< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

92/09/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اجماعات متعارضه [1] [2]

 

الکلام فی الاجماعات المتعارضة: مثلا فقیهی در کتابش ادعای اجماع می کند که ملاقی [3] با متنجس نجس نیست اجماعا و فقیه دیگری ادعا می کند نجس است اجماعا. (سخن در ملاقات با نجس نیست بلکه در ملاقات با متنجس است.)

باید دید که وقتی دو اجماع متعارض است آیا سبب ها که قول معصوم است [4] با هم تعارض دارند یا مسبّب ها که قول علماء [5] [6] است.

اما یقینا در کلام امام تعارض هست زیرا مستند یک قول قول امام به نجاست و مستند دیگری قول امام به عدم نجاست می باشد. اجماع کاشف از قول امام علیه السلام است.

بنا بر این بازگشت دو اجماع که متعارض اند به تعارض در خبرین متعارضین بر می گردد. بنا بر این تعارض در هر دو به تعارض در کلام امام علیه السلام بر می گردد البته با این تفاوت که قول امام در خبرین متعارضین حسی است ولی قول امام علیه السلام در اجماع حدسی است.

سخن در این نیست که امام علیه السلام متعارض سخن گفته است بلکه مراد این است که این دو قول که از امام علیه السلام نقل شده است متعارض است.

 

حال این سؤال مطرح می شود که چرا علماء بابی تحت عنوان تعادل و ترجیح در خبرین متعارضین گشوده اند ولی در مورد دو اجماع متعارض چنین نکرده اند.

جواب این است که خبرین متعارض بسیار است ولی در دو اجماع که متعارض باشند این مقدار شیوع [7] وجود ندارد به همین دلیل آن را در اینجا مطرح می کنند.

اکنون باید دید آیا در سبب که اتفاق علماء است آیا تعارض هست یا نه.

جواب این است که بستگی دارد ناقل اجماع که فردی باشد. گاه ناقل دو اجماع متعارض هر کدام کوشش بسیاری کرده اقوال علماء [8] را تتبع کرده اند. در این حال تعارض در سبب وجود دارد ولی گاه ناقلین دو اجماع متعارض اهل تساهل و تسامح است و با صرف مراجعه به چند کتاب معتبر ادعای اجماع می کنند. در این حال ثابت نمی شود که در مسبّب نیز تعارض باشد.

هذا کله در جایی است که اسماء علماء ذکر نشده باشد و فقط اجماع نقل شده باشد ولی اگر اسامی علماء هم ذکر شده باشد در این حال کسی که اجماع را می شنود باید خودش اقوال ایشان را بررسی کند تا ببیند آیا کلام ایشان ملازم با قول امام علیه السلام هست یا نه.

 

اکنون وارد بحث دیگر می شویم و آن اینکه خبر واحد تا به حال اجماع را برای ما نقل می کرد الآن بحث در جایی است که خبر واحد، تواتر را نقل می کند فنقول:

نقل التواتر بالخبر الواحد: [9] [10] مثلا سید مرتضی [11] می فرماید: لا ترثوا النساء من العقار متواترا. یعنی متواترا از امام صادق علیه السلام نقل شده است که زن ها از عقار (مانند خانه) ارث نمی برند.

باید بحث کرد که اولا آیا قول امام با نقل تواتر ثابت می شود.

ثانیا: عنوان تواتر ثابت می شود یا نه.

اما قول امام با تواتر ثابت نمی شود زیرا قول امام علیه السلام هنگامی ثابت می شود که پیش منقول الیه که ما هستیم نیز تواتر [12] ثابت شود. این در حالی است که این تواتر نزد ناقل ثابت شده است نه برای ما.

بله اگر ناقل اجماع سند [13] را برای ما نقل کند در این صورت ما به سند نگاه می کنیم و اگر سند صحیحی باشد قول امام برای ما ثابت می شود.

اما صفت و عنوان تواتر: ثمره در نذر ثابت می شود مثلا نذر [14] می کنم که اگر در سطح سه قبول شدم تمامی خبرهای متواتر را حفظ کنم. حال آیا خبر مزبور هم متواتر است که باید آن را حفظ کنم یا نه؟

اگر در نذر گفته باشم که خبر واحدی که نزد من محقق شده باشد آن روایت را لازم نیست حفظ کنم ولی اگر گفته باشم خبر واحدی که به هر حال نزد کسی ثابت شده باشد در این صورت باید آن را حفظ کنم.

 

نزول القرآن بالقرائات السبع: [15] [16] این بحث در علوم قرآن آمده است. این بحث ها در مقدمه ی التبیان [17] ، مجمع البیان [18] و کتاب صافی و غیره ذکر شده است. بعضی از علماء اهل سنت هم کتابی مستقل در این مورد نوشته اند مانند البرهان فی علوم القرآن نوشته ی زرکشی و یا الاتقان فی علوم القرآن نوشته ی سیوطی.

علامه ی طباطبایی هم این بحث را در لا به لای تفسیر ذکر کرده است.

یکی از بحث های علوم قرآن، مربوط به قرائت سبعه است که هفت قاری رسمی آن را نقل کرده اند، سه قاری غیر معروف و چند قاری شاذ هم وجود دارند.

عجیب این است که این قاریان همه در قرن دوم می زیستند مثلا قاری اول در سال 118 فوت کرده است قاری دوم که ابن کثیر است در سال 120 و عاصم در 128 و ابو عمرو در 154 و حمزه در 156 و نافع در 169 و علی بن ابی حمزه در سال 189 فوت کرده اند.

آیا می توانیم نماز را به هفت قرائت بخوانیم؟

این مسأله در میان علماء اختلافی است. علامه قائل است می شود نماز را به این قرائات خواند و صحیح است. حتی شهید از این بالاتر رفته قائل است که می توان نماز را با آن سه قرائت غیر مشهور هم خواند. البته می گوید با آن قرائت شاذ نمی توان نماز خواند.

سید طباطبایی در عروه در فتوایی عجیب می فرماید: می توان قرآن و نماز را با قرائت صحیح خواند هر چند منطبق بر قرائات عشره نباشد. امام قدس سره در این مسأله احتیاط می کند.

باید دید این اختلافات قرائات از کجا به وجود آمده است. بعضی می خواهند این مسأله را به رسول خدا (ص) منسوب کنند و بگویند رسول خدا (ص) این هفت قرائت را خوانده است.

به نظر ما این ایده صحیح نیست. در حدیثی می خوانیم:

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ الْقُرْآنَ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ لَكِنَّ الِاخْتِلَافَ يَجِي‌ءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاةِ[19]
ه ی امت ایجاد شده است. روایت فوق اختلاف قرائات را تصحیح نمی کند.

ما این مطلب را در کتاب المنهاج التفسیریه [20] ریشه های این اختلاف را ذکر کرده ایم. خلاصه ی آن این است که در زمان رسول خدا (ص) چند نفر از صحابه، قرآن را به خط خود نوشته اند از جمله ایشان ابیّ بن کعب [21] و مقداد و معاذ بن جبل و عبد الله بن مسعود می باشند. بنا بر این قرآن در زمان رسول خدا (ص) و به اذن ایشان، قرآن مکتوب شده بود. اینکه می گویند عمر و یا ابو بکر بعد از رسول خدا (ص) قرآن را جمع کردند افسانه ای بیش نیست. اینها در نوشتن قرآن در نوشتن حرکات و نقاط حروف دقت لازم را رعایت نکردند بنا بر این وقتی به نقاط مختلف رفتند و قرآن را به آنها عرضه کردند هر کس قرآن را به قرائت خود خواند و از اینجا اختلاف قرائات نشئت گرفت.

این سبب شد که در زمان خلیفه ی سوم مشکله ای ایجاد شد و آن اینکه دیدند قرآن را به قرائت های مختلف [22] می خوانند. بنا بر این او به تصویب امام علیه السلام و دیگران تصمیم گرفت که یک نسخه ی واحد از قرآن ارائه کنند. بنا بر این طبق قرائت قریش چند نسخه از قرآن را نوشتند و ما بقی نسخه ها را سوزاندند. از آن قرآن شش نسخه نوشتند و به نقاط مهم فرستادند. [23] علی الظاهر امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز بر این کار راضی بوده است.

اتفاقا، در این شش نسخه، دقت لازم رعایت نشد و بعد از آن یک سری اختلافات به وجود آمد. [24]

علاوه بر اینکه همین شش نفری ظاهرا بعد از استنساخ دوباره متن را با هم مرور نکردند. مضافا بر اینکه خط در آن زمان کامل نبوده است مثلا اصلا در آن نقطه وجود نداشت. از این رو کلمه ی فتبینوا گاه فتثبتوا خوانده می شد. مثلا الف وسط نوشته نمی شد بنا بر این (یخادعون)، (یخدعون) نوشته می شد و همین موجب شد که آن را به آن دو شکل بخوانند.

اضافه بر آن اختلاف لهجه در میان عرب خود به این اختلاف دامن زد و بعضی مثلا (مالک) را (مَلِک) می خواندند.

بنا بر این قرآن را باید به یک نسخه خواند و آن همان نسخه ای است که در دست ما می باشد.

 

بحث اخلاقی:

خداوند ابتدا می فرماید: أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ[25]
ه ی بعد دو قید برای آن ذکر شده است: الَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ[26]
بنا بر این هم ایمان قلبی باید وجود داشته باشد و هم اینکه باید سپری به نام تقوا باشد که بین انسان و خشم خدا و آتش فاصله بیندازد.

وقتی این دو شرط حاصل شود، فرد در زمره ی اولیاء الله داخل می شود و از خوف و حزن دور می شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo