< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/12/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقسمات مقدمه ی واجب

التقسیم الثالث للمقدمة: نسبت ذی المقدمة به مقدمة به چهار گونه است:

     گاهی وجود ذی المقدمة بستگی به وجود مقدمه دارد: مانند اجزاء که اگر نباید ذی المقدمة نمی تواند به وجود بیاید.

     گاهی صحت ذی المقدمة بستگی به وجود مقدمه دارد: مانند شروط. شرط در واقع شرط صحت است و اگر کسی فاقد وضو باشد نماز وجود دارد ولی صحیح نمی باشد.

     گاهی وجوب ذی المقدمة بستگی به وجود مقدمه دارد: مانند شرایط وجوب. تا ظهر نشود نماز ظهر بر انسان واجب نمی شود. هکذا استطاعت برای حج.

     گاهی علم به ذی المقدمة بستگی به وجود مقدمه دارد: مثلا فردی در بیابان است و قبله را نمی داند. او باید به چهار طرف نماز بخواند. این چهار طرف نماز خواندم مقدمه ی علمیة است و برای این است که علم حاصل شود که ذی المقدمة که نماز است حاصل شده است.

گفته نشود که دو تقسیم قبلی با این تقسیم با هم تداخل دارد زیرا در جواب می گوییم ملاک این تقسیم ها متفاوت است. تقسیم اول که تقسیم مقدمه به داخلیة و خارجیة بود به ملاک دخول مقدمه در ذی المقدمة و عدم آن بود تقسیم دوم هم تقسیم مقدمه به عقلیة، شرعیة و عادیة بود به این ملاک بود که حاکم بر مقدمه کیست و چه کسی آن را مقدمه قرار داده است. ولی در این تقسیم ملاک ما نسبت به ذی المقدمة به مقدمه است.

 

ثم ان المحقق الخراسانی اورد علی هذا التقسیم: او این تقسیم را منکر شده است و به آن اشکال می کند:

اشکال اول: اینکه می گویید: وجود ذی المقدمة بستگی به وجود مقدمه دارد این همان مقدمه ی داخلیة است و چیز جدیدی نیست.

نقول: این اشکال را قبول داریم.

 

اشکال دوم: اینکه می گویید: صحت ذی المقدمة بستگی به وجود مقدمه دارد این نیز به شق اول (مقدمه ی وجودیة) بر می گردد زیرا مثلا در مورد نماز، ذی المقدمه ی مطلق نماز نیست بلکه نماز صحیح مراد است. واضح است که وجود نماز صحیح همانطور که بر اجزاء متوقف است بر شرایط هم متوقف می باشد.

ان قلت: اگر قائل باشیم که صلاة موضوع بر اعم از صحیح و فاسد است در این حال شرایط چیزی نیست که وجود نماز بر آنها متوقف باشد.

قلت: ممکن است در مقام تسمیة قائل به اعم باشیم ولی در هر حال آنی که بر ما واجب است نماز صحیح است و نماز صحیح هم بر اجزاء متوقف است و هم بر شروط.

نقول: این اشکال را قبول داریم.

 

اشکال سوم: شق سوم هم از محل بحث خارج است زیرا بحث در جایی است که وجوب مقدمه از ذی المقدمة سرچشمه بگیرد ولی در اینجا عکس است و وجوب ذی المقدمة از وجوب مقدمه سرچشمه می گیرد یعنی تا ظهر نشود نماز واجب نمی شود.

یلاحظ علیه: بحث در وجوب مقدمه نیست. ما در مقام این هستیم که مقدمه را بشناسیم چه وجوب مقدمه از ذی المقدمة سرچشمه بگیرد یا وجوب ذی المقدمة از وجود مقدمه.

 

اشکال چهارم: مقدمه ی علمیة هم از بحث ما خارج است. زیرا بحث ما در مقدماتی است که وجوب ذی المقدمة متوقف بر مقدمه باشد و حال آنکه در این مورد علم به اتیان به ذی المقدمة متوقف بر وجود مقدمه است.

یلاحظ علیه: ما در مقام این هستیم که انواع مقدمه ها را بشناسیم و مقدمه ی علمیة یکی از آنها است و کاری به چیز دیگری نداریم.

محقق خراسانی تصور کرده است که بحث منحصر به مقدمه ای است که وجوب آن از ذی المقدمة سرچشمه بگیرد در نتیجه این اشکالات را مطرح کرده است.

 

التقسیم الرابع: ملاک در این تقسیم کیفیت تأثیر مقدمه در ذی المقدمة است.

المقدمة اما سبب او شرط او معدّ او عدم المانع

اما السبب: اصولیین در تعریف سبب می گویند: السبب ما یجب معه المسبب یعنی وجوب سبب عامل وجود مسبب است. سبب در اصطلاح ایشان مرادف با علت تامه است که حتما باید معلول همراه آن باشد. مثلا بعت و اشتریت علت کامة برای نقل و انتقال است و انحکت و قبلت علت تامة برای محرمیت می باشد.

فلاسفه به سراغ تکوین می روند نه شرع و می گویند: سبب، علت تامه نیست. السبب ما یکون منه وجود المسبب. مثلا هیزم سبب ایجاد آتش است ولی علت تامه برای آن نیست. باید شرایط دیگر هم در کار باشد مثلا هیزم خشک باشد.

 

اما شرط: از نظر اصولیین عبارت است از ما یتوقف علیه وجود المشروط و لا یتوقف وجوب الشرط علی المشروط. مثلا نماز متوقف بر وضو است ولی وضو متوقف بر نماز نیست.

فلاسفه که نظر به تکوین دارند می گویند: شرط دو نقش دارد گاه فاعلیت فاعل را تکمیل را می کند و گاه قابلیت قابل را تکمیل می کند. به هر حال شرط کارش اعطاء قابلیت است حال گاه به فاعلیت فاعلی این قابلیت را اعطاء می کند و گاه به قابلیت قابل.

مثلا آتش که فاعل است می خواهد پنبه را بسوزاند. فاعلیتش هنگامی تکمیل می شود که پنبه در محاذاة آتش باشد.

همچنین هیزم اگر بخواهد بسوزد باشد خشک باشد. خشک بودن از شرایط تکمیل قابل است.

 

اما معدّ: این مقدمه فاعل را به معلول نزدیک می کند. مثلا کسی که می خواهد به پشت بام برود هر پله آن را به این هدف نزدیک تر می کند.

نقول: این مقدمة همان مقدمه ی شرط است و شرط چیزی است که فاعلیت فاعل را تکمیل می کند.

 

اما عدم المانع: از نظر اصولیین این شرط معنا دارد مثلا هنگام نماز خواندن نباید لباس نجس باشد. مسائل شرعیة چون اعتباریة است مانعی ندارد که در آن عدم المانع را مقدمه بدانیم.

اما از نظر فلاسفه، عدم چیزی نیست که بتواند مؤثر باشد. بنابراین عدم المانع در تکوین نقشی ندارد. فلاسفه می گویند: نباید گفت عدم المانع شرط است بلکه باید گفت وجود المانع مزاحم. یعنی خیس بودن هیزم مانع از آتش گرفتن آن است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo