< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

91/03/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:ادله ی قول به وجوب مقدمه ی واجب

بحث در ادله ی قول به وجوب مقدمه می باشد. چهار دلیل بر این امر اقامه شده است.

دلیل اول دلیل ابو الحسین بصری است که در جلسه ی قبل آن را بحث کردیم

دلیل دوم: محقق خراسانی به وجدان تمسک می کند که آن را نیز در جلسه ی قبل مطرح کردیم.

دلیل سوم: محقق نائینی در مقام استدلال می فرماید: اراده ی تشریعی (طلب شیئی از فرد دیگر) همانند اراده ی تکوینی است (اراده ی خود انسان)

همانطور که فرد در اراده ی تکوینی انسان دو اراده دارد که یکی به مقدمه و دیگری به ذی المقدمة تعلق گرفته است در اراده ی تشریعی هم همین دو اراده راه دارد و وقتی مولی به عبد می گوید: بالای پشت بام برو در واقع دو اراده کرده است که یکی به نصب سلم و دیگری به صعود علی السطح تعلق گرفته است.

بعد می فرماید: تفاوت دو اراده در این است که در اراده ی تکوینی اراده ی انسان به فعل خود انسان متعلق می شود ولی در اراده ی تشریعی اراده ی انسان به غیر متعلق می شود و طلب به فعل غیر متعلق می شود.

یلاحظ علیه:

اولا: فرق مزبور بین اراده ی تشریعیة و تکوینیة صحیح نمی باشد. هرگز اراده به فعل غیر متعلق نمی شود. زیرا اراده به چیز تعلق می گیرد که در اختیار مرید باشد و فعل غیر در اختیار من نیست. اراده فقط به فعل نفس تعلق می گیرد با این تفاوت که اگر اراده به فعل من تعلق بگیرد خودم آن کار را انجام می دهم و بلند شده نردبان را نصب می کنم و اگر اراده ی من به فعل غیر تعلق گیرد در این حال اراده ی من به فعل نفس تعلق می گیرد به نام جعل الداعی و بعث به سوی عمل. بعث فعل من است و همین بعث موجب می شود که دیگری را به سوی انجام کار بفرستم.

ثانیا: قیاس اراده ی تکوینیة به تشریعیة مع الفارق است. ممکن است در اراده ی تکوینیة قائل شویم که اراده بر مقدمة تعلق می گیرد ولی در اراده ی تشریعیة چنین نیست. زیرا در اراده ی تکوینیة چون اراده بر فعل من تعلق می گیرد ناچارم مقدمه را اتیان کنم ولی در دومی چون به دیگری امر می کنم لازم نیست اراده ی من علاوه بر ذی المقدمة بر مقدمة هم تعلق بگیرد. همین که به ذی المقدمة امر کرده ام، عبد با شعور و عقل خود می داند که باید مقدمة را اتیان کند تا بتواند ذی المقدمة را انجام دهد.

دلیل چهارم: ادل دلیل علی امکان الشیء وقوعه و در قرآن به مقدمه امر شده است و همین برای وجوب مقدمه کافی است: در آیه ی دوم سوره ی طلاق می خوانیم: ﴿فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُم﴾ در این آیه ی شریفه ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُم﴾ از باب امر به مقدمه است زیرا برای انجام طلاق به عنوان مقدمه باید دو نفر شاهد هم وجود داشته باشند.

در آیه ی دیگر می خوانیم: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ﴾ این آیة در مورد وضو است که مقدمه ی نماز می باشد.

یلاحظ علیه: این اوامر در قرآن یا از باب بیان شرط است و یا از باب بیان کیفیت. در این آیات وجوبی در کار نیست بلکه از باب بیان چگونگی کار است مثلا عبد نمی داند که برای طلاق دادن حتما باید دو نفر عادل هم شاهد باشند. مولی در قالب امر این نکته را برای او بیان می کند و چگونگی کار را به او یاد می دهد.

بنابراین آیه ی طلاق مربوط بیان شرطیت است و آیه ی وضو مربوط به بیان کیفیت می باشد.

ان قلت: برخی از آیات حاکی از آن است که نسبت به مقدمة امر مولوی شده است. مانند آیات مربوط به جهاد آنجا که خداوند می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في‌ سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْض﴾ یعنی ای افراد با ایمان چرا هنگامی که فرمان کوچ کردن به سوی جهاد صادر می شود به زمین می چسبید؟ در این آیه امر مولوی بر کوچ کردن صادر شده است.

قلت: این آیه همان امر به جهاد است ولی در لباس امر به نفر به سوی جهاد بیان شده است یعنی چرا وقتی فرمان جهاد صادر می شود جهاد نمی کنید؟

دلیل القائل بعدم وجوب المقدمة: ما طرفدار این قول هستیم و قائل هستیم مقدمة وجوب شرعی ندارد ولی وجوب عقلی دارد به دلیل اینکه وقتی مولی امر می کند غرض او ایجاد داعی بر عمل در فرد است و برای اینکه در فرد انگیزه ایجاد شود تا به دنبال کار رود.

حال مولی قبلا به ذی المقدمة امر کرده است و بعد به مقدمه امر کرده است. امر او به مقدمه هرگز نمی تواند برای ایجاد داعی باشد زیرا اگر من نسبت به ذی المقدمة داعی داشته باشم دیگر لازم نیست مولی با امر به مقدمة در من ایجاد داعی کند.

و اگر نسبت به ذی المقدمة داعی نداشته باشم در این حال هرگز امر به مقدمة برای من ایجاد داعی نمی کند زیرا وقتی امر به ذی المقدمة که امر اصلی بود برای من داعی ایجاد نکرد هرگز امر به مقدمه که به آن قوت و قدرت نیست نمی تواند برای من ایجاد داعی کند.

بنابراین امر به مقدمه یا فی فایده است و به آن احتیاجی نیست (در جایی که من نسبت به ذی المقدمة داعی دارم) یا لغو است (در جایی که من به انجام ذی المقدمة داعی ندارم.)

بقی الکلام فی مسألة اخری و آن اینکه مقدمه ی حرام آیا حرام است یا نه؟ مثلا کسی می خواهد به اتاقی رود تا شرب خمر کند. آیا قدم های که بر می دارد حرام است یا نه یا اینکه فقط جزء اخیر که علت تامه می باشد حرام است؟ البته واضح است که بحث ما بدون در نظر گرفتن روایات است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo