< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

93/07/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شمول لا ضرر بر احکام عدمی
بحث در این است که آیا قاعده ی لا ضرر علاوه بر نفی احکام وجودی آیا احکام عدمی را نیز می تواند نفی کند یا نه؟
البته گفتیم که تمامی احکام، جنبه ی وجودی دارد، غایة ما فی الباب متعلق گاه ضمان است که به آن وجودی می گویند و گاه عدم ضمان است که به آن عدمی می گویند و الا با قطع نظر از متعلق، حکم از آنجا انشاء است همواره وجودی می باشد.
در جلسه ی قبل مثال هایی در این مورد ذکر کردیم. دو مثال از ما و چهار مثال از فاضل تونی بود.
شیخ انصاری تا حدی مخالفت کرده. همچنین آیت الله نائینی با تعبیری دیگر کلام شیخ انصاری را تکرار می کند.
شیخ قائل است که لا ضرر این مورد را شامل نمی شود زیرا لا ضرر فقط احکامی را شامل می شود که مجعول شارع باشد و عدم ضمان، مجعول شارع نیست بلکه عبارت است از سکوت شارع و عدم حکم او.
یلاحظ علیه: شرع مقدس در مثال های فوق، آیا حکمی دارد یا نه؟ اگر کسی بگوید که شارع، حکمی ندارد، این بر خلاف ادعای شیعه است که می گویند حتی حکم ارش الخدش هم در اسلام آمده است.
وقتی حکم دارد، می پرسیم حکم آن چیست؟ اگر ضمان باشد، مطلوب ثابت می شود و اگر عدم ضمان باشد، این حکمی است ضرری و لا ضرر جلوی آن را می گیرد.
محقق نائینی نیز کلام شیخ را به تعبیری دیگر بیان می کند و آن اینکه لا ضرر حکمی را بر می دارد که شارع آن را انشاء کرده باشد ولی استمرار آن ضرری بوده است. مثلا شارع وضو را جعل کرده است ولی استمرار آن در حق زید ضرری می باشد. بنا بر این اصل حکم باید توسط شارع، ثابت شود ولی استمرار آن ضرری باشد. این در حالی است که در ما نحن فیه، اصل حکم توسط شارع ثابت نشده است زیرا شارع عدم ضمان را بیان نکرده است و حکم مزبور عدمی است. بله اگر شارع می فرمود: لا یضمن، می شد در صورت ضرر به لا ضرر تمسک کرد ولی شارع نه اصل و نه استمرار آن را بیان کرده است.
یلاحظ علیه: همان اشکالی که به کلام شیخ وارد کردیم در اینجا نیز تکرار می کنیم و آن اینکه شارع، حکمی را جعل نکرده است یا کرده است. اگر نکرده باشد این با کمال دین سازگار نیست و اگر جعل کرده است اگر ضمان باشد مطلوب ثابت می شود و الا ضرری است و لا ضرر جلوی آن را می گیرد.
اینکه محقق نائینی می فرماید: اصل حکم باید ثابت باشد و استمرار آن ضرری باشد چیزی است که صرف ادعا است و در شرع نیامده است که چنین چیزی معیار است.
محقق نائینی در بیان دومی می فرماید:
سه دلیل دیگر بر مدعای ما وجود دارد:
الدلیل الاول: اگر لا ضرر بخواهد احکام عدمیه را نیز بگیرد باید در مورد کسی که دچار زلزله، سیل و مانند آن شده است مثلا دزد اموال او را ربوده است بگوییم که به سبب لا ضرر باید ضرر او را از بیت المال تأمین کرد.
یلاحظ علیه: بحث در جایی است که شارع، مبدأ ضرر باشد. در مثال های فوق شارع به عنوان مقنّن ضرر نزده است. اگر ساختمانی سست بناء شده باشد و بر اثر زلزله بریزد، شارع مقصر نیست.
الدلیل الثانی: اگر لا ضرر احکام عدمی را جاری می شود باید در مثال های فوق (مثلا زنی که شوهرش نفقه ی او را نمی دهد و طلاقش هم نمی دهد) گفت که مثلا طلاق باید به دست زن باشد و یا غلام (که تحت فشار است و مولی او را آزاد نمی کند.) باید بتواند خودش را آزاد کند. این در حالی است که احدی چنین فتوایی نداده است.
یلاحظ علیه: بحث در لا ضرر، حیثی است یعنی لا ضرر فقط می گوید که عدم جواز طلاق توسط فقیه و یا و عدم جواز عتق توسط فقیه (و اینکه طلاق فقط به دست شوهر و مولی باشد) ضرری است. اما اینکه چه کسی باید طلاق و عتق را انجام دهد باید از دلیل دیگر ثابت شود. در آن باید به قوانین عامه مراجعه کرد که می گوید: کل فعل فی المجتمع لم یسمّ فاعله ففاعله هو الفقیه. بنا بر این مسلما باید کسی زن را طلاق دهد و چون شوهر این کار را نمی کند و بجز او طلاق دادن، فاعل معینی ندارد این کار توسط فقیه انجام می شود.
الدلیل الثالث: اگر لا ضرر در موارد فوق عدم ها را بتواند عدم ها را بردارد دیگر احتیاج به طلاق یا عتق نداریم و باید به زن و یا عبد گفت که از شوهر و مولی جدا شود.
یلاحظ علیه: همان جواب قبل را در اینجا تکرار می کنیم و آن اینکه زن بدون طلاق نمی تواند رها شود بلکه یا باید طلاق داده شود و یا طلاق را بتوان فسخ کرد. حال که طلاق را نمی توان فسخ کرد باید فقیه او را طلاق دهد.
توضیحی در مورد حیثی بودن قاعده ی لا ضرر: مثلا در مورد قاعده ی تجاوز می گویند که اگر کسی نماز خواند و ندانست هنگام نماز وضو گرفته بود یا نه. قاعده ی تجاوز حکم به صحت نماز می کند. فرد مزبور برای نماز عصر باید وضو بگیرد زیرا قاعده ی تجاوز حیثی بود یعنی فقط نسبت به نماز ظهر که محلش گذشته بود گفت که نباید وضو بگیرد ولی این دلیل نمی شود که وقتی نماز ظهر با آن حال، صحیح بوده است نماز عصر هم با همان حال صحیح است.
شیخ انصاری سپس در این مقام قرار می گیرد که قائل شود که لا ضرر می تواند احکام عدمی را نیز شامل شود و دلیل هایی برای آن ذکر می کند:
الدلیل الاول: در بعضی موارد اگر بگوییم که فرد مزبور ضامن نیست از آن احکامی وجودیه صادر می شود مثلا اگر بگوییم که کسی که درب قفس را باز کرده است و مرغ از قفس پریده است ضامن می باشد چند حکم وجودی از آن ممکن است صادر شود مانند حکم به عدم بازداشت کردن فرد مزبور، حکم به عدم تقاص از اموال او و یا حکم به عدم جواز شکایت از او. این احکام وجودیه همه ضرری است بنا بر این چه مانعی دارد که لا ضرر از عدم عبور کرده آن احکام وجودیه را بردارد. نتیجه در هر حال یک چیز است و آن اینکه فرد مزبور ضامن است.
یلاحظ علیه: سه حکم وجودی مزبور از همان عدم ضمان تراوش کرده است. نمی توان گفت که علت که عدم ضمان است را کنار گذاشت ولی احکامی که معلول آن است را مشمول لا ضرر کرد. در عالم اعتبار چنین چیزی صحیح نیست.
الدلیل الثانی: رسول خدا (ص) در جریان سمره لا ضرر را علت برای حکمی عدمی قرار داده است و آن عبارت است از عدم تسلط انصاری بر قلع سمره.
یلاحظ علیه: لا ضرر علت برای عدم تسلط نیست بلکه علت برای تسلط است یعنی لا ضرر می گوید که انصاری بر قلع درخت مسلط است نه اینکه بگوید: عدم تسلط در اینجا وجود ندارد.

کلامی پیرامون جریان غدیر:
در مورد غدیر در قرآن گاه می خوانیم: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‌ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا[1]
و گاه می خوانیم: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه‌[2]
کفار بعد از اینکه رسول خدا (ص) مبعوث به رسالت شد، برنامه هایی ریختند که رسالت او را انکار کنند. اولین کاری که کردند تهمت زدن بود. در طول تاریخ همواره اولین حربه کوبیدن فردی که می خواسته کار مثبتی را انجام دهد تهمت بوده است. در مورد رسول خدا (ص) نیز گفته اند که او کاهن است، ساحر و یا مجنون می باشد و یا دیگران می گوید و او می نویسد.
این تهمت ها بعد از مدتی باطل شد زیرا رفتار رسول خدا (ص) خلاف آن را ثابت کرد.
در مرحله ی دوم تصمیم گرفتند که کسانی که با رسول خدا (ص) همراه شده بودند را از دور خارج کنند، آنها را تهدید به قتل و شکنجه کنند. این حربه نیز بعد از مدتی بی اثر شد و دیدند که همچنان به سمت رسول خدا (ص) گرایش وجود دارد.
در مرحله ی سوم به حصر اقتصادی روی آوردند. بر این اساس در سال نهم بعثت به مدت سه سال رسول خدا (ص) و یاران ایشان را در شعب ابی طالب که کنار مسجد الحرام است را در حصر قرار دادند بدین گونه که کسی اجازه ی معامله با این افراد را نداشت. این حربه نیز بعد از مدتی باطل شد زیرا صدای ناله های بچه از بی شیری و گرسنگی در عموم مردم اثر کرد و اصرار بر لغو حصر مشرکان را مجبور کرد که حصر را لغو کنند.
در مرحله ی چهارم تصمیم به ترور رسول خدا (ص) گرفتند. خداوند متعال او را با خبر کرد و در نتیجه علی علیه السلام به جای او خوابید و نقشه ی دشمن خنثی شد.
در مرحله ی بعد در خیال خود گفتند که این فرد که مدعی رسالت، پسر ندارد بنا بر این وقتی از دنیا برود ندای او نیز خاموش می شود در نتیجه آرزوی مرگ او را کردند و به آن زمان دل خوش کردند: ﴿أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ[3]
خداوند این نقشه را نیز نقش بر آب کرد و مثل فردایی به او دستور داد که کسی مانند علی بن ابی طالب را به عنوان جانشین خود معرفی کند. کسی که از نظر تقوا، عقل و کمال، علم و فصاحت و بلاغت و شجاعت و قدرت و مدیریت و سایر خصائص، در بالاترین درجه بود و کسی بعد از رسول خدا (ص) از او بالاتر نبود. اینجا بود که کفار مأیوس شدند و این همان است که خداوند می فرماید: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ[4]
این همان است که خداوند می فرماید: ﴿ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ[5] مراد از اکمال مزبور، اکمال فردی نیست زیرا خداوند بعد از آن آیه یک سری احکام دیگر را بیان کرده است. مراد از اکمال فوق، اکمال اساسی و بنیادی است یعنی دین رسول خدا (ص) با معرفی کردن علی علیه السلام از نظر بنیادی و اصولی حالت کمال پیدا کرد.
این معرفی چنان مهم بود که خداوند می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه‌[6] یعنی اگر این معرفی صورت نمی گرفت گویا رسول خدا (ص) رسالت خود را تبلیغ نکرده بود.
فخر رازی می نویسد که بین این آیه و وفات رسول خدا (ص) حدود هشتاد و سه روز فاصله شده است. زیرا از هجده ذی الحجة با دوازده ربیع (که بنا بر قول اهل سنت زمان وفات رسول خدا (ص) است) هشتاد و دو یا هشتاد و سه روز فاصله است.
یک فرد یهودی به عمر بن خطاب گفت که آیه ی اکملت لکم دینکم کی نازل شده است؟ اگر این آیه در تورات ما بود ما آن روز را جشن می گرفتیم. این نشان می دهد که مسأله ی فوق به قدری مهم بود که حتی یک مرد یهودی هم اهمیت آن را درک کرده بود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo