< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

93/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلالت روایات بر حجیّت استصحاب
بحث در حدیث اربعمائه است. سند آن را در جلسه ی قبل بررسی کردیم و اکنون به سراغ دلالت آن می رویم:
أن أمير المؤمنين ع علم أصحابه في مجلس واحد أربعمائة باب مما يصلح للمسلم في دينه و دنياه قال‌... من كان على يقين فشك فليمض على يقينه فإن الشك لا ينقض اليقين‌.[1]
سپس امام علیه السلام بعد از این فقره در مورد وضوء مسائلی را بیان می کند که ارتباطی با این فقره که ذکر کرده ایم ندارد.
بعضی گفته اند که روایت فوق ناظر به قاعده ی یقین است نه استصحاب و برای این ادعا سه دلیل اقامه کرده اند. (مثلا جمعه یقین داشتم زید عادل است و شنبه شک می کنم که آیا در همان جمعه عادل بوده است یا نه.)
الدلیل الاول: تقدم الیقین علی الشک
در روایت فوق، لفظ یقین بر شک مقدم است زیرا امام علیه السلام می فرماید: من كان على يقين فشك فاء که بر سر شک در آمده است علامت آن است که شک، بعد از یقین بوده است.
این در حالی است که در استصحاب، تقدم یقین شرط نیست بلکه یقین می تواند بعد از شک حاصل شود مثلا شک دارم زید شنبه عادل بوده است یا نه و روز یکشنبه یقین پیدا کنم که زید در روز جمعه عادل بوده است. ولی در قاعده ی یقین، یقین همواره باید مقدم بر شک باشد کما اینکه از ظاهر روایت فوق چنین استفاده می شود.
یلاحظ علیه: در استصحاب نیز در نود و نه درصد، یقین بر شک مقدم است. عکس این مورد که یقین بر شک تقدم نداشته باشد بسیار اندک می باشد.

الدلیل الثانی: وحدة متعلق الشک و الیقین
ظاهر روایت این است که متعلق یقین و شک یکی می باشد زیرا امام علیه السلام می فرماید: من كان على يقين فشك و ظاهر آن این است که کسی که یقین در چیزی دارد و بعد در همان چیز شک کرده است. در قاعده ی یقین متعلق یقین و شک یکی است مثلا متعلق یقین عدالت زید در روز جمعه است و متعلق شک عدالت زید در همان جمعه می باشد. اما در استصحاب متعلق یقین و شک فرق دارد مثلا متعلق یقین عدالت زید در جمعه می باشد و متعلق شک عدالت زید در روز شنبه.
یلاحظ علیه: در استصحاب نیز متعلق یقین و شک یکی است زیرا متعلق هر دو عدالت زید می باشد. تفاوت آن با قاعده ی یقین فقط در این است که در استصحاب، زمان آن دو متفاوت است ولی در قاعده ی یقین زمان هر دو یکی می باشد.

الدلیل الثالث: زوال الیقین
عبارت فوق از امام علیه السلام ظهور در این دارد که یقین سابق از بین رفته است کما اینکه در قاعده ی یقین چنین است. این بر خلاف استصحاب است که یقین به جمعه محفوظ است و شک در روز دیگری است.
یلاحظ علیه: در استصحاب نیز یقین سابق از بین رفته است. زیرا نسبت به بقاء دیگر یقین سابق به قوت خود باقی نیست و فقط یقین، نسبت به حدوث باقی است. بنا بر این یقین در استصحاب، حدوثا باقی است ولی بقاء از بین رفته است ولی در قاعده ی یقین، یقین سابق حدوثا نیز باقی نیست.

ثم ان جماعة اخری عکس قول سابق را گفته اند و قائل شده اند که روایت ظهور در استصحاب دارد نه قاعده ی یقین. دلیل ایشان این است که ظاهر روایت دلالت دارد بر اینکه یقین، فعلی باشد. یعنی یقین، همچنان باقی است زیرا وقتی امام علیه السلام در خاتمه ی روایت می فرماید: فإن الشك لا ينقض اليقين این بدان معنا است که یقین همچنان باقی است که شک نمی تواند آن را کنار بزند. این در حالی است که در قاعده ی یقین، یقین سابق دیگر باقی نیست.
یلاحظ علیه: در قاعده ی یقین و استصحاب، هر دو یقین سابق محفوظ است. در استصحاب یقین سابق قبل و بعد از شک محفوظ است ولی در قاعده ی یقین، یقین محفوظ است ولی فقط قبل از شک محفوظ است نه بعد از آن.
نقول: فقه بر اساس عرفیات است و با این حرفها نمی توان ظهور عرفی کرد. این دقت ها مخصوص افرادی است که درس حوزه را می خوانند و مردم از این دقت ها خبر ندارند. بنا بر این این دلائل عقلی نمی تواند ظهورساز باشد.
ما قائل هستیم که روایت فوق مربوط به باب استصحاب به این دلیل که نظیر این روایت در روایات دیگر مانند روایات سه گانه ی زراره هم بود و امام علیه السلام در آنها فرموده بود که نباید یقین را با شک شکست. بنا بر این این روایت مانند آنها حمل بر استصحاب می شود.

ممکن است کسی بگوید که چه مانعی دارد که از روایت فوق هم استصحاب استفاده شود و هم قاعده ی یقین به این گونه که کلام امام علیه السلام را چنین تفسیر کنیم: من كان على يقين فشك حدوثا (که بر قاعده ی یقین تطبیق کند) و بقاء (که بر استصحاب تطبیق کند) فليمض على يقينه فإن الشك لا ينقض اليقين‌.
شیخ انصاری می فرماید: این را در آینده بحث می کنیم که آیا چنین چیزی جایز است یا نه.

الروایة السادسة: مکاتبة علی بن محمد القاسانی (قاسان همان معرب کاشان است. علی بن محمد قاسانی از اصحاب امام هادی و امام عسکری علیهما السلام است و کارش شیره فروشی بود.
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ (القمی متوفای 290 صاحب کتاب بصائر الدرجات) عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ قَالَ كَتَبْتُ إِلَيْهِ وَ أَنَا بِالْمَدِينَةِ عَنِ الْيَوْمِ الَّذِي يُشَكُّ فِيهِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ هَلْ يُصَامُ أَمْ لَا (نمی دانم آخر شعبان است یا اول رمضان و یا در آخر ماه رمضان نمی دانم آخر رمضان است یا اول شوال) فَكَتَبَ ع الْيَقِينُ لَا يَدْخُلُ فِيهِ الشَّكُّ صُمْ لِلرُّؤْيَةِ وَ أَفْطِرْ لِلرُّؤْيَةِ.[2]
در این روایت باید در دو مقام بحث کرد:
المقام الاول: سند شیخ به محمد بن الحسن الصفار صحیحه است. شیخ در سال 460 فوت کرده است و صفار در 290 و بین آنها فاصله بسیار است بنا بر این باید بین این دو واسطه هایی وجود داشته باشد و شیخ باید به کتاب صفار سند داشته باشد. در سابق، کتاب ها خطی بوده است و افراد چه بسا در این کتاب ها جاهلانه یا عامدانه تصرف می کردند بنا بر این اگر کسی می خواست از کتاب مولفی حدیثی را نقل کند باید به آن مؤلف سند داشته باشد به این گونه که مثلا بگوید من این کتاب را نزد استاد خود خوانده ام و او هم نزد استاد خود تا به مؤلف اصلی کتاب برسد. ولی ما امروزه از باب وجاده اقدام می کنیم یعنی روایت را در کافی می بینیم و آن را نقل می کنیم و سندی نسبت به آن کتاب نداریم. بنا بر این شیخ سند خود را به این کتاب در آخر تهذیب نقل می کند.
علی بن محمد قاسانی توسط دو نفر تضعیف شده است. یکی احمد بن محمد بن عیسی است که اشعری الاصل و یمنی بوده و سپس ساکن قم شده است. نجاشی می گوید که احمد بن محمد بن عیسی او را طعن کرده است و گفته است که در کتاب او چیزهای منکری وجود دارد.. بعد نجاشی اضافه می کند که طعن او بیجا است زیرا من کتابهای او را دیده ام و منکری را نیافته ام. قول نجاشی بر احمد بن محمد بن عیسی مقدم است زیرا نجاشی متخصص فن رجال بوده است.
البته شیخ طوسی نیز او را تضعیف کرده است ولی ظاهرا تحت تأثیر احمد بن محمد بن عیسی بوده است زیرا شیخ در رجال محقق نبوده است.
المقام الثانی: متن روایت فوق را به دو گونه معنا کرده اند و شیخ انصاری و محقق خراسانی دو معنای مختلف از آن ارائه کرده اند.
شیخ انصاری می فرماید: روایت فوق ادل الدلیل بر استصحاب می باشد زیرا قاسانی از امام علیه السلام در مورد یوم الشک سؤال می کند و امام علیه السلام در جواب می نویسد: الْيَقِينُ لَا يَدْخُلُ فِيهِ الشَّكُّ. یعنی یقین به شعبان را نباید با شک شکست بنا بر این در یوم الشک باید شعبان را استصحاب کرد و به نیّت شعبان روزه گرفت. همچنین در روز آخر رمضان که نمی دانیم آیا ماه شوال حلول کرده است یا نه که باید رمضان را استصحاب کرد.
سؤال: چرا امام علیه السلام به جای (لا ینقض) از کلمه ی (لا یدخل) را استفاده کرده است.
جواب این است که این دو با هم مشترک هستند زیرا هما گونه که با نقض و شکستن، وحدت از بین می رود، دخل هم همین گونه است و اگر غیر، داخل شود وحدت از بین می رود.
مرحوم سبزواری نیز در منظومه می گوید که هر جا کثرت وجود دارد به سبب این است که در آن، غیر داخل شده است:
و ما له تکثر قد حصل ففیه ما سواه ایضا دخل
ان الوجود ما له من ثانی لیس قری وراء عبّادان
محقق خراسانی از آن سو می گوید که این روایت هیچ ارتباطی به استصحاب ندارد که ان شاء الله آن را بحث می کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo