< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کلام نفسی

بحث در مورد کلام خدا است و گفتیم همه ی مسلمانان قائل به این هستند که خداوند متکلم است. ولی امامیة و معتزلة (که به هر دو عدلیة می گویند) گاه می گویند همه ی عالم تکوین به معنای کلام خداوند است یعنی از قدرت خداوند سخن می گویند و گاه می گویند: به شکل ایجاد حروف و اصوات در شجر و جبل و امثال آن است. بنابراین به نظر عدلیة تکلم از صفات فعل است.

اما اهل حدیث که احمد بن حنبل در صدر آنها است چون تحت تأثیر احادیث می باشند که تکلم صفت ذات است و حروف و اصوات به ذات خداوند قائم است کأنه در ذات خداوند این حروف و اصوات وجود دارد.

این حرف بسیار غلط است و حروف که متجدد می شود و مرتفع می گردد به ذات خداوند قائم باشد.

به هر حال ابو الحسن اشعری (متوفای 324) که تابع عقیده ی احمد بن حنبل (متوفای 241) است مدتها معتزلی بود و بعد رو به مذهب اشعری آورد. او وقتی مذهب حنابله را در مورد ذاتی بودن کلام خداوند دید و آن را ناصحیح یافت، در آن تصرف کرد و قائل شد که مراد کلام نفسی است یعنی تکلم از صفات ذات است و مراد از تکلم معانی منتظمة می باشد. این معانی زبان خاصی ندارد مثلا عربی به زبان عربی فکر می کند و فارسی زبان به زبان فارسی. بله موقع اظهار، الفاظ آن متفاوت می باشد.

خلاصه اینکه تکلم صفت ذاتی است به این معنا که آن مفاهیم آن الفاظ منتظمة در ذات خداوند وجود دارد.

 

میرزای قمی از خواجه در متن تجرید نقل می کند: الکلام النفسی امر غیر معقول

میرزای قمی هم آن را در اوائل قوانین آورده است و می گویند: اینکه کلام و مفاهیم مزبور قائم به ذات حق تعالی است آیا به صورت جمله ی خبریة است یا به صورت جمله ی انشائیة؟

اگر به صورت جمله ی خبریة است می گوییم: این معانی نفسیة به علم بر می گردد زیرا جمله ی خبریه مترکب از چهار چیز است یعنی تصور مبتدا، تصور خبر، تصور نسبت و اذعان به نسبت و هر چهار مورد علم است و حال آنکه اشعری می گوید: خداوند علاوه بر عالم، متکلم هم می باشد.

اگر هم این معانی منتظمة در قالب انشاء باشد می گوییم: انشاء اگر امر است که همان اراده می باشد و اگر نهی است همان کراهت می باشد. بنابراین بازگشت آن به اراده و کراهت است و حال آنکه اشعری می گوید متکلم بودن غیر از اراده و کراهت می باشد.

مضافا بر آن این عقیده فی نفسه باطل است که بگوییم ذات حق تعالی محل مفاهیم است زیرا مفاهیم موجودات بی اثر و ماهیات بی ارزش هستند و ذات خداوند بالاتر از آن است که محل این مفاهیم باشد.

 

حال باید دید که چرا اشاعره اصرار دارند بگویند اراده غیر از طلب است

علت آنها اثبات کلام نفسی است زیرا ما گفتیم این معانی منتظمة در انشاء، به اراده بر می گردد و آنها می خواهند بگویند به اراده بر نمی گردد بلکه و علاوه بر اراده، در نفس ما چیزی به نام طلب وجود دارد که این معنای به آن بر می گردد.

بله آنها در اخبار نمی توانند مشکل را حل کنند و می گویند در مقام انشاء فقط علم وجود دارد و چیز دیگری پیدا نکردند که در عرض علم باشد که کلام نفسی را در اخبار به آن بر گردانند.

 

ادلة القائل بالکلام النفسی:

اشعری بر این علاوه بر علم در اخباریات و علاوه بر اراده در انشائیات چیز دیگری به نام کلام نفسی داریم.

او ابتدا در اخباریات مثال می زند و می گوید: انسان گاه دروغ گو است و می گوید: زید قائم و حال آنکه زید جالس است. در این جمله ی خبریة علم وجود ندارد زیرا او می داند که دروغ می گوید ولی کلام نفسی وجود دارد.

یلاحظ علیه: اینجا هم علم وجود دارد که عبارت است از تصور موضوع، تصور محمول، تصور نسبت و همه علم تصوری هستند. بله اذعان که همان تصدیق است وجود ندارد.

 

الدلیل الثانی: خداوند ابراهیم را بر ذبح اسماعیل امر کرد. در این حال اراده وجود دارد زیرا اگر چنین بود ابراهیم به ذبح موفق می شد. در این حال فقط طلب وجود دارد. این اوامر که به آن اوامر امتحانیة می گویند شاهد بر جدایی طلب از اراده می باشد.

یلاحظ علیه: در اوامر اختباریة اراده وجود دارد ولی این اراده به انشاء تعلق گرفته است نه به وجود خارجی.

 

الدلیل الثالث: طلب غیر از اراده است زیرا خداوند کفار و عصاة را امر کرده است (زیرا ما معتقدیم کفار مانند موحدین بر اصول و فروع مکلف هستند) در این حال اراده ای وجود ندارد زیرا اگر خداوند اراده کرده بود فرعون حتما موحد می شد زیرا اراده ی خداوند از مراد منفک نیست در این موارد فقط طلب وجود دارد که همان تکلیف می باشد.

یلاحظ علیه: همان جوابی که در اوامر اختباریة گفتیم در این مورد جاری است. در این مورد هم اراده وجود دارد ولی این اراده بر انشاء تعلق گرفته است نه بر انجام دادن آن. اگر خداوند انجام دادن را اراده می کرد و در نتیجه ما جبرا آن را انجام می دادیم، در این صورت عمل ما بی ارزش بود زیرا این عمل اجباری بود و مزیتی دربر نداشت. توحیدی ارزش دارد که از روی اختیار و انتخاب باشد.

به عبارت دیگر اراده ی تشریعی خداوند می تواند از مراد جدا شود ولی اراده ی تکوینی خداوند از مراد جدا نمی شود و در مورد اوامر عصاة و کفار، سخن از اراده ی تشریعیة است نه اراده ی تکوینیة.

 

خلاصه اینکه چیزی به نام طلب و یا کلام نفسی وجود ندارد و تکلم صفت فعل است نه صفت ذات.

 

صاحب کفایة بعد از بیان این مطالب به مسأله ی جبر و تفویض منتقل می شود و با عبارت اشکال و دفع به سراغ این مسأله می رود محقق خراسانی این بحث را مطرح کرده است و نتوانسته است آن را حل کند. ما سابقا حدود یک ماه این مسأله را بحث می کردیم و در کتب ما به نام "لب الاثر فی الجبر و القدر" که حاوی رساله ی امام قدس سره و بحث ماست به چاپ رسیده است.

ما این بحث را مطرح نمی کنیم و ان شاء الله فردا به سراغ صیغه ی امر می رویم.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo