< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

93/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اجتناب از ملاقِی یکی از اطراف علم اجمالی

سخن در ملاقِی یکی از اطراف علم اجمالی است که آیا باید از آن اجتناب کرد یا نه. کسانی که می گویند اجتناب از ملاقِی لازم نیست دو بیان دارند:

اول اینکه ملاقِی موضوع مستقلی [1] است. اصالة الطهارة در اطراف علم اجمالی جاری نمی شود زیرا با هم تعارض و تساقط می کنند ولی اصالة الطهارة در ملاقِی بدون معارض جاری می شود.

بیان دوم بیانی است که شیخ انصاری [2] فرموده است و آن اینکه ایشان از راه سببیت و مسببیت اقدام کرده می فرماید: ملاقِی مسبّب است و ملاقَی سبب و مرتبه ی سبب مقدم بر مرتبه ی مسبّب است بنا بر این اگر اصل در ناحیه ی سبب جاری نشود (چون به تعارض می انجامد) ولی مسبّب، خود موضوع مستقلی است و اصل در آن جاری می شود.

به تعبیر دیگر، اصالة الطهارة در درجه ی اول دو گوشه ی فرش را شامل می شود و در درجه ی دوم ملاقِی فرش را. اصالة الطهارة در درجه ی اول تعارض و تساقط می کند ولی در درجه ی دوم که درجه ی مسببیت است بدون معارض جاری می شود.

امام قدس سره اشکال واضحی به کلام شیخ وارد می کند و آن اینکه رتبه ها موضوع احکام است یا مصادیق خارجیه؟ اگر رتبه ها موضوع احکام باشد حق با شیخ انصاری است زیرا رتبه ی سبب با رتبه ی مسبّب متفاوت است. ولی اگر بگوییم موضوع احکام رتبه های عقلی [3] نیست بلکه موضوعات خارجیه است در این حال دو طرف فرش و ملاقِی همه در یک رتبه و در عرض هم هستند. بنا بر این اگر سخن از تعارض باشد هر سه را شامل می شود. یعنی اصالة الطهارة در هر سه طرف جاری می شود و همه با هم تعارض و تساقط می کنند.

بنا بر این بهتر است روی بیان اول تکیه کنیم و بگوییم: ملاقِی موضوع مستقلی است که با اطراف علم اجمالی فرق دارد. وقتی روی موضوع مستقل تکیه می کنیم می توانیم قائل شویم که اصالة الطهارة در ملاقِی اجرا شود و به تعارض نینجامد. (هم می توان از اصالة الطهارة استفاده کرد و هم از استصحاب طهارت هرچند اصالة الطهارة افضل است و در محل خود توضیح داده شده است.)

بنا بر این لازم نیست از ملاقِی احد الاطراف اجتناب کنیم.

 

اما نظر محقق خراسانی: ایشان می فرماید: در ما نحن فیه سه صورت [4] وجود دارد:

الصورة الاولی: لا یجب الاجتناب عن الملاقِی

الصورة الثانیة: یجب الاجتناب عن الملاقِی و الملاقَی و الطرف الآخر

الصورة الثالثة: یجب الاجتناب عن الملاقِی و الطرف الآخر دون الملاقَی. بعد ایشان برای صورت سوم دو مثال می زند. اینجا از باب زیادة الفرع علی الاصل است یعنی از ملاقِی (دست) باید اجتناب کرد ولی از ملاقَی لازم نیست.

 

اما الصورة الاولی: المیزان فیه هو تقدم العلم الاجمالی علی الملاقاة

یعنی اگر علم اجمالی بر ملاقات متقدم شود دیگر لازم نیست از ملاقِی اجتناب کنیم و فقط باید از دو طرف اجتناب کنیم.

مثلا یکی از دو طرف فرش نجس است. دست تر من نیز به یکی از دو طرف خورده است. در اینجا علم اجمالی مقدم و ملاقات متأخر است از این رو لازم نیست که از دست اجتناب کنم. علت آن همان دو بیانی است که در ابتدا ذکر کردیم. محقق خراسانی در واقع در این رتبه، نوآوری ندارد و همان کلام شیخ انصاری و دیگران را پذیرفته است. (زیرا علم اجمالی در این حال علی کل تقدیر منجز نیست و نمی توانم بگویم یا دست من واجب الاجتناب است یا طرف دیگر فرش زیرا طرف دیگر فرش به علم اجمالی اول واجب الاجتناب شده بود و سابقا هم گفتیم یشترط فی تنجیز العلم الاجمالی ان یکون محدثا للتکلیف [5] علی کل تقدیر.)

 

اما الصورة الثانیة: المیزان فیه هو تقدم الملاقاة علی العلم الاجمالی

مثلا یکی از دو طرف فرش نجس شده بود و من خبر نداشتم بعد دستم که تر بود به یکی از دو طرف فرش خورد و بعد فردی به من خبر داد که سابقا یکی از دو گوشه ی آن نجس بوده است. در اینجا نجاست، متقدم است ولی علم من به نجاست، متأخر است. در این حال هنگامی که من علم پیدا می کنم که یکی از دو طرف فرش نجس است در واقع یک طرف علم بسیط است و طرف دیگر مرکب یعنی یا آن طرف فرش نجس است یا طرف دیگر و دست من (ملاقِی و ملاقَی)

 

اما الصورة الثالثة [6] [7] : این صورت دو مصداق دارد:

اما مصداق اول: علم اجمالی دارم یا ملاقِی نجس است یا آن طرف فرش. در این حال باید از ملاقِی اجتناب کنم (کاری نداریم که این علم اجمالی از کجا و چگونه حاصل شده است) بعد دو علم دیگر ایجاد می شود:

اول اینکه علم پیدا کردم که دستم با این گوشه [8] ملاقات کرده است.

دوم اینکه علم پیدا کردم یا ملاقَی (این طرف فرش) نجس است یا آن طرف فرش.

در اینجا علم دوم منجز نیست و اجتناب از ملاقَی لازم نیست زیرا آن طرف به وسیله ی علم اجمالی اول لازم الاجتناب بود از این رو علم اجمالی دوم در آن طرف اثر گذار نیست از این رو ملاقَی یکه و تنها باقی می ماند و اصالة الطهارة در آن بدون معارض جاری می شود.

یلاحظ علیه: این مثال قابل مناقشه است زیرا از محقق خراسانی می پرسیم علم اجمالی اول که یا دست من (ملاقِی) نجس است یا طرف دیگر فرش از کجا ایجاد شده است و به گونه ای است که نجاست ملاقِی از ملاقَی سرچشمه نمی گیرد؟ اگر واقعا چنین فرضی وجود داشته باشد کلام محقق خراسانی صحیح است زیرا این علم اجمالی منجز است و علم اجمالی دوم که یکی از دو طرف فرش نجس است دیگر اثر گذار نیست.

مثلا دو ظرف است که علم اجمالی داشتم یا سمت چپ نجس است یا سمت راست و بعد می دانم قطره ی خونی یا در ظرف سمت چپ افتاد و یا در ظرف سوم. علم اجمالی در این صورت منجز نیست زیرا قبلا ظرف سمت چپ واجب الاجتناب شده بود و علم اجمالی دوم علی کل تقدیر منجز نیست.

ولی این خارج از فرض است زیرا بحث در جایی است که نجاست ملاقِی از ملاقَی نشأت گرفته باشد نه اینکه نجاست آن از جای دیگری باشد. بنا بر این علم اجمالی منقلب می شود یعنی معلوم می شود که علم اجمالی اول که می گفتم یا ملاقِی نجس است یا طرف دیگر فرش غلط بوده است و من به اشتباه تصور می کردم که دست من طرف علم اجمالی است و حال آنکه چون چون نجاست ملاقِی از ملاقَی بوده است در واقع ملاقَی طرف علم اجمالی بوده است. در نتیجه ملاقِی و ملاقَی یکپارچه می شود و هر دو طرف علم اجمالی می شود و باید هر دو باید اجتناب کرد.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد در مورد اجتناب از ملاقِی و عدم آن ضوابط و قواعد خاصی را بیان می کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo