< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

92/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توضیحی پیرامون ما لا یعلمون و نسیان

در مورد حدیث رفع از جهات مختلفی بحث کردیم. با این حال چون فقره ی ما لا یعلمون و النسیان، تأثیر بسیاری در ابواب فقهی دارند این دو فقره را بیشتر بحث می کنیم و ان شاء الله بعد از آن در مورد ما اضطروا و ما استکرهوا مطالبی را ذکر می کنیم.

 

مسأله ای در اصول است که اصولیون متأخر آن را هم در باب برائت بحث می کنند و هم در باب اشتغال. صاحب کفایه نیز این بحث را در هر دو بخش بحث کرده است و آن اینکه انسان گاه حکمی کلی را نمی داند و گاه حکمی جزئی را فراموش می کند.

مثلا گاه انسان نمی داند آیا سوره در نماز واجب است یا نه که در اینجا حکمی کلی را نمی داند. ولی گاه می داند سوره واجب است ولی فراموش می کند و سوره را نمی خواند. (بنا بر این در مورد حکم کلی از جهل استفاده می کنند و در مورد حکم جزئی از نسیان)

حال فردی است که نماز خوانده و سوره را نخوانده است. حال یا جاهل به حکم کلی بود و یا ناسی به حکم جزء. آیا نماز او صحیح است یا نه یعنی آیا حدیث رفع اینجا را می گیرد یا نه.

علماء، قائلند نماز در هر دو صورت صحیح است زیرا در مورد اول، ما لا یعلمون آن را شامل می شود و در دومی نسیان، شامل آن می شود.

توضیح ذلک: در شرع آمده است: اقم الصلاة مع السورة یا صل مع السورة. عبارت مع السورة اطلاق دارد و سه حالت را شامل می شود: حال علم، حال جهل و حال نسیان. اما حدیث رفع حال جهل و نسیان را حذف می کند و در این دو مورد، جلوی اطلاق را می گیرد.

ان قلت: این در حالی است که ما معتقدیم که احکام، بین عالم و جاهل و ناسی مشترک اند و شما با این کار احکام را مختص به عالم کرده اید.

قلت: حکم انشائی بین همه مشترک است یعنی همه در احکام اولیه اشتراک دارند ولی حدیث رفع روی حکم فعلی اثر می کند یعنی این حکم هرچند در مقام انشاء، جاهل و ناسی را هم شامل می شود ولی در مقام فعلیت فقط مخصوص عالم است. (این بحث عصاره ی کلام آیت الله بروجردی است.)

 

ثم ان المحقق الخراسانی و النائینی استشکلا فی هذا المبحث بامور خمسة:

اینها قائلند که در شک در جزئیت و شرطیت و مانعیت نمی توانیم اصالة البرائة که حدیث رفع است را جاری کنیم.

 

الاشکال الاول: الجزئیة امر انتزاعی و لیس بشرعی

(البته صاحب کفایه تا حدی از این اشکال جواب داده است) و آن اینکه در حال جهل و نسیان شک داریم که جزء به جزئیت خود باقی است یا نه و قرار است با حدیث رفع جزئیت آن را بر داریم و این در حالی است که جزئیت امری است عقلی و حدیث رفع، آثار شرعیه را بر می دارد نه عقلیه را. زیرا جزئیت، مجعول شرعی نیست بلکه از حکم تکلیفی انتزاع می شود یعنی وقتی شارع می فرماید: صل مع السورة، عقل می گوید: بنا بر این سوره جزء نماز است.

صاحب کفایه در مقام جواب می فرماید: جزئیت هر چند امری است عقلی ولی بالاخره حد و ریشه اش به شارع بر می گردد. یعنی اگر شارع از عبارت مع السورة استفاده نمی کرد، ما هم جزئیت را نمی فهمیدیم. حدیث رفع جایی را شامل می شود که حکم، با شارع ارتباط داشته باشد، این ارتباط گاه مستقیم و گاه مانند مورد فوق غیر مستقیم. بنا بر این حدیث رفع می تواند آن را شامل شود.

 

الاشکال الثانی: حدیث الرفع، حدیث رفع لا حدیث وضع.

حدیث رفع، چیزی که موجود است را بر می دارد ولی کسی که سوره را ترک کرده است، امری عدمی را انجام داده است. امر عدمی قابل رفع نیست. یعنی حدیث رفع نمی تواند سوره ای که نیست را بر دارد. اگر کسی جهلا یا نسیانا شراب بخورد حدیث رفع آن را بر می دارد ولی اگر کسی نسیانا یا جهل سوره را ترک کرد چیزی نیست تا رفع شود.

یلاحظ علیه: مرفوع امری است وجودی زیرا همان طور که در جلسه ی قبل هم گفتیم، حدیث رفع در مقام اثبات که همان اراده ی استعمالیه است خود عناوین نه گانه را که وجودی اند برداشته است.

اما در مقام ثبوت که همان اراده ی جدیه است وجوب سوره را برداشته است. بنا بر این در هر دو حال، آنچه برداشته شده است حکمی وجودی است نه عدمی.

 

الاشکال الثالث: لا دلیل لتعلق الامر بالاجزاء الباقیة

اگر بتوانیم وجوب سوره را با حدیث رفع حذف کنیم، چه دلیلی است که باقی مانده ی واجب، به وجوب خود باقی است. حدیث رفع، اصل مثبت نیست یعنی فقط می گوید که سوره در صورت جهل و نسیان، وجوبی نداشته است ولی دیگر ثابت نمی کند که ما بقی به وجوب خود باقی است و اینکه ما بقی به وجوب خود باقی است اثری است عقلی نه شرعی. بنا بر این تا دلیل شرعی مبنی بر وجوب اجزاء باقیمانده اقامه نشود، دلیلی بر آن نداریم.

یلاحظ علیه: اگر مولی بگوید: جائنی القوم و بعد بگوید: الا زیدا، دلالت دارد که همه ی قوم آمدند و فقط یک مورد استثناء شده است. بنا بر این همان دلیل اول که می گوید نماز که ده جزء است واجب است بعد از حدیث رفع دلالت دارد که بجز سوره، ما بقی اجزاء واجب است. صلات اسمی است مشترک که همه ده جزئی را شامل می شود و هم نه جزئی را.

 

الاشکال الرابع: جریان حدیث الرفع ینتج عکس المطلوب

شما با حدیث رفع می خواهید نماز ناسی و جاهل را تصحیح کنید و حال آنکه با حدیث رفع نماز را در این دو حالت فاسد خواهید کرد زیرا حدیث رفع، صحت جزء را برداشته است. بنا بر این نماز که بدون این جزء خوانده شده است باید فاسد باشد.

یلاحظ علیه: اثر جزء، صحت نیست. صحت اثر کل است. اثر جزء فقط دو چیز است زیرا جزء یا حکم وضعی است و یا تکلیفی بنا بر این اثر آن یا جزئیت است و یا وجوب.

 

الاشکال الخامس: امتناع خطاب الجاهل و الناسی

این اشکال در کفایه، رسائل، تقریرات آیت الله نائینی و دیگران ذکر شده است و آن اینکه وقتی ناسی و جاهل را خطاب کنند و بگویند: ای جاهل و ای ناسی جزء بر شما واجب نیست، در این حال هر دو آگاه می شوند. بنا بر این جاهل و ناسی باید خطاب داشته باشند ولی به محض خطاب از جهل و نسیان در می آیند از این هرگز نمی شود به آنها خطاب کرد.

شیخ در رسائل جواب هایی ارائه می دهد که به نظر ما صحیح نیست جواب صحیح چیزی است که آیة الله بروجردی به آن اشاره کرده است و آن اینکه به عنوا ناسی، جاهل و ذاکر کسی مورد خطاب قرار نمی گیرد بلکه همه به عنوان ایها المومنون و مانند آن مورد خطاب قرار می گیرند. غایة ما فی الباب در مورد ناسی و جاهل، حدیث رفع، جزئیت را حذف می کند و خطاب به قوت خود باقی است و کما کان عالم، ناسی و جاهل را شامل می شود.

مثلا مسافر و حاضر همه یک خطاب دارند و هر دو باید نماز بخوانند و اختلاف در کیفیت امتثال است یعنی حاضر باید چهار رکعتی و مسافر باید دو رکعتی نماز بخواند. این همان است که خداوند می فرماید: ﴿وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ[1]
عبارت ﴿أَنْ تَقْصُرُوا﴾ علامت آن است که یک نماز بیشتر نیست ولی فقط مسافر باید از آن کمی کمتر بخواند.

در ما نحن فیه هم خطاب یکی است و اختلاف در امتثال است.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد به سراغ اضطرار و اکراه می رویم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo