< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:مشتق

سخن در مورد این بود که قرآن دارای هفت بطن است. البته هفت نشانه ی کثرت است نه خصوص عدد هفت.

آیة الله بروجردی این حدیث را تفسیر کردند به مفاهیم کثیری که در طول هم هستند و هر کس به اندازه ی فهم خود آیه را مطرح می کند و همه ی آنها صحیح است.

به نظر ما شاید مراد این باشد که در روایات آمده است مثل قرآن همانند آفتاب است و همانطور که آفتاب در تمامی قرن ها می تابد و نور می تابد. قرآن هم باید در تمامی عصرها نورافشانی داشته باشد و الا اگر مختص به یک قرن باشد از حجیت می افتد. امام صادق علیه السلام به فضیل بن یسار می فرماید: «ظَهْرُهُ تَنْزِيلُهُ وَ بَطْنُهُ تَأْوِيلُهُ مِنْهُ مَا قَدْ مَضَى وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَكُنْ يَجْرِي كَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ»[1] سند این حدیث خوب است و مطابق آن اینکه می گوییم قرآن دارای بطن است به معنای این است که شان نزول ها را قید معنا نگیریم. شان نزول فقط سبب شده است قرآن نازل شود بنابراین اگر مورد دیگری باشد که شان نزول در آن وجود نداشته باشد باز هم باید به آیه عمل کرد.

مثلا قرآن به مشرکین می گوید: اگر در نبوت پیامبر اکرم (ص) شک دارید از یهود بپرسید: ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون﴾[2] در این آیه سؤال کننده مشرکین هستند و کسانی که باید از آنها سؤال شود یهودیان می باشند و موضوع سؤال هم نبوت پیامبر اکرم (ص) است. ولی این شرایط در آیه دخیل نیست حال اگر سؤال کننده موحد باشد و موضوع هم امامت علی علیه السلام باشد و سؤال شونده هم روایات اهل سنت باشد باز هم این آیه جاری است.

بنابراین این آیه همانند آفتاب و ماه در همه ی موارد نورافشانی دارد.

مثال دیگر: قرآن می فرماید: ﴿وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّه‌ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد﴾[3] در این آیه سخن از این است که کافران می پرسند چرا معجزه ای که می خواهیم بر پیامبر نازل نمی شود. خداوند در جواب می فرماید: هر قومی منذر و هدایت کننده ای دارد.

در روایت است که پیامبر اکرم (ص) به علی علیه السلام فرمود: (یا علی انا المنذر و انت الهادی) واضح است که آیه مقید به این مورد نیست. از این رو هر امامی در عصر خودش هادی می باشد و این امر اختصاص به پیامبر اکرم (ص) و امیر مؤمنان علیه السلام ندارد.

در این مورد و موارد مشابه باید این ملابسات نادیده گرفته شود و لب آیه مورد استفاده قرار گیرد.

مثال سوم: خداوند می فرماید: ﴿وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا في‌ دينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُون﴾[4] این آیه در سال نهم هجرت نازل شده است. در آن زمان رسول خدا (ص) تقریبا بر تمامی شبه جزیره ی عرب مسلط شده بود. آیه ی مزبور می گوید: قبائلی که با شما پیمان بسته اند اگر پیمان شکنی کنند و در دین شما طعن وارد کنند در این حال ائمه ی کفر را بکشید.

تا زمانی که پیامبر اکرم (ص) زنده بود احدی پیمان شکنی نکرد ولی در عصر امیر مؤمنان علی علیه السلام بعضی از همان افرادی که با او در سال 30 هجرت بیعت کرده بودند مانند طلحه و زبیر پیمان شکنی کردند. هنگامی که آنها در جنگ جمل رو در روی امیر مؤمنان علیه السلام ایستادند حضرت به این آیه تمسک کرد و فرمود: این آیه تا قبل از این روز مصداق پیدا نکرده است. «وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ وَ اصْطَفَى مُحَمَّداً ص بِالنُّبُوَّةِ إِنَّكُمْ لَأَصْحَابُ هَذِهِ الْآيَةِ وَ مَا قُوتِلُوا مُنْذُ نَزَلَت»‌[5]

 

الامر الثالثة عشر: فی المشتق

این امر آخرین مطلبی است که محقق خراسانی به عنوان مقدمه در کفایة ذکر کرده است.

مشتق یک مسأله ی اساسی دارد و نه مقدمه:

مسألة اساسی این است که آیا مشتق بر متلبس وضع شده است یا بر اعم از متلبس. مثلا عالم آیا فقط به کسی می گویند که فعلا دارای علم باشد یا اینکه اگر کسی سابقا عالم بود و الآن علم خود را فراموش کرده است بر او هم لفظ عالم اطلاق می شود.

اذا علمت هذا فنقول:

الامر الاول: ما هو تعریف المشتق

کل لفظ محفوظ من لفظ آخر. هر لفظی که از لفظ دیگر اخذ شود به آن مشتق می گویند و المشتق ینقسم الی اقسام ثلاثة:

القسم الاول: المشتق الصغیر

مشتق صغیر آن است که در فرع هم حروف و هم ترتیب حروف اصل محفوظ باشد. مثلا النصر مشتق منه است و از آن نَصَرَ مشتق می شود. مشتقال غالبا از این قبیل هستند.

القسم الثانی:المشتق الکبیر

مشتقی است که حروف که همان ماده است محفوظ است ولی صورت محفوظ نیست و حروف در فرع پس و پیش می شود. مثلا در ماده ی سفر چنین موردی مشاهده می شود. به زنی که بی حجاب باشد سافرة می گویند. (کأنه چادر نوعی بلدی است که زن از تحت آن بیرون می رود) فسّر هم به این معنا است یعنی نقاب و حجاب را از چهره ی آیه بر داشتن. فسّر از سفر مشتق است.

القسم الثالث:المشتق الاکبر

در این مشتق نه حروف محفوظ است و نه ترتیب آن. مانند ثلُم که از سلُب مشتق شده است.

الامر الثانی: نزاعی که در مسأله ی مشتق است (که آیا للمتلبس وضع شده است یا للاعم من المتلبس و من قضی عنه المبدا) آیا بحثی لغوی است یا عقلی؟

به نظر ما این بحث لغوی است یعنی بحث در این است که واضع لفظ مشتق را بر چه کسی وضع کرده است.دلیل ما بر اینکه این بحث لغوی است ادله ای است که طرفین اقامه می کنند. کسی که به متلبس اعتقاد دارد به تبادر و صحت سلب استدلال می کند (به کسی که علمش را فراموش کرده عالم نمی گویند) بنابراین اختلاف به مفهوم و به عبارتی به ما وضع له بر می گردد که آیا ما وضع له مختص به متلبس است یا اینکه اعم می باشد.

شیخ محمد هادی تهرانی صاحب کتاب المهجد متوفای 1321 قمری است و از علمای نجف می باشد. او آراء شاذی داشت که موجب شد کتاب های او مورد توجه قرار نگیرد. او شاگر شیخ انصاری است و معتقد است بحث مزبور عقلی است نه لغوی. او قائل است بحث به اختلاف در مفهوم بر نمی گردد و همه معتقدند مشتق همانند جوامد است و همانطور که جوامد فقط بر متلبس اطلاق می شود مشتق هم بر متلبس اطلاق می شود. (جامد مانند بخار است و چیزی که بخار شده است شود دیگر به اعتبار اینکه سابقا آب بوده است به آن آب نمی گویند.)

بنابراین در مفهوم اختلاف نیست و مشتق یقینا بر متلبس وضع شده است و اختلاف فقط در حمل وجود دارد.

توضیح ذلک: حمل بر دو قسم است:

گاه حمل هو هو است مانند زید عالم و یا زید عادل

گاه حمل ذو هو است یعنی ناچاریم در حمل لفظ ذو را مقدر کنیم مانند زید عدل که به معنای زید ذو عدل می باشد.

با این مقدمه شیخ هادی تهرانی می گوید: حمل در جوامد هو هو است و کسی در آن اختلاف ندارد. هذا بخار و هذا شجر و امثال آن همه از این قبیل هستند.

اما در مشتقات اختلاف است. گروهی می گویند حمل در مشتق مانند جوامد است و حمل در آن هو هو می باشد مانند زید عالم. این دسته قائل هستند مشتق بر متلبس وضع شده است.

اما کسانی که قائل هستند حمل در مشتقات ذو هو است و زید عالم به معنای زید دو علم می باشد آنها قائل هستند مشتق بر اعم وضع شده است زیرا در انتساب لازم نیست فعلیت وجود داشته باشد و همین مقدار که سابقا عالم بوده است کافی است. (به عبارت دیگر در انتساب ادنی مناسبتی کافی است.) بنابراین بحث عقلی است.

یلاحظ علیه: اگر بحث عقلی باشد باید در همه جا به یک شکل باشد. بحث عقلی با دو دستگی منافات دارد. بنابراین اگر بحث عقلی است همه باید قائل به متلبس باشند زیرا هیچ گاه عقل نمی گوید غیر واجد در حکم واجد می باشد. عقل هرگز نمی گوید کسی که الآن علمش را از دست داده است الآن هم عالم است و عقل هرگز غیر متلبس را متلبس نمی داند. بنابراین کلام ایشان بسیار عجیب است. بله اگر بحث لغوی باشد در این حال اختلاف مزبور در مشتق مطرح می شود زیرا عرف اهل مسامحه است ولی اگر بحث عقلی باشد دیگر اختلافی در آن نیست.

الامر الثالث: ما هو الفرق بین المشتق الاصولی و المشتق النحوی

معنای مشتق در بین نحات و بین اصولیین متفاوت است.

صاحب کفایة در این بحث یک مسأله ای فقهی مطرح می کند و آن اینکه فردی است یک دو زوجه ی کبیره دارد و یک زوجه ی صغیره. زوجه ی کبیره ی اولی صغیره را شیر داد و بعد کبیره ی دوم هم صغیرة را شیر کامل داد. زوجه ی سومی یقینا بر مرد حرام می شود زیرا در حکم بنت او می شود حال بحث در این است که آیا زوجه های کبیره هم بر فرد حرام می شوند یا نه.

ان شاء الله فردا این بحث را مطرح می کنیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo