< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

91/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کدام مقدمه واجب است

سخن در این است که چه نوع مقدمه ای واجب می باشد. اقوالی را مطرح کردیم.

به قول چهارم رسیدیم که قائل به آن شیخ انصاری است. ایشان قائل است که مقدمه ای واجب است که در آن قصد توصل وجود داشته باشد. کلام شیخ را سه گونه تفسیر کرده اند که در جلسه قبل خواندیم.

احتمال سوم این بود که ذات مقدمه واجب است ولی با این حال، مقدمه فقط در صورتی در خارج صفت وجوب می گیرد که فرد قصد توصل داشته باشد.

ان قلت: شیخ انصاری چرا این مسأله را مطرح می کند و چرا از یک طرف می گوید مطلق مقدمه واجب است و از طرف دیگری می گوید که مقدمه هنگامی صفت وجوب می گیرد که فرد قصد توصل داشته اشد.

قلت: علت آن این است که هرچند مطلق مقدمه واجب است ولی اگر فردی بخواهد از زمین غصبی بگذرد تا غریقی را نجات دهد هنگامی دخول در زمین بر او واجب می شود که قصد انقاذ داشته باشد و الا ورودش بر زمین غصبی حرام خواهد بود.

محقق خراسانی این کلام را رد کرد و فرمود: هنگامی که شما می گویید مطلق مقدمه واجب است. اجتیاز خود به خود واجب می شود چه قصد توصل باشد یا نه. بله اگر قصد نجات نباشد فرد تجری کرده است و اگر هم صبر کند تا ذی المقدمة از کفش برود مرتکب حرام شده است.

سپس محقق اصفهانی که از شاگردان محقق خراسانی است از شیخ طرفداری کرد و با دو مقدمه درصدد است کلام ایشان را زنده کند و دو مقدمه برای آن ذکر کرد:

مقدمه ی اول: الجهات التعلیلیة فی الاحکام العقلیة جهات تقییدیة

در شرع موضوعی داریم و علتی مانند تحریم خمر به سبب اسکار ولی در احکام عقلیة علل همان موضوعات هستند.

بنابراین مقدمه به سبب توصل به ذی المقدمة واجب می باشد و از این استفاده می شود که موضوع وجوب همان توصل است.

مقدمه ی دوم: احکام همواره روی مصادیقی می رود که اختیارا از انسان سر زند.

به عبارت دیگر در احکام توصلیة باید فرق بگذایم بین چیزی که غرض را تأمین می کند و بین چیزی که مصداق واجب است. مقدمه ای واجب است که فعل اختیاری انسان باشد.

بعد ایشان نتیجه می گیرد که واجب همان توصل است.

یلاحظ علیه: مقدمه ی اول ایشان کاملا قابل قبول است.

مقدمه ی دوم را هم قبول داریم که مصداق واجب با چیزی که غرض را تأمین می کند فرق دارد ولی با این مقدمه نمی توانیم کلام شیخ انصاری را احیاء کنیم و کنیم واجب چیزی است که قصد توصل در آن دخیل باشد.

نهایت چیزی که می توانیم بگوییم این است که واجب همان فعل اختیاری است. مثلا اگر کسی در عالم خواب وارد زمین غصبی شود تا غریقی را نجات دهد این نمی تواند مصداق واجب باشد ولی اگر در عالم بیداری و از روی اختیار باشد عمل او مصداق واجب می شود ما هم این را قبول داریم ولی کلام شیخ انصاری که می گوید: هنگام وارد شدن به زمین باید قصد توصل باشد تا مقدمه واجب باشد دیگر ثابت نمی شود.

 

ثم ان الامام قدس سره اشکال دیگری مطرح می کند و آن اینکه محقق اصفهانی بین مقام امتثال و بین وقوع مقدمه علی صفة الوجوب خلط کرده است.

اگر بخواهیم امتثال کنیم و نزد خداوند مثیب باشیم حق با محقق اصفهانی است و باید قصد توصل از ما سر زند. ولی بحث ما در مقام قصد امتثال نیست بلکه در این است که چه مقدمه ای واجب است. با آنچه ایشان بیان کرده است ثابت نمی شود که واجب چیزی است که در آن قصد توصل باشد. واجب همان است که شیخ در ابتدا فرمود که مقدمه بما هی هی می باشد و دیگر نمی توان گفت که قصد توصل هم در آن دخیل می باشد.

 

اشکال آقا ضیاء عراقی و آیة الله خوئی به محقق اصفهانی: ایشان دو اشکال مطرح کرده اند:

اشکال اول:

اینکه می گویند: الحیثیات التعلیلیة جهات تقییدیة فی الاحکام العقلیة کلام صحیحی نیست. زیرا عقل هم مانند شرع قضیه ساز می باشد. همان گونه که شرع می گوید: الخمر حرام لکونه مسکرا و مزیلا للعقل. عقل هم می گوید: الکذب حرام لکونه مضرا بالجامعة.

یلاحظ علیه: ایشان بین مقام اثبات و بین مقام ثبوت خلط کرده است. کلام ایشان در مقام اثبات خوب است ولی بحث محقق اصفهانی در مقام ثبوت و تحلیل قضایا است. در مقام تحلیل، عقل می گوید که همان علت موضوع می باشد.

اشکال دوم: اگر فرمایش شما را قبول کنیم فقط در احکام عقلیه قبول می کنیم ولی در احکام شرعیه ای که از احکام عقلیه استکشاف می کنیم خیر. عقل می گوید: الکذب قبیح و ما از آن استنباط می کنیم که الکذب حرام چه مضر باشد چه نه. لسان عقل قبح است ولی لسان شرع حرمت می باشد و اوسع.

یلاحظ علیه: حکم شرع از حکم عقل زائیده می شود. عقل جنبه ی علت دارد و شرع جنبه ی معلول و امکان ندارد شرع که معلول است اوسع از علت که عقل است باشد.

بله ممکن است شرع ملاکاتی داشته باشد که عقل درک نکند ولی این دلیل نمی شود که دامنه ی شرع اوسع از عقل باشد.

تم الکلام فی القول الرابع

القول الخامس: صاحب فصول قائل است که مقدمه ای واجب است که موصله باشد و به ذی المقدمة برسد.

فرق این قول با چهارمی در این است که در چهارمی میزان قصد توصل است ولی در این قول میزان واقع است. اگر واقعا وضو به نماز رسید معلوم می شود که وضو متعلق وجوب بوده است و الا نه.

بر این اساس رفتن در سرزمین غصبی هنگامی واجب می شود که رفتن در آن به انقاذ بینجامد.

دلیل ایشان این است: عشق به ذی المقدمة سبب می شود که به مقدمه عشق بورزیم بر این اساس باید به مقدمه ای عشق ورزید که موصل به مراد باشد. محبوب مولی معراج مؤمن است و بر این اساس اشتیاقی عرضی به وضو هم در مولی پدید می آید. اگر مقدمه من را به ذی المقدمة نرساند بی ارزش می شود.

صاحب کفایة اشکال می کند و می فرماید: ملاک وجوب مقدمة رفع الاحالة است یعنی فرد متمکن از انجام ذی المقدمة باشد. این حالت هم در مقدمه ی موصلة وجود دارد و هم در مقدمه ی غیر موصلة.جالب اینجاست که هم صاحب فصول و هم صاحب کفایة برای مراد خود به وجدان استدلال می کنند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo