کرده است می تواند دیگران را ارشاد نماید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo