< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مشتق

در جلسه ی قبل کلام سید شریف را که قائل بود المشتق بسیط ابتداء و تحلیلا بیان کردیم. او ضرب و ضارب را به جنس و ماده تفسیر می کرد که ضرب مانند ماده است که قابل حمل نیست (نمی توان گفت الانسان ضرب) ولی ضارب مانند جنس است که قابل حمل می باشد (مانند زید ضارب)

اشکال این قول را در جلسه ی قبل بیان کردیم و گفتیم اولا نباید مباحث الفاظ را با مسائل فلسفی حل کرد.

و ثانیا قیاس مشتق و مبدأ به جنس و ماده و یا به فصل و صورت قیاس مع الفارق است. عرف بین ضارب و ضرب و یا بین ابیض و بیاض فرق می گذارد (سفید و سفیدی) و آن دو را از یک ماهیت نمی بیند.

صاحب کفایة در بیان جنس و ماده و فصل و صورت اشتباه کرده است. ابتدا می گوید الجنس و الفصل و بعد می گوید المادة و الصورة و حال آنکه می بایست جنس را با ماده و بعد فصل را با صورت بیان می کرد.

 

اما کسانی که طرفدار نظریه ی سید شریف هستند چهار دلیل اقامه می کنند. این چهار دلیل در تهذیب الاصول و در حاشیه ی مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی ذکر شده است.

الدلیل الاول: فرق بین عرض و عرضی

خلاصه ی دلیل اول این است که انسان بیاض را به دو گونه مطالعه می کند. گاه بیاض را در مقابل جسم می گذارد (جسم چیزی و بیاض چیز دیگر است.) در این حال به بیاض مبدأ می گویند و بیاض در این حال عرض است.

گاه همین بیاض و سفیدی را در مقابل جسم قرار نمی دهند بلکه می گویند سفیدی یکی از شؤون جسم است. یعنی جسم از ناحیه ی سفیدی خودش را نشان می دهد. زیرا بشر نمی تواند اجسام را ببیند بلکه فقط می تواند الوان را ببیند. اگر لونی در کار نبود چیزی دیده نمی شد. بیاض در این حال مشتق است و عرضی می باشد و به آن ابیض می گویند.

بنابراین ابیض و بیاض هر دو یکی شیء است و فقط فرق بین آنها اعتباری است. بیاض (سفیدی) مبدأ است که چیز مستقلی می باشد و قابل حمل نمی باشد و عرض است. ولی ابیض از شؤون جسم است و دیگر حالت استقلال ندارد بنابراین به آن عرضی می گویند و قابل حمل است. مشتق نیز همین گونه است.

صاحب منظومه در فرق بین عرض و عرضی می گوید:

و عرضی الشیء غیر العرض ذا کالبیاض ذاک مثل الابیضی

یعنی عرضی با عرض فرق دارد مانند بیاض و ابیض

یلاحظ علیه: فلاسفه که در مورد عرض که آن را دو گونه مطالعه می کنند (عرض و عرضی) راه صحیح را پیموده اند ولی این نظریة مربوط به عالم تکوین است. دلیلی نداریم که واضع هم از همین نظریة متابعت کرده باشد. یعنی بیاض و ابیض را به گونه ای وضع کرده باشد که معنایشان یکی باشد و تفاوت بین آن دو در اعتبار باشد. دلیلی نداریم که واضع این تفاوت را متوجه بوده است و این دو لفظ را بر اساس این تفاوت وضع کرده باشد.

ی

الدلیل الثانی: انسان وقتی از دور حیوان سفیدی را می بیند، سفیدی را مشاهده می کند (زیرا ما اجسام را هرگز درک نمی کنیم و فقط الوان را درک می کنیم. علامه ی طباطبائی می فرمود: ما هرگز حس جوهر شناس نداریم. یعنی تمام ادراکات ما مربوط به الوان است.) بنابراین کسی که حیوان یا جسم سفیدی را از دور می بیند او فقط سفیدی (که عرض است) را دیده است نه سفید را (که جوهر می باشد) ولی با این حال می گوید من حیوان سفید را دیدم. بنابراین بیان سفیدی و سفید چندان تفاوتی نیست جز اینکه یکی به شرط لا و دیگری لا بشرط است.

یلاحظ علیه: او توجه تفصیلی به مسأله ندارد اما توجه اجمالی دارد او می داند رنگ بدون شیء در خارج محقق نمی شود بنابراین وقتی رنگ را دیده است از جسم رنگدار سخن می گوید.

 

الدلیل الثالث: کسانی که کتب یونانی را ترجمه کردند هنگامی که به کیف که عرض است می رسند از آن به المتکیف تعبیر می کنند و از کم به المتکمم تعبیر می کنند و این نشان می دهد. کیف و کم یکی است کیف و کم مبدأ است و متکیف و متکمم مشتق می باشد.

یلاحظ علیه: ترجمه ی مترجم نمی تواند دلیل باشد.

 

الدلیل الرابع: شیخ اصفهانی این دلیل را اقامه کرده است و می گوید: بهمنیار در تعریف حرارت گفت است. لو کانت الحرارة قائمة بنفسها لکانت حارة یعنی اگر به قدرت الهی مبدأ که حرارت است مجسم می شد مبدأ خودش حار بود. (مانند اینکه می گویند همه چیز سفید است به سفیدی و سفیدی بالذات است.)

یلاحظ علیه: این نظر یک نظر فلسفی است و ما هم به همان قائل هستیم ولی این دلیل نمی شود لغت را هم اینگونه تفسیر کنیم.

به هر حال ما قائل هستم مبدأ و مشتق با هم تفاوت جوهری دارند ضرب عنوان است و ضارب معنون و به مطالب فوق احتیاجی نداریم.

 

المسئلة الثالثة: ملاک الحمل

بحث در این است که اگر بخواهیم چیزی را بر چیزی حمل کنیم ملاک حمل چه چیز است. محقق خراسانی قائل است ملاک حمل این است: المغایة من جهة و الاتحاد من جهة اخری.

محمول باید با موضوع مغایرت داشته باشد و مغایرت بر سه قسم است:

المغایرة اعتبارا: در مثال زید زید مغایرت اعتباری وجود دارد.

مثلا ما می بینیم که مخاطب تصور می کند که سلب الشیء عن نفسه جایز است به این معنا که زید می تواند زید نباشد و و ما برای رفع این اعتقاد باطل می گوییم: زید زید قطعا. در زید اول احتمال سلب الشیء عن نفسه هست ولی در دومی نیست.

المغایرة بالاجمال و التفصیل: مانند الانسان حیوان الناطق. انسان همان حیوان ناطق است با این فرق که انسان مجمل است ولی حیوان الناطق تفصیل است.

المغایرة مفهوما: مانند زید قائم.

اما وحدت وجودی به این معنا است که باید موضوع و محمول در خارج با هم یکی باشند. زید با قائم در خارج یکی است و هکذا انسان با حیوان ناطق.

یلاحظ علیه: صاحب کفایة بین مفید بودن حمل و بین ملاک حمل خلط کرده است. ملاک حمل فقط عبارت است از وحدت وجودی و بس. ولی تغایر، ملاک حمل نیست بلکه ملاک مفید بودن حمل است. اگر این تغایر نباشد حمل هر چند صحیح است ولی بی فایده می باشد.

 

المسئلة الرابعة: مغایرة المحمول مع الموضوع

این مسأله دنباله ی مسأله ی قبلی است. در مسأله ی قبلی گفتیم محمول باید با موضوع مغایرت داشته باشد تا حمل مفید فایده باشد. در این مسأله میان سه مغایرتی که در آنجا بیان کردیم فقط به مغایرت مفهومی می پردازیم و می گوییم:

این مغایرت در مورد خداوند به مشکل بر می خورد زیرا صفات خدا عین ذات است و الا اگر صفات خدا غیر از ذات باشد لازم می آید که چندین قدیم داشته باشیم یکی خدا و یکی حی و یکی سمیع و هکذا.

محقق خراسانی می گوید: چنین اشکالی لازم نمی آید زیرا صفات خدا مفهوما عین خداوند نیست بلکه مصداقا عین خداوند است.

محقق خراسانی در اینجا به صاحب فصول اعتراض می کند و می گوید ایشان بین تغایر مفهومی و بین وحدت مصداقی خلط کرده است و گفته است اگر قائل به تغایر مفهومی شویم لازم می آید که حمل عالم بر خداوند باید مجاز باشد.

واقعیت این است که تغایر مفهومی اظهر من الشمس است و حتی در مورد خدا هم استثناء ندارد منتهای امر ما در خداوند قائل به اتحاد مصداقی هستیم نه اتحاد مفهومی و الا مفوم عالم غیر از مفهوم الله است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo