< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

91/03/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:الجبر و التفویض و الامر بین الامرین

به سبب اینکه در بحث اصولی به ابتدای مطلب رسیده ایم در زمان باقی مانده تا تعطیلات مسأله ی جبر و تفویض و الامر بین الامرین را مطرح می کنیم.

مسلمانان بعد از پیامبر اکرم (ص) که این مسأله را مطرح کرده اند بر سه گروهند: گروهی جبری مسلک اند، گروهی قائل به تفویض و امامیه هم قائل به امر بین الامرین هستند.

باید توجه داشت که این مسأله اختصاص به مسلمانان ندارد بلکه قبل از اسلام هم بین فلاسفه ی یونان مطرح بوده است و حتی سابقه ی این مسأله بسیار دور است زیرا از وقتی که بشر حالت تفکر به خود گرفته است چهار مسأله همواره برای او مطرح بوده است:

    1. از کجا آمده ام

    2. به کجا خواهم رفت

    3. برای چه آمده ام

    4. من در کارهای خود مختارم یا مجبور

بشر غالبا موحد بوده است و می داند که از جانب عالم بالا که خداوند است آمده است و می داند به سمت معاد خواهد رفت و برای این آمده است که سرمایه ای کسب کند تا با آن در آخرت زندگی کند و پاسخ سؤال آخر همان مسأله ی ای است که باید بررسی کنیم.

ابتدا باید مکتب جبری ها را مطالعه کنیم، بعد مکتب تفویضی ها و سرآخر به سراغ مکتب الامر بین الامر برویم فنقول:

جبری ها خود بر سه طائفه تقسیم می شوند:

در میان مسلمانان جبری ها همان اشاعره هستند که هرچند خود را جبری نمی دانند ولی مکتب آنها همان مکتب جبری ها است ما ابتدا جبر اشاعره را می خوانیم، بعد به سراغ جبر فلاسفه می رویم سپس به سراغ جبر مادی ها می رویم بنابراین طوائف جبری عبارتند از:

    1. جبر اشعری

    2. جبر فلسفی

    3. جبر مادی

اما جبر اشعری: جبری های اشعری که همان نشات گرفته از ابو الحسن بصری است ابتدا بر مدعای خود به آیات قرآن تمسک می کنند و دلیل عقلی بر مدعای خود ندارند. آنها معتقدند که خداوند هم به انسان اراده داده و هم اختیار ولی هر وقت انسان اراده کند خودش نمی تواند فاعل باشد بلکه خداوند است که فعل را ایجاد می کند: زیرا خالقیت فقط در انحصار خداوند می باشد و در قرآن مجید می خوانیم: (هل من خالق غیر الله)[1]

بنابراین اگر اراده کنیم راه رویم و یا چیزی بیاشامیم خداوند آن را انجام می دهد و افعال العباد مخلوقة لله سبحانه و ما خالق افعال خود نیستیم.

از جمله آیاتی که به آن استدلال می کنند می توان به این موارد اشاره کرد:

﴿وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ﴾[2] آنها (ما) را مصدریة را می گیرند یعنی: و الله خلقکم و عملکم.

به هر حال بشر در نزد ایشان جنبه ی ظرفی دارد یعنی خداوند عمل را در او ایجاد می کند.

سید سعید جرجانی می گوید: ما اراده می کنیم و اختیار می کنیم و مقارن اراده ی ما خداوند ایجاد می کند و خالق است و من فقط ظرف می باشم.

در جواب می گوییم: اولا ما هم قبول داریم که یکی از مراتب توحید، توحید در خالقیت است.

خالقیت برای خود دارای مراتب است که عبارتند از:

توحید در ذات یعنی خداوند یکی است.

توحید در صفات یعنی صفات خداوند عین ذات است.

توحید در خالقیت یعنی خالق و ایجاد کننده فقط یکی است که همان خداوند است.

توحید در ربوبیت یعنی کارگردان عالم فقط خداوند است.

اینها را ما هم قبول داریم ولی اشتباه آنها در تفسیر توحید در خالقیت است. معنای توحید در خالقیت این نیست که در عالم هستی خالق چه استقلالا و چه بالتبع یکی باشد. ما می گوییم: آنی که در آن قائل به توحید هستیم خالق مستقل است. یعنی خداوند بدون اعتماد و اتکاء به چیز دیگری خودش خالق است. ولی خالقیت تبعی (و یا خالقیت ضمنی) نه تنها منحصر به خداوند نیست بلکه حتی در شأن خداوند هم نیست این نوع خالقیت از شؤون مخلوقات خداوند است.

ما بر این مدعا به آیات قرآن استدلال می کنیم:

به عنوان نمونه خداوند می فرماید: ﴿فتبارک الله احسن الخالقین﴾ یعنی خالق های دیگری هم هست که خداوند احسن آنها می باشد.

حضرت مسیح عرض می کند: ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْر فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّه﴾[3]

بنابراین اگر مطابق این آیات غیر خداوند هم می تواند خالق باشد، هرچند خالقیت استقلالی فقط از آن خداوند است.

اما آیه ی دیگری که اشعری به آن تمسک می کنند که عبارت بود از ﴿وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ﴾ که (ما را مصدریه گرفت) اشتباه است و (ما) در اینجا موصولة می باشد و دلیل آیه ی قبل که از زبان حضرت ابراهیم می خوانیم: ﴿قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُون﴾ یعنی آیا چیزی را که خودتان می تراشید به نام بت عبادت می کنید و حال آنکه خداوند شما و آنهاییر ا که خودتان درست کرده اید را خلق کرده است. بنابراین ماء در آیه ی مورد بحث به همان بت بر می گردد.

مضافا بر آن وقتی به قرآن مراجعه می کنیم می بینیم که قرآن برای موجودات طبیعی اثر قائل است و آنها را مؤثر می داند:

مثلا در سوره ی بقره آیه ی 22 می خوانیم: ﴿الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾

شاهد در (فاخرج به) است یعنی خداوند به سبب آب ثمراتی را به عنوان رزق برای شما از زمین خارج کرده است.

اگر خالقیت و تأثیر استقلالا و تبعا مال خداوند باشد و غیر از او حتی مؤثر تبعی هم در عالم نباشد پس آیه ی فوق چه چیزی می گوید؟

خداوند در سوره ی رعد آیه ی 4 می فرماید: ﴿وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى‌ بِماءٍ واحِدٍ﴾

خداوند در این آیه می فرماید: سرزمینی هست که بخشی از آن سبز و زراعت و بخشی از آن میوه های دیگری دارد در حالی که آبی که به آن داده می شود یکی است.

این آیه دو چیز را بیان می کند:

اول اینکه علاوه بر عالم بالا، اسباب مادی هم مؤثر است یکی از آن عوامل طبیعی و مادی همان آب است که به زمین داده می شود.

دوم اینکه علاوه بر عوامل طبیعی عالم بالا هم مؤثر است زیرا آب و زمین یکی است ولی میوه ها متفاوت می باشد.

مضافا بر اینکه یک سلسله افعال است که اصلا نمی شود آن را به خداوند نسبت داد مثلا یکسری افعال است که انسان آن را با اعضای بدنش انجام می دهد مثلا بشر برای آب خوردن دهان را باز می کند و آب را می بلعد آیا می توان گفت در این حال در واقع خداوند شارب است (زیرا قرار شد که این فعل از آن خداوند باشد نه از آن من)؟

نعوذ بالله افعال قبیحی که انسان انجام می دهد مانند سرقت و زنا، آیا می شود آنها را به خداوند نسبت داد؟

ان شاء الله فردا به شبهه ی دوم می پردازیم که عبارت است از اینکه حق تعالی از همان زمان پیشین می دانست که فلانی کافر و دیگری مؤمن می شود از این رو علم خداوند بر افعال بشری موجب می شود که بشر نتواند عمل دیگری انجام دهد، زیرا کفر و ایمان و سایر اعمال بشر همه متعلق علم خداوند است و اگر غیر از آن بشود لازم می آید که علم خداوند جهل شود.

این شبهه طولانی است و در فلسفه ی یونان هم وجود داشته است. خیام هم در شعرش به آن اشاره می کند و می گوید:

می خوردن من حق ز ازل می دانست

گر می نخورم علم خدا جهل بود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo