< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مشتق

گفته شده است سه چیز از محل نزاع در مشتق بیرون است: اسم مکان، اسم مفعول و چیزهایی که بدون ضم ضمیمه از ذات منتزع می شوند مانند: واجب، ممکن و ممتنع

محقق خراسانی و محقق نائینی و آیة الله خوئی و ما قائل هستیم همه در محل نزاع داخل هستند. باید تک تک آنها را مستقلا بحث کنیم:

اما الاول و هو اسماء الزمان: مستشکل می گوید محل بحث در جایی است که در لفظ دو حالت وجود داشته باشد هم متلبس متصور باشد و هم ما انقضی عنه المبدا به این معنا که ذات باقی باشد و متلبس تغییر کند و حال آنکه در اسم زمان مانند مقتل فقط متلبس متصور است. یعنی وقتی شمشیر بر گردن نهاده می شود زمان قتل است. اما ما انقضی عنه المبدا دیگر متصور نیست زیرا این حالت در جایی پدید می آید که ذات (آکل، و شارب) ثابت باشد و وصف (اکل و شرب) متغیر باشد و حال آنکه در اسم زمان هم قتل متغیر است و هم ذات. ذات متغیر است. ذات که زمان است یک لحظه باقی نمی ماند و تمام می شود و زمان بعد فرا می رسد.

ثم ان المحقق الخراسانی اجاب عن الاشکال ما هذا خلاصته: اگر یک لفظ در دنیا فقط یک مصداق داشته باشد این سبب نمی شود که آن لفظ فقط بر آن مصداق وضع شده باشد. لفظ می تواند بر اعم وضع شود ولی با این حال فقط یک مصداق داشته باشد مثلا واجب یا لفظ الله بر کلی وضع شده است ولی فقط یک مصداق دارد که خداوند است.

بنابراین مقتل هم هرچند فقط یک مصداق دارد که همان زمان تلبس است و چون ذات باقی نیست ما انقضی عنه المبدء ندارد ولی این دلیل نمی شود که فقط بر همان وضع شده باشد و با رفتن آن فرد، او هم از بین برود.

یلاحظ علیه:

اولا: مثال به الله اشتباه است. زیرا الله علم برای ذات مستجمع لجمیع صفات است. الله هرگز کلی نیست. بله مثال او به واجب صحیح است ولی در عین حال می توان گفت واجب صدها مصداق دارد مانند واجب بالذات، واجب بالغیر و واجب بالقیاس بالغیر. واجب بالغیر مانند معلول عند وجود العلة است که اگر علت آید حتما باید معلول هم باشد. و واجب بالقیاس بالغیر مانند متضایفین است که اگر فرزندی هست حتما پدری هم وجود دارد.

ثانیا: اگر یک لفظ فقط یک مصداق داشته باشد در این حال وضع کردن آن بر اعم لغو است. مثلا اگر یک لفظ فقط بر متلبس وضع شده باشد و مقتل فقط یک مصداق داشته باشد که همان متلبس است در این حال نباید بر اعم وضع شده باشد.

 

الجواب الثانی ما ذکره المحقق الخوئی: اسم زمان وضع مستقلی ندارد بلکه اسم زمان همراه با اسم مکان با هم وضع واحدی دارد. به این معنا که واضع با وضع واحد مقتل را بر اسم زمان و مکان با هم وضع کرده است. بنابراین مقتل هم به معنای زمانی است که قتل در آن اتفاق افتاده و هم مکانی که قتل در آن اتفاق افتاده است. بنابراین اگر در زمان مصداق منحصر به متلبس است ولی در مکان چنین نیست زیرا مکان همیشه باقی است.

 

الجواب الثالث ما ذکره المحقق النائینی: ایشان به این نکته توجه داشت که محل نزاع در سالگرد است یعنی عاشورای سال بعد در همان روز چیزی است که نزاع مطرح می شود زیرا در سال بعد روز عاشورا سپری شده است بنابراین نمی توان به آن روز گفت که امروز عاشورا است.

در جواب گفته است در مقتل، شخص زمان ماخوذ نیست بلکه در مقتل نوع زمان ماخوذ است. اگر شخص زمان ماخوذ بود واضح است که بعد از منقضی شدن عاشورا دیگر زمانی نیست ولی اگر مراد نوع زمان باشد می توان گفت که زمان باقی است.

یلاحظ علیه: اشکال منحصر به سالگرد نیست بلکه اشکال حتی در روز خود عاشورا هم وجود دارد. امام علیه السلام در روز عاشورا ساعت حدود سه و نیم بعد از ظهر به شهادت رسیده است و ساعت چهار هم دیگر مقتل نمی باشد و ساعت چهار دیگر زمانی نیست که قتل در آن اتفاق افتاده باشد تا به آن مقتل بگویند.

 

الجواب الرابع: این جواب مختار ماست و ما از طریق عرفی جلو می رویم. نزاع در الفاظ عرفی است و باید از همین طریق آن را حل کرد فنقول: ان لکل شیء بقاء. بقاء جوهر غیر از بقاء عرض است و زمان هم بقاء خاص خودش را دارد. مثلا از زمانی که آفتاب طلوع می کند روز موجود می شود و این روز تا غروب باقی است. بلکه فیلسوف می گوید دقیقه ی اول غیر از دقیقه ی دوم است و از این رو قابل استصحاب هم نیست ولی عرف همه را یک روز و یک زمان می داند.

با این بیان در مقتل به حساب دقت عرفی زمان باقی است. مثلا در بحث استصحاب می گویند اگر سابقا چشمه ای جاری بود و بعد شک کردیم که آیا خشک شده است یا نه استصحاب بقاء جریان جاری می کنیم و حال آنکه آب هنگام استصحاب غیر از آبی است که در اول وجود داشته است.

بنابراین نه تنها ساعت سه و نیم از روز عاشورا مقتل است ساعات بعد هم مقتل است. حتی در سالگرد هم عرف می گوید همان روز برگشته است و تکرار شده است.

عید را عید می گویند زیرا عید از عود است به این معنا که همان زمان برگشته و تکرار شده است. (در این موارد هرچند بقاء عقلی وجود ندارد ولی به حسب دقت عرفی بقاء وجود دارد.)

تم الکلام فی المورد الاول و هو اسم الزمان.

 

المورد الثانی: اسماء المفاعیل

گفته شده است مضروب داخل در محل نزاع نیست زیرا مضروب نقطه ی مقابل مقتل است. در مقتل زمان که ذات است باقی نیست و به همین دلیل ما انقضی عنه المبدا در آن متصور نمی باشد. ولی در مضروب می گوییم: هیچ گاه مبدا از زمان جدا نمی شود و همواره با هم و در کنار هم هستند. محل نزاع در جایی است که بتوانیم مبدا را از ذات جدا کنیم مثلا در آکل گاه ذات هست ولی اکل نیست ولی در مضروب چنین نیست. زیرا کسی که کتک خورده است این عنوان بر او تا آخر عمرش صدق می کند.

یلاحظ علیه: این یک نوع مغالطه است گاه مضروب صفت است مانند زید المضروب و علی قالع باب الخیبر در این حال صفت همواره وجود دارد و هرگز از ذات جدا نمی شود.

ولی اگر صفت نباشد بلکه به عنوان حمل باشد محل نزاع وجود دارد. مثلا در زید مضروب می گوییم: زمانی مضروب بودن بر زید صدق می کند که کسی در حال ضرب او باشد و بعد از آن دیگر مضروب بودن صدق نمی کند.

 

المورد الثالث: چیزهایی که بدون ضم ضمیمه از ذات منتزع می شوند مانند: واجب، ممکن و ممتنع

اینها صفاتی هستند که از ذات انتزاع می شوند و در واقع محقق ذات می باشند به این معنا که اگر واجب از برود دیگر ذاتی باقی نمی ماند هکذا اگر امکان یا امتناع از بین برود. اینها از ضم ضمیمه انتزاع نمی شوند بلکه از حاق ذات انتزاع می شوند به این معنا که این همانند ضارب نیستند که از ضم ضرب بر ذات انتزاع شود. با این بیان انسانیت بدون ضم ضمیمه از زید انتزاع می شود و اگر انسانیت از بین برود زید هم از بین می رود.

محل بحث در مشتق در جایی است که اگر مبدا از بین رفت ذات باقی باشد.

نقول: اما الواجب: واجب بر واجب بالذات فقط وضع نشده است ما هم واجب بالذات داریم هم بالغیر و هم بالقیاس الی الغیر.

ثانیا: بحث در کلمه ی واجب نیست بلکه بحث در هیئت فاعل می باشد که هزاران مصداق دارد مانند ضارب، عالم و آکل. بله ممکن است یک مثال مانند واجب یافت شود که در خصوص آن اگر مبدا برود ذات هم از بین می رود.

همچنین در ممکن هم می گوییم بحث در هیئت مفعل است نه خصوص ممکن. هیئت مفعل هزاران مثال دارد مانند مقیم که ممکن است ذات باشد ولی اقامت در شهری بر او صدق نکند.

همین جواب در ممتنع نیز جاری است که بحث در هیئت مفتعل است. مثلا مستمع چنین است که گاه هم ذات است و هم مبدا و گاه ذات هست ولی مبدا نیست. بله در خصوص ممتنع ممکن است چنین نباشد.

با این بیان واضح شد که هر سه مورد در محل نزاع داخل است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo