< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

92/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عدم حرمت تجری

گفتیم که تجری یک عنوان انتزاعی است و الا در خارج مصداق محسوسی ندارد. معنای تجری این است که انسان با یک حجّت قطعی مخالفت کند. ما تا دیروز در همین عنوان انتزاعی بحث کردیم و گفتیم این کار شرعا حرام نیست ولی عقلاء چنین کسی را نکوهش می کنند حتی اگر کسی این کار را مکرر انجام دهد، دلیل بر آن است که او فاسق است و ملکه ی عدالت را دارا نیست.

خلاصه اینکه تجری، قبح فاعلی دارد ولی خود تجری نه عنوان قبح دارد و نه عنوان حرمت.

 

اما متجرَی به: انسانی که تجری کرده است آب را به نیّت خمر خورده است حکم خوردن آب چیست؟ آیا از حلیت به حرمت تبدیل شده است یا به حلیت خود باقی است. این بحث را در دو محور پیگیری می کنیم:

    1. آیا قبیح است یا نه؟

    2. آیا حرام است یا نه؟

محقق خراسانی در کفایه و در حاشیه ی وسائل، سه وجه برای قبیح نبودن این عمل بیان می کند

البیان الاول: قطع به خمریت از عناوین محسّنه و مقبّحه نیست[1] تا بتواند حسن را قبیح و قبیح را حسن کند. این کار مانند ایذاء و تأدیب یتیم نیست تا ضرب او به سبب تأدیب حسن و ضرب او به سبب ایذاء قبیح باشد. قطع از این دسته از عناوین نمی باشد.

یلاحظ علیه: محقق خراسانی دلیل طرف مقابل را تحریف کرد. زیرا طرف مقابل می گوید: این کار جرات بر مولی، عزم بر معصیت، طغیان، ظلم و هتک[2] مولی است. بر این اساس عمل متجری به قبیح است. او نمی گوید که عمل فوق به سبب قطع حرام است بلکه به سبب آن عناوین پنج گانه ای است که ذکر کرده ایم. هرگز کسی نگفته است که قطع از عناوین محسّنه و مقبّحه[3] می باشد.

سه مورد اولی که محقق خراسانی ذکر کرده است (جرات، عزم، طغیان) قائم به نفس است و حال آنکه بحث ما در خارج می باشد.

اما دو مورد دیگر یعنی ظلم و هتک، قائم به خارج است ولی این در صورتی محقق بود که مایع مزبور خمر بود و حال آنکه آب است.

از این رو هیچ یک از پنج عنوانی که محقق خراسانی مطرح کرده است در ما نحن فیه وجود ندارد.

 

البیان الثانی: قطع در این گونه موارد مورد توجه[4] نیست. زیرا بحث در قطع طریقی است و کسی در قطع طریقی به قطع خود توجه ندارد. مثلا اگر کسی گرگی را ببیند و فرار کند او از گرگ فرار می کند نه به سبب قطع به اینکه آن موجود گرگ است. (محقق خراسانی این دو بیان را در کفایه ذکر کرده است.)

یلاحظ علیه: بله التفات تفصیلی وجود ندارد ولی توجه اجمالی یقینا وجود دارد. زیرا هرگز انسان نمی تواند کاملا از قطع خود غافل باشد.

 

البیان الثالث: انسانی که تجری کرده است فعلی اختیاری ای را مرتکب نشده است زیرا ما قصد لم یقع و ما وقع لم یقصد یعنی او می خواست شراب بخورد که نشد و آنچه خورد آب بود که آن را قصد نکرده بود. (محقق خراسانی این بیان را در حاشیه ی رسائل ذکر کرده است.)

یلاحظ علیه: جامع بین خمر و آب که مایع بودن است وجود دارد و فرد هم قصد کرده است مایع را بخورد و این کار هم قصد به آن تعلق گرفته شده است و هم اختیاری بوده است.

به هر حال محقق خراسانی با آن سه بیان می گوید که فعل متجری به، به همان حالت قبلی خود باقی است و تغییر[5] نکرده است بنا بر این قبحی در آن نیست. ما هم در مدعی با ایشان شریک هستیم و می گوییم متجری به، به حالت قبلی خودش باقی است ولی سه بیان فوق را قبول نداریم.

خلاصه اینکه اصل تجری و فعل متجری به هیچ کدام قبیح نیست.

 

اما اینکه آیا فعل متجری به حرام است یا نه.

گاه از حرمت به عنوان اولی بحث می کنیم و گاه از حرمت به عنوان ثانوی.

اما حرمت به عنوان اولی: محقق نائینی در کتاب فوائد الاصول قائل است آبی که به نیّت شراب نوشیده می شود از حلیت خارج و حرام[6] می شود. زیرا ایشان قائل است شارع مقدس خمر را حرام نکرده است بلکه شرب مایعی که فرد یقین دارد خمر است را حرام کرده است زیرا خمر واقعی خارج از اختیار من است و چنین چیزی نمی تواند مورد تکلیف قرار گیرد. چیزی که در اختیار من است (شرب ما قطع انه خمر) می باشد و این در اختیار من است و حرمت می تواند به آن متعلق شود.

یلاحظ علیه: احکام شارع تابع مصالح و مفاسد است. اگر شارع چیزی را حرام کند به سبب مفسده است و اگر چیزی را حلال کند به سبب مصلحت است. با این بیان واضح است که مفسده بر خمر قائم است نه بر قطع به اینکه مایع مزبور خمر است. اگر کسی یقین داشته باشد مایعی خمر است ولی در واقع آب زمزم را بنوشد هیچ مفسده ای در آن نیست.

 

اما به عنوان ثانوی: این کار جرأت بر مولی، عزم بر معصیت، طغیان، ظلم و هتک[7] مولی است. بنا بر این چون این عناوین خمسه بار می شود آب محکوم به حرمت می شود.

یلاحظ علیه: سه مورد اول قائم به نفس است و ارتباطی به مایع خارجی ندارد. دو مورد دیگر هم هر چند به خارج مربوط است ولی هنگامی محقق می شود که مایع مزبور شراب باشد نه اینکه در واقع آب باشد.

بنا بر این تجری نه قبح دارد و نه حرمت.

 

اما مسأله انقیاد: از آنچه در تجری گفتیم مسأله ی انقیاد هم روشن می شود. همانطور که در تجری کسی فعل حلالی را به سبب قطع بر حرمت مرتکب می شد در انقیاد هم سخن در فعل حرامی است که به سبب قطع به حلیت انجام می شود. مثلا کسی است که چهار ماه از نزدیکی او گذشته است و نزدیکی بر او واجب است. او قربة الی الله برای امتثال امر الهی با زنی به تصور اینکه زوجه ی اوست نزدیکی کرد و بعد مشخص شد که او همسرش نبود.

این کار حسن فاعلی دارد ولی حسن فعلی ندارد. همچنین عمل مزبور از باب وطی به شبهه است و حرمت آن به حلیت یا وجوب تبدیل نمی شود.

 

شیخ انصاری و محقق خراسانی در این مقام به آیات و روایاتی اشاره می کنند. ما هم این بحث را مطرح می کنیم:

برای حرمت تجری به قرآن تمسک شده است:

آیه ی اول: إِنْ تُبْدُوا ما في‌ أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّه[8]

یعنی چه آنچه در دل دارید مخفی نگه دارید و چه آشکار کنید خداوند آن را محاسبه می کند. بنا بر این نیّت معصیت که در دل انسان مخفی است مورد محاسبه قرار می گردد. حال کسی که تجری کرده است از این مقدار هم تجاوز کرده است یعنی هم معصیت را نیّت کرده و هم در مقام عمل به نیّت خود عمل کرده است.

یلاحظ علیه: برای شناخت معنای آیه باید تفسیر آن را بدانیم و این منوط به شناخت آیات ما قبل و ما بعد آن است.

این آیه مخصوص شهادت (شهادت دادن) می باشد و ارتباطی با نیّت معصیت ندارد. خداوند در دو آیه ی قبل بحث شهادت دادن را مفصل بیان کرده است و بعد در این آیه می فرماید: این شهادت را چه بگویید و چه پنهان کنید خداوند از آن باخبر می باشد. آیات را نباید منهای سیاق آنها معنا کرد مگر اینکه دلیل قطعی بر جدایی آیه از سیاق اقامه شود.

بر این اساس روایاتی که می گوید نیّت معصیت موجب نمی شود که حرمتی بر فرد نوشته شود با این آیه منافات ندارد. زیرا این آیه هم نمی گوید که نیّت معصیت حرام می باشد.

 

آیه ی دوم: وَ لا تَقْفُ (از ماده ی قفا یقفو به معنای پیروی کردن است یعنی پیروی نکنید) ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً[9]

بنا بر این اگر نیّت معصیت حرام است پس از آن نباید پیروی کرد.

یلاحظ علیه: این آیه ناظر به این است که نباید به کسی بدون جهت تهمت زد یعنی اگر نسبت به چیزی علم نداری نباید از آن پیروی کرد و بر اساس آن نباید عمل کرد حتی نباید آن را شنید، دید و پیروی کرد.

در روایت است که امام صادق علیه السلام به اسماعیل فرمود که مردم می گویند که فلانی شراب می نوشد ولی نباید به حرف مردم گوش کرد. سپس به آیه ی فوق استدلال فرمود.

 

نکتة: انسان دارای حواس پنج گانه است چرا در آیه ی فوق فقط به سمع و بصر اشاره شده است و به ذائقه، لامسه و شامه اشاره نشده است؟ حتی در آیه ای که در سوره ی نحل است به همان دو حس اشاره شده است: وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[10]

این به سبب آن است که این دو، در میان ابزار شناخت از قدرت و قوت بیشتری برخوردار است.

همچنین در آیه ی فوق از سوره ی نحل فرموده است: (لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ) شکر در لغت به معنای صرف النعمة فی محلها می باشد. یعنی با چشم و گوش نباید گناه کرد بلکه باید از آن در مسیر اطاعت خداوند استفاده کرد. مثلا با چشم باید مطالعه کرد و نباید فیلم های حرام مشاهده کرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo