< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

93/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلالت روایات ثلاث بر استصحاب
سخن در سه حدیث است که قریب المضمون می باشند که ما برای سهولت، همان حدیث اول را بحث کرده ایم که عبارت است از: كُلُّ شَيْ‌ءٍ نَظِيفٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ فَإِذَا عَلِمْتَ فَقَدْ قَذِرَ وَ مَا لَمْ تَعْلَمْ فَلَيْسَ عَلَيْكَ[1]
این حدیث را به چند گونه معنا کرده اند:
نظریه ی اول همان معنای مشهور است و آن اینکه این حدیث در مقام قاعده ی طهارت است یعنی هر چیزی تا زمانی که ندانستی قذر است طاهر می باشد. بنا بر این غایت، که (حتی تعلم) باشد، قید موضوع است که همان (شیء) است.
نظریه ی دوم از صاحب فصول بود که در مقام این بود که هم قاعده ی طهارت را از آن استفاده کند و هم استصحاب را و می گوفت که (حتی تعلم) قید موضوع است و بعد این حکم ظاهری ادامه دارد (حتی تعلم انه قذر)
به این نظریه چند اشکال بار شده بود که عمده ی آن این بود که اگر استصحاب از آن اراده شده باشد مراد جری طهارت واقعیه است نه ظاهریه. و حال آنکه موضوع در روایت فوق طهارت ظاهریه است که با وجود صرف الشک جاری می شود و با وجود صرف الشک احتیاج به استصحاب نداریم.
نظریه ی سوم از محقق خراسانی در کفایه است که می فرماید: این روایت هم در مقام جعل طهارت واقعیه بر اشیاء است (یعنی خداوند تمامی اشیاء را پاک آفریده است) و در آن اشیاء بما هو هو موضوع است (بر خلاف معنای اول و دوم که موضوع در آن شیء مشکوک بود) و هم این طهارت واقعیه ادامه دارد تا زمانی که بدانی قذر شده است. با این بیان اشکالی که به صاحب فصول وارد شده بود بر مبنای ایشان وارد نمی باشد. زیرا صدر روایت در مقام طهارت واقعی است و ذیل روایت در مقام استصحاب و کشاندن این طهارت واقعیه می باشد.
این طهارت واقعیه که در صدر روایت است به دو گونه می تواند غایت داشته باشد:
1- کل شیء بالذات طاهر واقعا حتی یلاقی نجسا. اگر چنین باشد نمی توان از آن استصحاب اراده کرد. در این معنا غایت، خود ملاقات است.
2- کل شیء طاهر الا فلو شککت فی الملاقاة فهو طاهر الی ان تعلم انه قذر. در این معنا غایت، شک در ملاقات می باشد. یعنی اگر در ملاقات شک کردید، این طهارت باقی است حتی تعلم انه قذر.
یلاحظ علیه:
اولا: ایشان ادعا می کند که صدر در مقام جعل حکم طهارت به شیء بما هو هو می باشد. این در یک مورد صحیح است که همان آب است که در روایت آمده است: الماء کله طاهر حتی تعلم انه قذر[2] اما در روایت فوق و روایت سوم (كُلُّ شَيْ‌ءٍ هُوَ لَكَ حَلَالٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَامٌ بِعَيْنِهِ فَتَدَعَهُ مِنْ قِبَلِ نَفْسِكَ[3]) موضوع، آب نیست بلکه شیء است که امری مبهم می باشد. بنا بر این صاحب کفایه باید بین جایی که موضوع واقعا موضوع است مانند آب و بین جایی که موضوع امری مبهم است فرق بگذارد. اگر سخن در جعل طهارت برای واقع اشیاء است باید نام اشیاء به صراحت ذکر شود و گفته شود: کل ماء و شجر و حجر ... طاهر حتی تعلم انه قذر.
ثانیا: طبق کلام محقق خراسانی، غایت در صدر ذکر نشده است و غایتی که ذکر شده است برای چیزی است که ذکر نشده است.
توضیح اینکه ایشان می فرماید: کل شیء طاهر به این معنا است که هر چیزی بما هو هو طاهر است. غایتی برای آن ذکر نشده و غایت آن چنین می توانست باشد: حتی تلاقی نجسا.
اما غایتی که در ذیل روایت ذکر شده است که عبارت است از (حتی تعلم انه قذر) این غایت برای چیز دیگری است یعنی لو شک فی الملاقاة فهو طاهر حتی تعلم انه قذر.
ثالثا: در روایت فوق یک کلمه ی (طاهر) وجود دارد که یا باید قید صدر باشد و یا مربوط به استصحاب. اگر مربوط به صدر است باید بگوید: کل شیء طاهر حتی تعلم انه قذر و اگر مربوط به استصحاب است باید چیزی مقدر باشد و آن اینکه: فلو شک فی الطهارة و النجاسة فالطهارة باقیة جتی تعلم انه قذر. بنا بر این اگر حتی تعلم قید صدر باشد دیگر به کار استصحاب نمی آید و اگر برای استصحاب استفاده شود دیگر به کار صدر نمی آید.
بله یکی از اشکالاتی که بر صاحب فصول بود بر ایشان بار نیست زیرا صاحب فصول سخن از جری طهارت ظاهری می کرد ولی صاحب کفایه متوجه این اشکال شده بود و جری طهارت واقعیه را مطرح کرد که همان طهارت اولیه ی اشیاء بما هو هو می باشد.
نظریه ی چهارم صاحب کفایه در حاشیه ی خود بر رسائل که حاوی مطالبی زیبا و روشن دارد (بر خلاف کفایه که مجمل است) یک قدم بالاتر نهاده و در مقام بیان این است که این روایت بیانگر سه قاعده است:
·طهارت واقعیه برای اشیاء که عبارت است از کل شیء بما هو هو طاهر
·طهارت ظاهری برای اشیاء: این طهارت از صدر روایت استفاده می شود.
·استصحاب: کل لو شک فی الطهارة و النجاسة فهو طاهر الی ان تعلم انه قذر
توضیح اینکه شق اول و سوم همانی است که در کفایه است ولی شق دوم که همان طهارت ظاهریه است، احتیاج به مقدمه ای دارد و آن اینکه:
الاطلاق علی قسمین: اطلاق افرادی و اطلاق احوالی
اطلاق افرادی مانند اعتق رقبة که رقبة می تواند ایرانی باشد یا افغانی و یا فردی دیگر. رقبه در این جمله تمامی افرادی بدون فرقی بین یک فرد با فرد دیگر شامل می شود.
اطلاق احوالی مانند اکرم زیدا. زید در این جمله یکی بیشتر نیست و اطلاق افرادی ندارد ولی تمامی احوال زید را شامل می شود مانند: سواء کان قائما او جالسا، عالما او جاهلا، معمما او غیر معمم و مانند آن.
در نتیجه محقق خراسانی می فرماید: کل شیء طاهر، اطلاق احوالی دارد و می گوید: سواء أ کان مشکوک الطهارة و النجاسة ام لم یکن. این همان قاعده ی طهارت است.
ان شاء الله در جلسه ی اشکالات این قول را ذکر می کنیم

بحث اخلاقی:
قال امیر مؤمنان علی علیه السلام: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِه‌[4]
امروزه مسأله ی امر به معروف و نهی از منکر مطرح است و باید در جامعه وجود داشته باشد. البته باید شیوه ی خاص آن رعایت شود. اما باید دید آیا علاوه بر ساختن دیگران، آیا خودسازی هم لازم است؟
امام علی علیه السلام در روایت فوق می فرماید: کسی که امر به معروف می کند یک نوع پیشوا برای مردم است (زیرا پیشوا بودن درجات مختلفی دارد) و چنین کسی باید ابتدا خودش را اصلاح کند. هر کسی که تعدادی از افراد در زیردست او هستند او یک نوع امام و پیشوایی بر آنها دارد که باید ابتدا خودش را اصلاح کند و الگو شود و بعد دیگران را اصلاح کند.
اگر کسی می خواهد خودش را اصلاح کند نباید خودش را زبانی اصلاح کند بلکه باید عملش را اصلاح نماید. در اندونزی که بیش از صد میلیون مسلمان دارد اسلام توسط تجار و عملشان به فرامین اسلام منتشر شده است و این گونه نبوده است که لشکر اسلام به آنجا رود و آنجا را فتح کند تا افراد مسلمان شوند.
وقتی انسان خودش را اصلاح کرد قابلیت پیدا می کند که به دیگران تذکر کند. باید کتاب آداب المتعلمین خواجه و از آن بهتر آداب المتعلمین شهید ثانی را مطالعه کرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo